; ?>; ?> معجزه‌ای به نام رضا عطاران! - مردم سالاری آنلاين
۰
چهارشنبه ۱۲ شهريور ۱۳۹۳ ساعت ۰۹:۵۶

معجزه‌ای به نام رضا عطاران!

معجزه‌ای به نام رضا عطاران!
از حالا هر فیلمی که بفروشد و هر رکوردی که بشکند، دیگر باید عدد و رقمش را به پای فصل پاییز نوشت که این روز‌ها بویش در هوا پیچیده، اما اگر کمی به عقب برگردیم و تابستان را مرور کنیم -بدون شک - همه چیز بر وفق مراد «ردکارپت» (فرش قرمز) است. فیلمی که نه تنها تهیه‌کننده و سرمایه‌گذار که خوشبینانه‌ترین علاقه‌مند سینما هم فکر نمی‌کرد به این رقم فوق‌العاده برسد؛ ۳ میلیارد و هفتاد و پنج میلیون تومان آن هم در ۶۰ روز نمایش و در حالی‌که هنوز اکرانش تمام نشده. فیلمی که به گفته تهیه‌کننده‌اش تنها ۵۰۰ میلیون تومان صرف ساخت آن شده و از این نظر و با توجه به افزایش فراوان هزینه‌ها در این سال‌ها، جزو فیلم‌های کم‌هزینه سینمای ماست، ولی بیش از نیم‌میلیون نفر به دیدن «رد کارپت» رفتند. این فیلم، دقیقاً نمونه‌‌ همان ایده‌آلی است که به چرخه رنجور اقتصادی سینمای ما جان می‌بخشد. در این ستون درباره این فیلم و عوامل فروشش بیشتر حرف می‌زنیم و دنبال پاسخ این سؤال هستیم که چرا «رد کارپت» پرفروش‌ترین فیلم فصل شد؟

چرا فرش قرمز نباید می‌فروخت؟
اگر بخواهیم برای نفروختن چنین فیلمی دلیل و سند بیاوریم، دستمان خالی نیست؛ فرش قرمز داستان گیرا و سرراستی ندارد، برای مخاطب ایرانی که معمولاً به قصه‌های تک‌خطی علاقه نشان می‌دهد، تا حدی مناسب هست (ماجرای یک عاشق سینما که برای ملاقات با یکی از کارگردان‌های معروف جهان خود را در ایام برگزاری جشنواره کن به آنجا می‌رساند...)، ولی کامل نیست و گره قوی‌ای برای مخاطب عام ندارد. به خصوص در بخشی که وارد کن می‌شود و داستان از ریتم پر نفس اولیه می‌افتد و فضاهای خاص سینمایی به چشم می‌آید، می‌تواند مخاطبش را از دست بدهد. چراکه جذابیت‌های اولیه کن، تنها تا ۱۰ دقیقه جواب می‌دهد. «رد کارپت» فیلمی است با تنها یک کاراکتر، یک ستاره. جز عطاران (که خواص ستارگی ندارد، ولی تنها ستاره این روزهای ماست) هیچ بازیگر دیگری در این فیلم بازی نمی‌کند و حتی مثل فیلم قبلی عطاران (خوابم می‌آد) نه از اکبر عبدی خبری هست و نه حتی مریلا زارعی.

از طرفی شوخی‌های فیلم هم کسانی را به خنده می‌اندازد که علاقه‌مند سینما هستند؛ ایده خلاقانه تیتراژ ابتدایی را بسیاری در سینما متوجه نمی‌شوند. شوخی‌های محشر کلامی درباره اصغر فرهادی، ژولیت بینوش و عباس کیارستمی، تنها برای کسانی جذاب است که اصولاً علاقه‌ و ‌شناختی نسبت به این کارگردانان نامی داشته باشند و جنس شوخی‌ها را متوجه شوند. چهره جیم جارموش یا تیلدا سوئیتتون را بشناسند، تا از میزان تعجبشان شگفت‌زده شوند. وگرنه مخاطبی که تفاوتی بین خارجی‌های فیلم قائل نیست! مثلاً سکانس رودرویی رضا و جارموش یا صدا کردن اسپیلبرگ -اگر مخاطب سینما‌شناس نباشد- نکته خاصی برای عامه ندارد. از سویی دیگر، زمان بسیار کوتاه فیلم هم بینندگانش را راضی نمی‌کند. اگرچه مخاطب ایرانی تحمل فیلم‌های طولانی ۲ ساعت به بالا را ندارد، ولی ۷۵ دقیقه هم برای نمایش در سالن سینما خیلی کم است، اما با این همه ایراد بنی‌اسرائیلی، مردم به دیدن فیلم رضا عطاران رفتند.

چرا فرش قرمز فروخت؟

این دقیقاً‌‌ همان جادویی است که در لابلای نگاتیو‌ها پنهان است؛ عطاران نه خوش‌پوش و خوش‌تیپ است و نه ظاهر مکش‌مرگ‌مایی دارد که مخاطبش را به سینما بکشاند. برعکس چهره ساده، صمیمی و مردمی‌ای از خودش نشان می‌دهد که به شدت مقبول افتاده و مخاطب را جذب می‌کند. طنز ظریفی که در لابه‌لای حرف‌های او [و البته فیلم‌هایش] پنهان است، عطاران را برای عامه خواستنی می‌کند و فیلم‌هایش را پرفروش. فرقی ندارد که فیلم کلاشینکف باشد که او نقش اول نیست یا رد کارپتی باشد که ساخته طبع خود اوست؛ «رضا در هر حالتی می‌فروشد» و حالا دو-سه سالی می‌شود که فیلم‌هایش بیشتر از سلبریتی‌های مشهور و پر ادعا می‌فروشد و عامل اول فروش روی پرده است.

پس دور از ذهن نبود که «رد کارپت» با همه ایراداتی که می‌شود به قصه و سبک نیمه‌مستند-داستانی‌اش گرفت، باز هم در گیشه موفق می‌شود و فیلم کم‌هزینه‌ای را در جایگاه پرفروش‌ترین فیلم فصل می‌نشاند. فیلمی که اگر عطاران را از آن بگیری، حتی برای پخش در شبکه‌های تلویزیونی هم مناسب نیست و به شبکه نمایش خانگی هم راه پیدا نمی‌کند، ولی مطمئن باشید که سود دیگری که از این فیلم حاصل می‌شود، فروش رایت ویدئویی آن خواهد بود که با کمی خلاقیت می‌تواند در شبکه نمایش خانگی هم رکورددار شود.

*صبا
کد مطلب: 40951
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *