زیرگذری که برای ولیعصر ساختهشد، ممکن است ترافیک منطقه را تا حدی تعدیل کردهباشد ولی خیلی زود به یکی از مشکلات تردد عابران پیاده تبدیل شد. عدم توجه به معلولان و شهروندان مسن در تخصیص آسانسور برای زیر گذری که به گفته معاون فنی و عمران شهرداری منطقه شش، ۴۰ میلیارد تومان هزینه داشت، موجب افزایش سختی در زندگی این گروه شد. اما تعداد روزهایی که ورود و خروج به این زیرگذر برای مردم مشکلزا باشد، هم کم نیست. پله برقیهایی که در عوض کارکردن مرتب، دائما خراب هستند تصویر ناراحت کننده برای هر مسافر خواهد بود. زیرگذری که قرار بود زندگی شهری مردم را ساده کند، حال به عاملی تبدیل شده که مردم مسیرهای جایگزین را برای مواجهه نشدن با آن انتخاب میکنند.
خانمی که از محل کار خود به سمت خانه میرود و دستانش پر از کیسههای خرید است، میگوید:" در شهری که حرمت اتومبیلها بیشتر از پیادههاست با ایجاد چنین زیرگذرهایی، این بی حرمتی به انسانها را تشدید میکنند. به ویژه با نردهکشی کنار خیابان این توهین را به حد بالایی رساندهاند. با گذاشتن این زیرگذر فقط امکان دسترسی پیادهها را پیچیده و سخت کردهاند. فکر میکنم برای ساکنان و اهالی اطراف چهارراه ولی عصر وضع بدتر هم باشد. تصور کنید مادر یا پدری با کالسکه کودک، یا فردی با چرخ دستی خرید بخواهد از یک طرف چهارراه به طرف دیگر برود، چه باید بکند؟ یا کسانی که از ویلچر استفاده میکنند؟ گذشته از این در ساعات شب یا ساعات کم تردد وجود این زیرگذر خود عامل ایجاد ناامنی است و اگر هم نخواهیم از زیرگذر استفاده کنیم باید مسافت زیادی را طی کنیم."
شهر بزرگ را نمیتوان مثل روستا اداره کرد
خانمی ۵۲ ساله از اولین تجربه استفاده از زیرگذر میگوید که گیج شده و چند بار بالا و پایین رفته تا بتواند مسیر BRT مورد نظرش را پیداکند. با این وجود از وضعیت راضی است و میگوید:" با این زیرگذر از هیاهوی چهار راه ولیعصر کم شده، فقط لازم است که حواسمان برای پیدا کردن مسیر درست، کمی جمع باشد. هرچند بعضی از روی نردههای کنار خیابان هم میپرند ولی به دلیل مشکل بودن این روش و جلب توجهاش هر روز تعداد کمی را در حین انجام این کار میبینم. افرادی هم که بخواهند از تئاتر شهر استفاده کنند به نظر من با عبور از زیر گذر خیلی راحتتر خواهندبود . اینجا مثل فیلمهای هالیوودی شده، من از راه رفتن در چنین مسیری لذت میبرم. موتور سوارها هم کمتر مزاحمت ایجاد میکنند. شهرهای بزرگ نیاز به چنین ساختهایی دارد، نمیشود در تهران مثل روستا زندگی کنیم"
پسر جوان با کولهای بر پشتش با سرعت راه میرود، میگوید:" شاید خیلی مورد توجه نباشد ولی به نظر من مهم است. وجود راهنماهایی که کنار هر خروجی نشستهاند و اگر کسی مسیر را از آنان بپرسد جهت را نشان میدهند. تقریباً میتوان گفت بیکارند، این چه جور شغلی است؟ مترو با آن عظمت و مسیرهای طولانی و حجم بالای مسافران چنین شغلی ندارد و با تابلوهای راهنما همه میتوانند مسیر خود را به راحتی پیدا کنند. اگر هم راهنمایانی هستند اینطور بی کار و لمیده در صندلیهایشان نیستند بلکه چندین کار دارند و راهنمایی مسافران یکی از آنهاست. آنوقت میبینم یک زیرگذر که چهار طرف یک چهارراه را به هم وصل میکند این همه راهنمای زنده غیرمتحرک دارد. اگر قرار بود زیرگذر کار را تسهیل کند پس چه نیازی به این همه راهنما بود؟ خود همین امر نشان میدهد که این کار کاملاً غیراصولی و غیرکارشناسی انجام شدهاست و مردم نمیتوانند بدون راهنمایی راه خود را پیدا کنند آن هم در جایی که سروته یک چهارراه است. از نظر ظاهری هم این چهارراه بسیار زشت و بدترکیب شدهاست و به عنوان یکی از مهمترین چهارراههای ارتباطی تهران، این شکل و ترکیب اصلاً برازنده نیست"
کاش تمام گذرگاهها ورودی و خروجی داشت
پسر جوانی که عبور از نردهها را به استفاده از زیرگذر ترجیح داده میگوید:"من قبلاً در این چهارراه حق انتخاب داشتم که میخواهم به سمت انقلاب بروم تا کتاب بخرم یا در کافه قهوه بخورم، یا به سمت پارک دانشجو بروم. به راحتی میتوانستم در محوطه تئاتر شهر قرار بگیرم از برنامههایش باخبر شوم و بعد تصمیم بگیرم که به کدام سو خواهمرفت. الآن بین هر انتخاب من فضای خشک و بی روح زیرگذر قرارگرفتهاست. نمیشود انکار کرد که چهارراه ولیعصر برای خیلی از آدمها یادآور کلی خاطره است. به نظر من در ساخت چنین فضاهایی باید به ساختار شهری توجه بیشتری شود"
زن جوان در حالی که با دقت تابلو راهنمای خروجی را میخواند، میگوید:" به نظر من اگر لزومی به چنین زیرگذری باشد باید چند نکته مورد توجه قرار بگیرد. اول اینکه از تمام گذرگاهها بتوان به عنوان ورودی و خروجی استفاده کرد چون حفظ کردن اینکه کدام مسیر به سمت خارج و کدام مخصوص ورود است دشوار است. دوم اینکه مسیر هر کدام از خروجیها طولانی است و خیلی طول میکشد تا به آنها برسیم. به نظر من راه سادهتر این بود که ثانیه شمار چراغ راهنما را منظمتر تنظیم میکردند. به خصوص محل تاکسیها و گذریها هم فرق چندانی نکرده و ترافیک برای عابرین بیشتر شدهاست. از نظر زیبایی نمای شهری مخصوصاً در یک مرکز فرهنگی تعداد زیاد خروجیها اطراف و جلوی تئاتر شهر نمای شهری را کثیف کردهاست. بهتر بود راهها را عریض میکردند چون اطلاع دارم حذف میدان در میادین پرترافیک مثل پونک، تاثیر منفی داشتهاست"
به مراکز فرهنگی تهران توجه نمیشود
حتی اگر با این زیرگذر وضع ترافیک هم بهتر شده باشد با وصله و پینه کردن و به هم ریختن نظم شهر و بدترکیب کردن آن، نمیتوان آن را مثبت به شمار آورد. این جملات مرد میانسالی است که به سمت زیرگذر ولیعصر در حرکت است. میگوید:" متأسفانه مراکز فرهنگی که تعدادشان در کشور بسیار محدود است هیچگاه به اندازهای که در خور آنهاست مورد توجه قرار نگرفتهاند. تئاتر شهر هم که یکی از مهمترین این مراکز است که با ساخت ورودی مترو مورد حمله قرار گرفته است. شنیدهام چندین طرح مشابه دیگر در شرف اجراست قبل از اینکه دیر شود بهتر است همه این طرحها متوقف شوند"
فضای بسته او را به شدت مضطرب میکند، برای همین همیشه در پیدا کردن مسیر زیرگذر گیج و در نتیجه گم میشود. میگوید:" در چنین فضای بستهای با راههای تنگ احساس میکنم به شدت تحت کنترل هستم. دوربینها و مامورها به من استرس میدهند. اگر قبل از ورود به زیر گذر مسیر را برای خود تعریف تکرار نکنم، حتماً باید از مامورها سوال کنم. من جایی که احساس کنم تحت فشار و کنترل هستم حالم بد میشود و ضربان قلبم بالا میرود. به نظرم پل هوایی امنتر است. چند وقت پیش جلسهای با روانپزشکم داشتم و این موضوع را به عنوان مسالهای که باعث رنجشم میشود مطرح کردم و او حرف بسیار جالبی زد. گفت حالا که باید از چنین مسیری هر روز عبور کنی پس چه بهتر با این دیدگاه به آن نگاه کنیم که ما به ازای این فشار یک راه یا زیرگذر برای تردد داریم و خیلی از شهروندها تردد راحتتری دارند"
منبع:نامه نیوز