به گزارش تسنیم به نقل از اندیشکده شورای روابط خارجی، اطلاعات ادعایی آمریکا مبنی بر استفاده سوریه از تسلیحات شیمیایی میتواند نادرست باشد مانند آنچه که در مورد عراق اتفاق افتاد. با توجه به خط و نشان کشیدنهای آمریکا و این ادعاهای اطلاعاتی، اعتبار آمریکا در معرض خطری جدی واقع شده است.
استفاده احتمالی رژیم اسد از تسلیحات شیمیایی در سوریه و مواجهه دولت اوباما با این مسئله انعکاسهای منفی بسیاری داشته است.
بررسی دقیق شواهد و مدارک بدون شک لازم و ضروری است، چرا که اطلاعاتی اینچنین میتوانند نادرست باشند و ثابت شده است که معمولاً هم چنین است. اما سر باز زدن جامعه اطلاعاتی در اظهار نمودن یک نتیجه قطعی نمیتواند همواره بهترین راهنما برای انجام یک اقدام ـ یا حتی سیاست دست روی دست گذاشتن باشد. در مورد راکتور هستهای سوریه که در سال ۲۰۰۷ توسط اسرائیل شناسایی شد، جامعه اطلاعاتی به رئیس جمهور گفت که «به دشواری اطمینان» دارد که راکتور بخشی از یک برنامه هستهای باشد. چرا؟ چون راکتور به جریان تولید برق سوریه متصل نبود، پس بدون شک برای تولید برق روی آن کار نمیشد. چه احتمال دیگری میتوانست وجود داشته باشد؟ جامعه اطلاعاتی گفت که نمیتواند از مابقی برنامه با خبر شود: برای مثال ساخت یک کلاهک هستهای. بنابراین به قضاوت «اطمینان حداقلی» اعتماد کردند. هنگامی که از ایشان پرسش میشود چه نظری در مورد راکتور دارند، ایشان میگویند «بخشی از یک برنامه تسلیحات هستهای.» این تنها نتیجهگیری منطقی ایشان بود. اما نمیتوانستند چنین قضاوتی را به عنوان یک ارزیابی رسمی منتشر کنند. همین اتفاق در عراق رخ داد. این یکی از دلایلی بود که رئیس جمهور بوش علیه این راکتور اقدامی را ترتیب نداد و انجام هرگونه اقدامی را بر عهده اسرائیل گذاشت.
مسئله امروز تنها این نیست که این چنین قضاوتهایی این فرصت را به اسد میدهد که از تسلیحات شیمیایی استفاده کند. مسئله مرتبط با این موضوع که پیامدهای بسیار مهمی از پی دارد این است که دولت در برابر استفاده احتمالی از تسلیحات شیمیایی چه باید بگوید: این اقدام یک عامل تعیین کننده است، اینکه چنین اقدامی غیر قابل قبول است و همه گزینهها برای یک واکنش آمریکایی روی میز است. این اظهارات به نظر آشنا میرسد؟ دولت پیش از این از همین گفتمان در مورد برنامه هستهای ایران استفاده کرده است ـ «غیر قابل قبول»، «همه گزینهها روی میز است». اگر این عبارات با این عبارت که «ما هیچ کاری نخواهیم کرد» هم معنا شوند، حکومت در تهران به این نتیجه میرسد که خطر حمله نظامی آمریکا به هیچ وجه جدی نیست و نیازی نیست مذاکرات را به صورت جدی پیگیری کنند. شاید هم تا الان به این نتیجه رسیده باشند. اکنون این تنها آینده سوریه نیست که در معرض خطر است بلکه اعتبار دولت ما نیز در معرض خطر قرار گرفته است. در مارس سال ۲۰۱۲ رئیس جمهور اوباما گفت که «به عنوان رئیس جمهوری آمریکا، من بلوف نمیزنم.» بیاید امیدوار باشیم که چینین نبوده، اما در مورد سوریه که به نظر میرسد چنین بوده است.
چاک هگل، وزیر دفاع در بحثی که در باب این موضوع داشت در هفته جاری اعلان کرد که «درست همانند خط قرمز، نقش من به عنوان وزیر دفاع این است که به رئیس جمهور گزینههای ممکن را معرفی کند. خط قرمز یک گزینه بود. و ما حاظریم این کار را تا زمانی که رئیس جمهور نیازمند یک گزینه هست، انجام دهیم.» این موضعی را آشکار میکند که آقای هگل در جلسه دفاع از خود برای تصدی وزارت دفاع آشکار ساخت که «او در سمت سیاست گذاری» قرار ندارد. ملوین لایرد، وزیر سابق دفاع این موضع او را در مقالهای در نشریه والاستریت ژورنال برملا کرد و بسیاری گمان کردند که آقای هگل دچار خطای لفظی شده است. اما به نظر میرسد که او همچنان نگاهی اینچنینی نسبت به کار خود دارد. این اشتباه است و نقش یک نظامی یونیفورم پوشده و نقش یک عامل اطلاعاتی را با وزیر دفاع، که یکی از اعضای کلیدی کابینه است، جابهجا میکند. در دولت بوش، بحث بر سر راکتور سوریه و اینکه چه باید در مورد آن کرد، مککلونل از دفتر اطلاعات ملی، هایدن از اطلاعات مرکزی و پیس از ستاد مشترک ارتش در ارائه مشاورههای حرفهای و تکنیکال در باب گزینههای ممکن دقت بسیاری به خرج دادند. اما وزیر دفاع وقت یعنی گیتز به درستی سیاست مناسبی را پیشنهاد داد و دقیقاً کاری را کرد که رئیس جمهور به درستی از او خواسته بود. من با پیشنهاد گیتز مخالف بودم و با پیشنهاد کنونی هگل نیز مخالفم اما باید تأکید کنم که سیستم حکومتی ما در صورتی که به وزارت دفاع به عنوان یک سمت تکنوکراتیک نگاه کنیم یا آن را به چنین سمتی تبدیل کنیم، موفق عمل نخواهد کرد. به همین دلیل است که جایگاه عالی به عنوان قائم مقام وزیر دفاع تعیین شده است و آقای هگل باید آن را در نظر بگیرد و به آن توجه کند.