; ?>; ?>
استیون اورتز، مدیر مؤسسه مطالعات امنیتی اتحادیه اروپا، دورنمای بازگشت ترامپ را «کمی ترسناک» توصیف کرده است. او میافزاید: «با توجه به نقش عظیمی که ایالات متحده در امنیت اروپا ایفا میکند، اکنون باید دوباره به این فکر کنیم که این برای سیاست خودمان، برای دفاع اروپا و برای اوکراین چه معنایی دارد.»
به نوشته بلومبرگ، در سطح نگرانی تقریباً بیسابقه اروپاییها در مورد انتخابات آمریکا، چهار بخش جداگانه اما مرتبط وجود دارد. اول، علاقه ترامپ به ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه است. مجله آلمانی اشپیگل نوشته است ترامپ «احتمالاً بیشتر از کیم جونگ اون» پوتین را تحسین میکند (ترامپ یک بار از «نامه زیبایی» که از دیکتاتور کره شمالی دریافت کرده بود تمجید کرد). بعدی، خصومت ترامپ است که اغلب نسبت به ناتو و به صراحت نسبت به آلمانیها ابراز میشود. پس از آن این احتمال بسیار زیاد وجود دارد که ریاست جمهوری او به معنای کاهش شدید، اگر نه پایان، کمک به اوکراین باشد. در نهایت، پیش بینی تهاجم ترامپ به نهادهای سیاسی آمریکا وجود دارد – نیزهای در قلب قدرتمندترین همتای دموکراتیک آنها.
سال 1940 سالی بود که اروپاییها در مورد نتیجه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا به شدت نگران بودند، به ویژه انگلیسیها. بریتانیا به تنهایی در مقابل لشکر هیتلر ایستاده بود. روزولت تنها دوست قابل اعتمادی به نظر میرسید که نخست وزیر، وینستون چرچیل میتوانستند به دنبال کمک مادی از او باشند.
او اصرار داشت که ملتش نمیتواند در مبارزه جهانی علیه فاشیسم و پرچمدارانش، کنار بایستد. با این حال، بسیاری از هموطنان روزولت به شدت با درگیر شدن در جنگهای خارجی مخالف بودند، درست همانطور که امروزه تعداد فزایندهای نسبت به تجاوز روسیه به اوکراین بیتفاوت به نظر میرسند. بین سالهای 1933 و 1937، کنگره مجموعهای از قوانین بیطرفی را تصویب کرد. کاخ سفید نتوانست کنگره را متقاعد کند که حتی به فرانسه و بریتانیا سلاح بفروشد.
بدون واقعه پرل هاربر و اعلان جنگ متعاقب هیتلر علیه ایالات متحده، روزولت نمیتوانست ملت خود را برای پیوستن به جنگ جهانی دوم متقاعد کند. هیچ کس بهتر از چرچیل نمیفهمید که روزولت بهترین دوستی است که بریتانیا تا به حال داشته است.
بنابراین رهبر بریتانیا به شدت نگران نتیجه انتخابات 1940 بود. همه نظرسنجیها پیروزی دموکراتها را پیشبینی میکردند. اما نظرسنجیها - به ویژه در آن روزها - اغلب اشتباه بودند. هنگامی که روزولت در ماه نوامبر در 38 ایالت پیروز شد، برای چرچیل و دشمنان هیتلر در سراسر جهان تسکین بزرگی بود.
یکی از دستاوردهای بزرگ آن نسل از دیپلماتها و سیاستمداران ایالات متحده این بود که آمریکاییهای کافی را متقاعد کردند که کشورشان در سرنوشت اروپا و در واقع سایر نقاط جهان منفعت شخصی دارد. این باور پس از پایان جنگ سرد هم دوام آورد. و این برای آنها نتیجه داد: اکثر اقتصاددانان موافقند که نقش جهانی آمریکا از سال 1945 بهرغم تحمیل هزینههای دفاعی هنگفت، به غنیسازی این کشور کمک زیادی کرده است.
به نظر میرسد که همتایان آن نسل از رهبران سیاست خارجی ایالات متحده دیگر وجود ندارند. اگر چنین باشد هم، مطمئناً از آن نوع اقتداری برخوردار نیستند که چنین افرادی در اواسط قرن بیستم از آن برخوردار بودند. تمایل آمریکاییها به اعتماد به نخبگان، و باور اینکه مسئولین از سایر افراد بهتر میدانند، به شدت کاهش یافته است.
نشریه آلمانی اشپیگل مطلبی با عنوان «سناریوی وحشتناک» درباره انتخاب مجدد احتمالی ترامپ منتشر کرده است. در آن، معاون حزب سبزها در پارلمان آلمان، استدلال میکند که اروپاییها باید «متکیتر به خود و کمتر آسیبپذیر» باشند. این برای برخی از ما از زمان پایان جنگ سرد آشکار بوده است. اما امروز این نیاز از ضرورت بیشتری برخوردار است، با توجه به اینکه به رغم کمکهای اقتصادی گستردهای اتحادیه اروپا، کار اوکراین بدون کمک نظامی مسلط آمریکا تمام بود.
اروپاییها - و بهویژه آلمانیها - باید فوراً به تحویل کمکهای نظامی وعده داده شده اما متوقفشده به اوکراین عمل کنند. همچنین به تسریع تولید مهمات و به رسمیت شناختن یک ضرورت تاریخی برای تحمل سهم بیشتری از هزینه دفاع از این قاره. اما چشمانداز چنین تغییری بسیار ضعیف است.
اراده سیاسی برای رسیدگی به کاستیهای امنیتی عظیم آلمان - و تمام اروپا - رو به کاهش است. با این حال، اگر ترامپ رئیس جمهور آمریکا شود، آلمان به قدرت اروپایی کلیدی ناتو تبدیل خواهد شد و مسئولیت پر کردن شکافی که یک دولت جمهوری خواه در اروپا ایجاد میکند، بر دوش آن خواهد بود.
بریتانیا در مورد حمایت خود از اوکراین زیاد صحبت میکند، اما مهمات آن تمام شده است. این کشور به یک برنامه تسلیح مجدد بزرگ هم برای تقویت نیروهای مسلح خود و هم برای حفظ اوکراین نیاز دارد، اما مطلقاً هیچ نشانهای وجود ندارد که دولت محافظه کار فعلی اراده سیاسی یا مالی برای انجام این کار را داشته باشد.
در سمت شرقی اقیانوس اطلس، اروپاییها رقابت ریاست جمهوری 2024 را با نگرانی شدید تماشا خواهند کرد. روسیه و چین با قدرت در تلاش هستند تا دو سوی اقیانوس را از هم جدا کنند. در خط سیر فعلی، آنها در حال شکست خوردن هستند. اما دونالد ترامپ میتواند عنصر تعیینکننده باشد تا آنها را قادر سازد به هدفشان برسند؛ این هدف که غرب بازنده جنگ سرد دوم باشد.