به گزارش مردم سالاری آنلاین، بسیاری از تئوریسینها و تحلیلگران حوزه روابط بینالملل به این مساله اشاره میکنند که هندسه قدرت در نظام بین الملل، تغییرات جدیدی را به خود میبیند. در این راستا، بسیاری از معادلات و تصورات سنتی رنگ میبازند و چهارچوبهای تازهای خود را آشکار میسازند.
در این رابطه، یکی از بحثهای مهم و داغ، تسریع افول هژمونی آمریکا و مجموعه قدرتهای غربی در چهارچوب نظام بین الملل کنونی جهان است. نظام بین المللی که پس از جنگ جهانی دوم و در نتیجه توافق قدرتهای فاتح جنگ شکل گرفت و البته که به نحوی شبکهای و نهادین، در طی دهههای گذشته رشد و نمو پیدا کرده و قدرتهای غربی در قالب آن بسیاری از اصول مطلوب خود را به جهانیان دیکته میکنند.
با این حال، در وضعیت کنونی، جریان قدرتهای منتقد و مخالف با این سازوکارو تشکیلات، توانستهاند قدرت قابل توجهی را کسب کنند و در سطوح منطقهای و بین المللی حرفهای زیادی برای گفتن پیدا کردهاند. در این راستا، اخیرا نیز نشریه «گاردین» از افول هژمونی آمریکا در خاورمیانه و البته قدرت گیری قابل توجه ایران در این منطقه صحبت کرده است. مسالهای که خود چشم اندازهای تازهای را از معادلاتی جدید در منطقه خاورمیانه ترسیم میکند.
از این رو، ایلنا در گفتگو با «شفیع خدر سعید» روزنامه نگار و تحلیلگر حوزه سیاست بین الملل، به واکاوی چند پرسش مهم با محوریت ایجاد تغییرات تازه در معادلات نظام بین الملل و حرکت به سمت چشم اندازهای جدید و البته بررسی نشانههای مختلف در این رابطه پرداخته است.
مشروح گفتگوی ایلنا با شفیع خدر سعید را در ادامه میخوانید.
به تازگی نشریه انگلیسی «گاردین» در گزارشی از افول هژمونی آمریکا در منطقه خاورمیانه و اوج گیری قدرت ایران در این منطقه صحبت کرده است. دیدگاه شما در این رابطه چیست؟
تردیدی نیست که نگارنده گزارش نشریه گاردین، بیش از آنکه ایدهآلیست باشد، یک واقع گرا بوده است. توجه داشته باشیم که قدرت یک مفهوم غامض و چندوجهی است. آنچه در قالب گزارش اخیر نشریه گاردین در مورد افول قدرت و هژمونی آمریکا در منطقه خاورمیانه و در عین حال اوج گیری قدرت ایران مورد اشاره قرار گرفته، در حقیقت به این مساله تاکید میکند که ابعاد مختلف قدرت ایران در قالبهای قدرت سخت، قدرت نرم و قدرت هوشمند، افزایش قابل توجهی داشتهاند.
در بُعد قدرت سخت، ایران اکنون یکی از قدرتهای مهم موشکی و پهپادی نه فقط در منطقه غرب آسیا بلکه در جهان است. البته که در زمینه توانمندیهای زمینی، دریایی، هوایی، سایبری و فضایی خود نیز به دستاوردهای قابل توجهی رسیده است. در کنار این مساله، شبکه متحدان ایران در سطح منطقه که با عنوان محور مقاومت نیز شناخته میشوند، توانستهاند توانمندیهای نظامی و عملیاتی خود را به نحو قابل ملاحظهای افزایش دهند. این یعنی قدرت سختِ ایران افزایش چشمگیری داشته است.
در عین حال، قدرت نرم ایران که به معنا رخنه و رسوخ ایران به اذهان و قلبهای مردم منطقه خاورمیانه است نیز تقویت شده است. اکنون مردم منطقه بیش از هر زمان دیگری با اسرائیل و آن دسته از دولتهای منطقه که با آن دست به عادیسازی روابط زدهاند، تنش و اصطکاک دارند. این در حالی است که ایران و اعضای محور مقاومت توانستهاند محبوبیت قابل توجهی را در منطقه کسب کنند.
به تازگی نیز بر اساس یافتههای نظرسنجی «مرکز افکارسنجی عربی»، دیدگاههای مثبت نسبت به ایران در جهان عرب افزایش قابل توجهی پیدا کرده است. در کنار همه اینها، قدرت هوشمند ایران که ترکیبی از قدرت سخت و نرم این کشور است نیز افزایش یافته و تقویت شده است. حال در نقطه مقابل، آمریکاییها در هر سه بُعدی که در مورد قدرت ایران مورد اشاره قرار گرفت، دچار اُفت و ضعف شدهاند. از این رو، کاملا طبیعی است که از اوج گیری قدرت ایران و افول هژمونی آمریکا در منطقه خاورمیانه سخن بگوییم. واقعیتی که البته دولتها و کنشگران منطقهای نیز به نوعی آن را پذیرفتهاند.
به نظر شما ریشه اصلی تنشها و ناامنیها در منطقه غرب آسیا چیست؟
منطقه خاورمیانه و البته به طور خاص منطقه غرب آسیا، سالهاست که با طرح و نقشههای مختلفی از سوی کنشگران غربی رو به رو هستند. کنشگرانی که هیچ توجهی به واقعیتهای میدانی این منطقه نداشته و ندارند و صرفا میخواهند که روند تحولات در این منطقه را به سمتی هدایت کنند که به بهترین وجه در راستای منافع آنها باشد. قبل از وقوع بهار عربی، چند حاکم دیکتاتور در جهان عرب وجود داشت که پیوندهای مستحکمی را با دولت آمریکا داشتند؟
تقریبا میتواند گفت تمامی حکام دیکتاتور نظیر بن علی در تونس، حسنی مبارک در مصر، علی عبدالله صالح در یمن، قذافی در لیبی و غیره، پیوندهای نزدیکی با آمریکا و جهان غرب داشتند. این در حالی است که همین کشورهای غربی به بهانه نبودِ دموکراسی و آزادی و حقوق بشر در افغانستان و عراق به این کشورها حمله کردند و در آنها خلق فاجعه کردند. از این رو، من دلیل اصلی تنشها و بیثباتیها در منطقه خاورمیانه را این میدانم که قدرتهای غربی خود را محق میدانند تا بدون توجه به واقعیتهای میدانی خاورمیانه و به طور خاص غرب آسیا، برای مردم و ملتهای این منطقه تصمیم گیری کنند.
گزارهای که تا حد زیادی ناشی از دور بودن غربیها از واقعیتهای میدانی این منطقه است. البته که ملتها نیز به این مساله واکنش نشان میدهند. در این رابطه شاهد هستیم که به تازکی اخباری دال بر اراده دولت آمریکا جهت اعزام سربازان بیشتر به کشورهای عراق و سوریه مطرح شده است.
آمریکاییها همین چند وقت قبل بود که در عراق به ترور یکی از فرماندهان گروههای مقاومت عراقی آن هم در شهر بغداد دست زده بودند. اقدامی که نقض صریح حاکمیت ملی عراق است. در عین حال، آنها چندین سال است که نفتِ میادین نفتی شرق سوریه را به سرقت میبرند و به هیچکس هم پاسخگو نیستند. مسائلی که همه و همه در جوش و خروش ملتهای منطقه علیه آنها نقش دارند.
آمریکا و انگلیس در اقدامی هماهنگ اقدام به حمله به خاک یمن کردند. اقدامی که انتقادات زیادی را در عرصه بین المللی برانگیخته است. دیدگاه شما در این رابطه چیست؟
به نظرم این اقدام پردهای جدید از فجایعی بود که پیشتر آمریکاییها و انگلیسیها در عراق و افغانستان نیز خلق کرده بودند. این مرتبه نیز آنها نه مجوزهای بین المللی و نه حتی مجوزهای لازم را از نهادهای قانونگذاری و حکمرانی داخلی خود اخذ نکردند. ماهیت و ذات این اقدام نشان از آن دارد که غرب همچون همیشه دچار یک تناقض راهبردی در تئوری و عملِ خود شده است.
در چهارچوب این تناقض، غربیها از تعهد خود به مدنیت و اصول حقوق بین الملل سخن میگویند اما هرکجا که منافعشان اقتضا کند، تمامی ادعاهای خود را در کوتاهترین زمان ممکن زیر پا میگذارند. همین حالا در آمریکا بسیاری از بایدن انقاد میکنند که چرا با کنگره مشورتهای لازم جهت حمله به یمن را انجام نداده است؟
البته که بسیاری از منتقدان و تحلیلگران حوزه سیاست خارجی این نکته را مطرح میکنند که حمله به یمن برای قدرتهای غربی هیچ دستاوردی را نخواهد داشت زیرا نه توانمندیهای حوثیها را کاهش میدهد و نه این اقدام از عمق راهبردی برخوردار است. البته که مشاهده روند تاریخ نشان میدهد که حوثیها هر زمان وارد جنگی شدهاند، قدرتمندتر از قبل از دلِ آن بیرون آمدهاند.