۰
جمعه ۲۲ دی ۱۴۰۲ ساعت ۱۹:۲۱

سانسور خاطرات آیت‌الله هاشمی در دولت رئیسی

محسن هاشمی گفت: من یادم است در زمانی که آیت الله هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور شدند، آیت الله خامنه ای به ایشان گفتند بیایید من میخواهم نشان فتح یک که بالاترین نشان نظامی است را به شما بدهم. ایشان گفتند صبر کنید تا آزادگان برگردند.
سانسور خاطرات آیت‌الله هاشمی در دولت رئیسی
به گزارش مردم سالاری آنلاین،محسن هاشمی، در هفتمین سالگرد درگذشت آیت الله هاشمی رفسنجانی به بیان نکاتی درباره خاطرات آیت الله، ماجرای افتتاح دانشگاه آزاد و ردصلاحیت او در سال ۹۲ پرداخت که بخشی از آن را در ادامه می خوانید؛

* دانشگاه آزاد را ایشان در اوج جنگ در سال ۶۱ مطرح کرد و پای آن می ایستند و تا این اواخر عمرشان همیشه حمایت کردند و دانشگاه را به یک و نیم میلیون دانشجو رسانند. ۲۰میلیون مترمربع فضای دانشگاهی از جمله فضای درس، کلاس، آموزشی، فرهنگی، فضاهای آزمایشگاهی، ورزشی، مسجد و محوطه های زیبا. نمونه دانشگاه آزادشان را با بنیاد فرهنگی رفاه شروع کرده بودند.ایشان یک بنیادی با دوستانشان شهید رجایی (که ایشان مدیر بنیاد فرهنگی رفاه بودند)، شهید باهنر، بهشتی و دوستان بازاریشان (که بچه های معتقدی بودند) این حرکت خوب را به نام بنیاد فرهنگی رفاه آغاز کردند که وقتی امام از پاریس آمدند اولین اقامتگاهشان همین مدرسه رفاه بود. به دلیل کوچیک بودن مکان به مدرسه علوی نقل مکان کردند . بر اساس همان ایده آمدند و دانشگاه آزاد را با یک وسعت بسیار بالاتری بدون یک ریال کمک از دولت انجام دادند. آن چه مهم است این است که بودجه دولتی در آن استفاده نشده است.


*{ در پاسخ به اینکه پول آن از کجا آمده است}: از شهریه ای که دانشجوها پرداخت می کردند. اینقدر عطش تحصیل بالا بود که خانواده ها حاضر بودند طلای خودشان را بفروشند و بچه هایشان تحصیل کنند. البته امام در ابتدا یک میلیون تومانی کمک کردند که برکتش زیاد بود ولی به طور کلی کار ارزنده ای انجام شد. یکی از مسائلی که ذهن ایشان را خیلی درگیر کرده بود رفاه مردم بود. بصورتی که همان مدرسه و بنیاد فرهنگی را رفاه گذاشتند که جای تعجب است. شما میبینید بنیادهای فرهنگی یا سازمانی که درست می شود در محافل مذهبی، اسم های مذهبی برای آنها انتخاب می کنند. اسم ائمه، اتصال به مسائل مذهبی که ایشان اسم بنیاد فرهنگی را رفاه می گذارند و توجه خودشان را اینطوری به رفاه مردم ایران نشان می دهند و بعد هم که دیدید در دولت خودشان فروشگاه زنجیره ای که تازه قرار بود شکل بگیرد اسمش که رفاه شد، ایشان گذاشتند. روی کلمه رفاه یک حساسیت خاصی داشتند.

* من یادم است در زمانی که آیت الله هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور شدند، آیت الله خامنه ای به ایشان گفتند بیایید من میخواهم نشان فتح یک که بالاترین نشان نظامی است را به شما بدهم. ایشان گفتند صبر کنید تا آزادگان برگردند. ما موقعی می توانیم بگوییم پیروز شدیم که آزادگان برگردند و بر اساس قطعنامه مقصر شناخته شود. این دو که اتفاق افتاد و در مرداد سال ۱۳۶۹ که ما آزادی ازادگان را داریم ، در همان تاریخ من دیدم ایشان اشک از چشمانش جاری شد. از ایشان که پرسیدم بزرگترین روزتان کی است؟ گفتند روزی که آزادگان به کشور برگشتند. آیت الله خامنه ای نشان فتح را طی مراسمی به ایشان دادند. البته من نظرم این است که پایان جنگ را باید آن روز بگیریم اما متاسفانه این فراموش می شود و آن روز ، خیلی روز مهمی برای کشور است. خود آیت الله هاشمی رفسنجانی هم نظرشان این بود ولی تبلیغات به سمت دیگری می رود. یکی همیشه اول جنگ را جشن می گیرند و پایان جنگ را جشن نمی گیرند که حالا باید دید این سیاست از کجا بلند می شود.

* جالب است خاطره ای از آخرین سفر که اتفاقا آقای روحانی هم همراه ما بود، بگویم. به سمت دیدن مناطق جبهه در شمال غرب و زمانی که فعالیت های حمله برای ماموت و دربندخان و همان موقع بود که صدام فکر می کرد کردهای عراق با ایران همکاری می کند و حلبچه را بمباران شیمیایی کرد و چه جنایت بزرگی اتفاق افتاد. آنجا بودیم که شب به ما گفتند که تهران را بمباران کرده اند. آقای روحانی که همراه ما بود مسئول پدافند کشور بود و ما هم که همراه حاج آقا رفته بودیم اتفاقا با گروه موشکی همراه ایشان رفته بودیم که از فرصت استفاده و در مورد ساخت موشک های دوربرد در سفر توضیح دهیم. من و چند مدیران گروه موشکی همراه ایشان بودیم.

*{ با اشاره به پیشنهاد هاشمی رفسنجانی برای کاندیداتوری خاتمی در سال ۹۲}: آخر دولت آقای احمدی نژاد بود و بعد از آن حوادث ۸۸ و اتفاقاتی که افتاده بود و خب آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب صحبت از حماسه سیاسی و اقتصادی کردند. سال ۹۲ را سال حماسه سیاسی و اقتصادی نام گذاری کردند. بحث بر این بود که قرار است یک مشارکت پرشور (مثل همین الان که گفته اند برای انتخابات مشارکت بالا و سلامت و امنیت) تقریبا شبیه به این بود با یک الفاظ دیگری مطرح بود. اصلاح طلبان آن موقع مثل حالت الان تردید داشتند وارد معرکه شوند. فرض می کردند که بعد از آن اتفاقاتی که در ۸۸ افتاده و لطمه ها و مشکلاتی که پیش آمده و بعد از قضیه ۹دی و اتفاقاتی که هست شاید مردم انگیزه ورود نداشته باشند. اصولا وقتی که مشارکت پایین است اینها می‌بازند و مشارکت بالا می‌برند و انگیزه ندارند.

* از طرفی هم فشار سنگینی روی هاشمی رفسنجانی بود که ایشان بیاید. ایشان قبلا سال ۸۴آمده و آن رقابت سنگین اتفاق افتاد و آقای احمدی نژاد رئیس جمهور شد . دوباره یک عده ای به ایشان گفتند شما بیایید. ایشان نمی خواست دوباره بعد از آن آمدن، دوباره بیاید. اگر نوبتی بود، نوبت آقای خاتمی بود. ایشان یک بار آمده بود. فرض ایشان این بود. آنها می گفتند به ما اجازه حضور هم نمی دهند. ما الان عامل فتنه شده ایم. فتنه گر شده ایم. اگر بیاییم به ما اجازه حضور نمی دهند و رد صلاحیت می شویم. شما بیا که رد صلاحیت نمی شوید. هی فشار از روی آنها به حاج آقا می آمد. حاج آقا هم به حالت استبداد رای که داشتند قبول نکردند که بیایند و دنبال راه حل می گشتند. در ذهنشان این بود هر کدام از آنها چه خودشان و چه آقای خاتمی و یا چیزی شبیه آقای خاتمی بیاید مردم استقبال می کنند و می آیند ولی مشکل اصلی این بود که می توانست از طرف شورای نگهبان ردصلاحیت شود. خیلی هم طبیعی بود این اتفاق بیفتد و خیلی هم کسی نمی توانست اعتراض کند، با آن جوی که بعد از سال ۸۸ اتفاق افتاده بود این مشکل بود. آقای هاشمی نه به این واضحی (من واضحش کردم) به سبک ظریفتری به ایشان گفتند اگر شما بیایید و یا شبیه ایشان بیاید اگر مردم که تشنه آمدن شما هستند،" اگر بیایید اگر ردصلاحیت کردن شما خودتان می توانید رئیس جمهورساز شوید".این پالسی که به ایشان می آمد را به این صورت برمی‌گرداندند. ولی آنها همین که گفتم حاج آقا جرات و شهامتش نسبت به بقیه بیشتر بود، آنها بالاخره حاضر نشدند که بپذیرند. مثل همین الان که حاضر نشدند ورود پیدا کنند الان اگر قوی وسط می آمدند، شاید مردم راضی می شدند به آنها رای بدهند.

* من یادم است روزهای آخر نزدیک ثبت نام بود و ثبت نام رو به اتمام بود. چون هیچ کس نرفت و آقای احمدی نژاد منتظر بود که ببیند حاج آقا ثبت نام می کند یا خیر که آقای مشایی را به میدان بفرستد. ایشان گفتند من احساس کردم چون کسی نیامده است من در استبداد رای افراط می کنم و کشور به این احتیاج دارد و این حرکت را کسی انجام نداده است. پس من انجام می دهم. من فکر می کنم حضرت آقا به ایشان پیغام دادند که اگر موضوع انتخابات است نمی شود تلفنی صحبت کرد. وقت بیشتری می خواهد از آن طرف هم وقت ثبت نام رو به اتمام بود.ایشان تصمیم گرفتند و ثبت نام کردند. اگر هم صحبت می شد و آقا می گفتند ثبت نام نکنین خب می گفتند آقای خامنه ای گفتند ثبت نام نکنین و من نکردم و مسئولیت از دوششان برداشته میشد. ولی خب ثبت نام کردند و بعد هم دیدید چه اتفاقی افتاد. علی رغم اینکه کسی باور نمی کرد دوستان شورای نگهبان آن حرکت زشت را انجام دادند و ایشان را ردصلاحیت کردند. البته شورای نگهبان هم ادله خودشان را دارند هیچ ادله ای هم نیاوردند.

* پیغام دادند که ایشان انصراف بدهد. اینطوری که رد نکردند. از طرف آقای روحانی پیغام دادند که شما انصراف بدهید بهتر است. ایشان قبول نکردند. آقای لاریجانی آمدند باز هم ایشان قبول نکردند. دوباره رفتند، برگشتند و گفتند: خب اگر رهبری به شما بگوید انصراف بدهید قبول می کنید؟ ایشان گفتند بله من قبول می کنم ولی می گویم که رهبری از من خواسته اند. ما منتظر اخبار بودیم که دیدیم شب پخش کردند و ۸ اسم دادند که اسم ایشان نبود. هیچی هم نگفتند که چه کسی رد شده و چه کسی رد نشده است. فقط اسم ایشان در تاییدشده ها نبود.

* آقای هاشمی (مثل آقای علی لاریجانی نامه ۲۰صفحه ای به شورای نگهبان نوشتند یا بقیه) ایشان گله ای نکردند و خوشحال شدند. گفتند مسئولیتی بر دوش من آمده بود و من با استبداد رای خودم تمکین نمی کردم. تصمیم گرفتم تمکین کنم بعد دیدم مسئولیت از من ساقط شد. در این سنی که بودم و این مسئولیت را دنبال می کردم به نظر می آید هم مردم فهمیدند من وظیفه ام را انجام داده ام و هم آن ها که مردم را از این کار با عدم صلاحیت یا عدم احراز منع کردند، خودشان دچار مشکل شده اند. همین موضوع خودش یک شکوفایی و فراشکوفایی است که ایشان به هیچ وجه عکس العمل منفی، اعتراضی و گله نشان ندادند و سریع به ستادها گفتند بنشینید و ببینید آلترناتیو (جایگزین) بعدی چه است و چگونه ما می توانیم این مبارزه انتخاباتی را ادامه دهیم و خیلی هم برنامه ریزی خوبی شد. بین اصلاح طلبان و میانه روها برای اولین بار ائتلافی شکل گرفت و هنوز هم آن ائتلاف است. این باعث شد همه دور هم نشستند و کمیته ای تشکیل دادند که ببینند کاندیدای بعدی کیست.آقای هاشمی وقتی عدم صلاحیت(که البته عدم صلاحیت اعلام نشد و فقط گفتند این ۸نفر تایید شدند و طبیعتا ایشان جزو این لیست نیست) اعلام شد طبیعی بود که ایشان اعتراض و شلوغ می کردند و یک سری نیروها به خیابان ها می آمدند. چند روز قبل اینها می دانستد آنها می خواهند این کار را بکنند و نیرو مفصل در سطح شهر چیده بودند و منتظر شلوغی بودند. بعد از اتفاقات ۸۸ فکر می کردند این اتفاق می افتد ولی ایشان خیلی پخته عمل کردند و گفتند ما به سمت مرحله بعد میرویم و بررسی می کنیم که چطوری می توانیم به پیروزی برسیم. کمیته ای تشکیل و کاندیداها را بررسی کردند و در نهایت با رایی که در کمیته ۱۶نفره متشکل از اصلاح طلبان و میانه روها داده شد، آقای روحانی کاندیدای اصلی و آقای عارف خیلی پختگی کردند و کنار رفتند. در نهایت آقای روحانی رئیس جمهور شدند. نکته مهمتر از این همه مطالبی که من گفتم (آن حماسه سیاسی مورد نظر رهبری اتفاق افتاد).


* ما خاطرات و دست نوشته ها را به همان صورتی که هست تایپ می کنیم. دوباره بازبینی می کنیم که چیزی فراموش نشده باشد و بعد عین این مطلب را من بخش هایی که مربوط به موضوع آبروی افراد است و موضوع امنیتی که احساس کنم پرونده باز است و ممکن است خطر امنیتی برای کشور داشته باشد، حذف می کنم. این درصد به اندازه یک هزارم هم نیست و خیلی پایین است.

* دفعه قبل که من خدمت ایشان بودم چند تا شوخی با خاطرات کردند که خوب است اینجا بگویم. به من گفتند شما اینجا همه را نوشتید آیت الله خامنه ای که من مطمئنم حاج آقا آنجا نوشتند آقای خامنه ای و شما آن را عوض کردید و توصیه کردند که همان آقای خامنه ای باشد ولی ما هنوز آیت الله خامنه ای می نویسیم.

* دیگری این که آیت الله هاشمی وقتی چلوکباب خورده رو ننوشته ولی جایی که نیمرو خورده است را نوشتند. (آن موقع حاج آقا در قید حیات بودند) بعد من که به حاج آقا گفتم این حرف گفته شده، حاج آقا گفتند که بله ما چلوکباب می خوردیم ولی وقتی نیمرو میخوردیم جالب بوده که می نوشتیم. در نتیجه مخصوصا آن نیمرویی که خودم درست کرده بودم (شب خونه اومدم، کسی نبوده و نیمرو درست کرده و خوردم) را نوشتم.

* تا زمان آخر دولت آقای روحانی ما هیچ سانسوری حتی از وزارت ارشاد هم نداشتیم. تا زمان دولت آقای رئیسی هیچ وقت تقاضای سانسور نداشتیم. از زمان دولت آقای رئیسی از سال ۱۴۰۰ سانسورها و ممیزی ها شروع شد که من نامه مفصلی برای آقای رئیسی نوشتم و گفتم این دولت جوانتان که در گام دوم پای کار آمده اند ، بی تدبیری می کنند و اصولا خاطرات شخصیت مهمی مثل آقای هاشمی را به سبک کتاب های دیگر ممیزی می کنند. در وزارت ارشاد سایتی وجود دارد ، شما کتاب را بارگذاری می کنید و آنها روی همین سایت به شما پاسخ می دهند که مثلا فلان صفحه،فلان کلمه در پاراگراف فلان حذف شود. اینها همین کار را با خاطرات حاج آقا انجام داده بودند.

کد مطلب: 209766
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *