وی با بیان اینکه به دنبال مقایسه ساواک با دستگاه امنیتی فعلی کشور و قضاوت درباره بهتر یا بدتر شدن آن نیستیم، گفت: مطالب آقای ثابتی در مورد ساختار داخلی و سلسه مراتب ساواک با توجه به دیگر روایتهای موجود در تاریخ شفاهی و اسناد درست به نظر میرسد و برداشتهای او درباره دیگر مقامات و روایات پشت پرده حکومت، چندان بیراه به نظر نمی رسد؛ هرچند با محوریت شخص خودش و نظر شخصی اوست.
صباغ پور انکار شکنجه و توجیه عملکرد ثابتی را غیر قابل پذیرش و متضاد با اسناد تاریخی و روایتهای شاهدان عینی خواند و گفت: افرادی که مثل توپ فوتبال بین بازجوها دست به دست میشدند، هنوز زنده اند. یکی از زندانیان میگفت من هنوز از بوی ادکلن متنفرم، چون بازجوها ادکلن میزدند و ما با چشم بسته وقتی این بو را استشمام میکردیم، آماده شکنجه میشدیم. خشونت و شکنجه در ساواک آنقدر زیاد است، قابل انکار نیست. اما به نظر می رسد ثابتی احساس کرده نظام جمهوری اسلامی در حال ضعف است و دنبال تطهیر نظام پهلوی و سلطنتی بعنوان یک آلترناتیو یا در پی مطرح کردن خود است.
به گفته صباغ پور، ثابتی معترف است که به شاه گزارشهای متملقانه میداده، چون همان یکی دو گزارش منفی که داد، شاه را ناراحت کرد و میگفت چرا فقط از نارساییها میگویید؟ در حالی که کار ساواک گزارش نارساییهاست.
وی در پایان گفت: گزارشهای اطلاعاتی بدون مبنا و تئوری پوک است و به همین دلیل ثابتی که فکر میکند انقلاب پروژه است، نه پروسه، درکی از شرایط بروز انقلاب ندارد و نمیتواند پیش بینی درستی از انقلاب کند. این در حالیست که در همه تظاهرات قبل از انقلاب، تصاویر مبارزین کشته شده به عنوان شواهد عملکرد ساواک حضور داشت و بر خشم مردم و شور انقلاب افزود. ثابتی فقط دنبال بگیر و ببند و خفقان بود و انتقاد او به کاهش خشونت بود و این نسخه برای تداوم حکومت پهلوی، جز قتل و جرح هزاران نفر از مردم، به جایی نمیرسید، چون کار از کار گذشته بود.
صادق زیباکلام، استاد علوم سیاسی و از زندانیان ساواک، ابتدا به علت پخش مستند ثابتی در مقطع کنونی پرداخت و پرسید: اگر آقای ثابتی همین مطالب را ده سال قبل می گفت، از او استقبال می شد و او یک مبارز با تروریسم و وطن پرست تلقی می شد؟ تصور نمی کنم اینگونه باشد و عمدتا به دلیل رویگردانی مردم از عملکرد سیستم فعلی است و من همان زمانی که اولین تصویر از ثابتی در راهپیمایی زن، زندگی، آزادی منتشر شد، نوشتم که اگر عملکرد نظام به همین شکل ادامه پیدا کند، در آینده شاهد خواهیم بود از صدام حسین و علی شیمیایی هم تقدیر شود!
وی در ادامه گفت: یکی از بحثهای مهم این است که در پنج، شش سال اخیر بر جامعه ایران چه گذشت که اینگونه قضاوت جامعه نسبت به همه امور دچار تغییر شد؟ بسیاری از هنجارها و باورها فروریخت که شعار رضاشاه روحت شاد، سرداده شد و بعد در آبان سال ۹۸ تشدید شد و جنبش زن زندگی آزادی، تیر خلاصی بر باورها و اعتقادات و گذشته کشور برای نسل جوان بود. پس مشخص است چرا ثابتی که چهل سال سکوت کرده بود، الان زبان باز می کند؟
این استاد دانشگاه در بخش دیگری از سخنانش با اشاره به مستند شبکه من و تو اظهار کرد: ثابتی ناخواسته میگوید چرا انقلاب شد؟ چون بعد از ۲۸ مرداد، تمام تصمیمات و جهتگیری حکومت در یک نفر، یعنی شخص محمدرضا پهلوی خلاصه میشد و حکومت نفر دوم نداشت و دیگران کارهای نبودند. شاه هم به کسی اعتماد نداشت و بیماری سرطانش را حتی فرح و ثابتی نمی دانستند. پس وقتی این شخص ضعیف شد و نتوانست تصمیم بگیرد، حکومتش سقوط کرد.
وی توضیح داد: از نیمه دوم سال ۵۲ ساواک دید خیلی از کسانی که زندان ۶ ماهه یا ۱ ساله میروند، غیب میشوند و معلوم شد بخاطر ارتباط با چریکهای فدایی و مجاهدین خلق در زندان، بعد از آزادی به گروههای مسلحانه میپیوندند. از این رو کسی را بعد از پایان حکم هم آزاد نمیکردند و نیمه دوم سال ۵۵، ۵ تا ۶هزار زندانی سیاسی داشتیم.
زیباکلام در ادامه گفت: آقای ثابتی توضیح نمیدهد که آیا این همه زندانی سیاسی طبیعی بود و کشورهای دیگر هم همین طور بودند؟ چرا این همه مخالفت با رژیم بود؟ چرا کوچکترین فضای باز سیاسی مثل شکسته شدن سد، باعث سرازیر شدن خشم مردم شد؟ آیا شیوه شما در ساواک باعث سقوط رژیم شاه نشد؟ ثابتی حرفی در این زمینه نمیزند. چرا واقعیات را به شاه نگفتند؟ البته به دیکتاتورها فقط چیزی را می توان گفت که دوست دارند.
وی در پاسخ به یکی از مخاطبان گفت: مخالفان شاه معتقد نبودند شاه باعث عقب ماندگی ایران شده، بلکه آنها دردهایی داشتند: آزادی و دموکراسی و پاسخگویی شاه را میخواستند، همان دردی که بخش زیادی از جامعه امروز هم دارد.
زیباکلام در پاسخ به این ادعا که شکنجه در ساواک تنها مربوط به گروههای چریکی و برای کشف بمب بود گفت: شکنجه برای همه بود، از چریک تا کسی که یک کتاب شریعتی داشت و دو علت هم داشت: اول این که با شکنجه سخت، شخصیت افراد فرو بریزد و مبارزین ببُرند. دوم اینکه همه اطلاعات زندانی را به دست آورند.
در این مقطع جواد مظفر، از زندانیان ملی مذهبی که در جلسه حاضر بود، این که شکنجه ساواک بعد از فعال شدن گروه های چریکی آغاز شده را رد کرد و گفت: من سال ۴۹ در ۱۹ سالگی دستگیر و شکنجه شدم. معنی دستبند قپانی این بود که دو دست را از پشت به هم می بستند و یک سطل شن ۲۰ کیلویی از آن آویزان میکردند. این که شکنجه واکنش ساواک به عملیات چریکی است، دروغ بزرگی است.
خسروپرست، یکی دیگر از زندانیان قبل از انقلاب نیز در این جلسه گفت: چهره ثابتی ناشناخته و مبهم نیست. در همین جلسه کسی نشسته که برادرش را روی فلز گداخته سوزاندند و خود من ساعتهای متوالی بازجویی شدم. امیدوارم با جو تبلیغاتی که رسانه های خارجی برای افکار عمومی ایران ساخته اند، اعلیحضرت جدید برایمان نتراشند.