با لحاظ این نکته باید پرسید آیا اینگونه گشت ارشاد به ضد غایت خودش تبدیل نشدهاست؟ امروز به دلیل اینکه گشت ارشاد فاقد یک روایت یا پیوست رسانهای هوشمندانه است، متأسفانه در حال تبدیل به ضد خود است. چون ما تنها روایتی که از گشت ارشاد میبینیم، روایت جریان مقابل و مخالف حجاب است. این جریان به نوعی دارد گشت ارشاد را بر ما برساخت میکند و تصویر همگی ما این است که پلیس خشن است، همیشه خشونت اعمال میکند، دخترها را میگیرد و در ون میاندازد... در حالی که واقعیت گشت ارشاد این نیست، ولی، چون روایتی ندارد، اینگونه بازنمایی میشود.
اگر خود پلیس و گشت ارشاد از نحوه مواجههاش با بدحجابان و دلیل برخی برخوردهای بعضاً خشن تصویربرداری کند و خودش روایت اول را ارائه بدهد، این ذهنیت تعدیل میشود. بسیاری از این موارد خشونت که ما تصاویرش را میبینیم، یک مرحله قبل دارد که آنها را کسی نمیبیند و روایت نمیشود. مرحله قبلی معمولاً این است که آن فرد خاطی شروع میکند به توهین و دعوا و گلاویز شدن با پلیس و پلیس برای دفاع از خودش یا برای اجرای قانون، مجبور به اعمال خشونت میشود.
سؤال اساسی دیگری که مطرح میشود و به این بحث مرتبط است، این است که با مسئلهای به این سبک فرهنگی و اجتماعی آیا میشود قانونی هم برخورد کرد؟ پاسخ این است که بله. اساساً خود قانون به نوعی تأثیرات فرهنگسازی دارد. یعنی اینکه مسئله حجاب را هم میتوان با کار فرهنگی، ترویجی، تبیینی و اینها پیش برد و این تأثیرات خودش را در جای خودش دارد؛ و هم میتوان با قانون گذاری و سیاست گذاری و تنظیمگری رفتار پیگیری کرد. این قانون گذاری هم خودش در فرهنگسازی و نهادینهشدن یک رفتار در جامعه مؤثر است، بنابراین اینگونه نیست که فکر کنیم تزاحمی میان قانون و فرهنگ وجود دارد. قانون و فرهنگ میتواند تعامل و تناسبی هم با یکدیگر داشته باشد؛ بسته به اینکه قانون چقدر ملاحظات فرهنگی آن مقوله را رعایت کرده یا نکردهباشد، چه در مرحله ایجاد و چه در مرحله اجرا.
در آخر باید به این پرداخت که اگر معتقدیم گشت ارشاد ضمانت اجرایی قانون است، ولی به ضدغایت خود تبدیل شدهاست، جایگزین مطلوب گشت ارشاد فعلی چیست؟ به نظرم هر چقدر ضمانت اجرای قانون در اختیار مردم قرار بگیرد و نهادهای مردمی و فعالان مردمی و آحاد مردم، امر تذکر و مواجهه با بدحجابی را دست بگیرند، مثمرثمرتر خواهدبود.