به گزارش مردم سالاری آنلاین، کولایی در مصاحبه با «جماران» استراتژی نگاه به شرق جمهوری اسلامی ایران را مورد نقد قرار داده و بهترین راهبرد را در حوزه سیاست خارجی برای تامین منافع ملی پیشنهاد میدهد و تأکید دارد که ایران نباید به کارت بازی روسیه تبدیل شود زیرا روسیه از تقابل ایران و آمریکا بیشترین بهره را برده است.
شهرت الهه کولایی تنها به نمایندگی مجلس ششم نیست. سالها تدریس در دانشگاه تهران و نوشتن کتابهایی همچون «بازی بزرگ جدید در آسیای مرکزی: زمینهها و چشماندازها»، «سیاست و حکومت در فدراسیون روسیه»، « نقش زنان در توسعه کشورهای اسلامی»، « افسانه انقلابهای رنگی»، «سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) دگرگونی در مأموریتها و کارکردها»، «بررسی زمینههای نظری و تاریخی همگرایی و واگرایی در فدراسیون روسیه» و چاپ مقالات متعدد علمی وی را به برجستهترین صاحبنظران حوزه سیاست خارجی به ویژه روسیه تبدیل کرده است.
کولایی در طول سالهای گذشته تلاش کرده تا به عنوان یک صاحبنظر از نگاه آکادمیک و واقعگرایانه رابطه ایران و روسیه و مناسبات ایران در سطح بینالملل را مورد واکاوی قرار دهد.
وی در گفت و گو با خبرنگار جماران، استراتژی نگاه به شرق جمهوری اسلامی ایران را مورد نقد قرار داده و بهترین راهبرد را در حوزه سیاست خارجی برای تأمین منافع ملی پیشنهاد میدهد و تاکید دارد که ایران نباید به کارت بازی روسیه تبدیل شود زیرا روسیه از تقابل ایران و آمریکا بیشترین بهره را برده است.
تحلیل شما از پیوستن ایران به پیمان های منطقه ای مثل شانگهای یا بریکس چیست؟
در سالهای اخیر رویکردی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی با عنوان «نگاه به شرق» مطرح شده است، که ترجیح من این است که نام آن را «شرقگرایی» بگذارم؛ در برابر «غربگرایی». تجربۀ تاریخی ما نشان می دهد که هیچیک از این دو رویکرد موفقیت آمیز نبوده است. با توجه به موقعیت ژئوپلیتیک ایران، ما نیازمند «موازنه گرایی» در تنظیم روابط با جهان هستیم. البته این رویکرد با «موازنۀ مثبت» تفاوت دارد.
چرا به جای استفاده از عبارت« نگاه به شرق» ترجیح میدهید که از واژه «شرقگرایی» استفاده کنید؟
نگاه به شرق معنا و مفهوم سیاسی دارد و فقط جغرافیایی نیست. «نگاه به شرق» زمانی معنا مییابد که نگاهی به غرب هم وجود داشته باشد. در این صورت میتوان در کنار نگاه به غرب، نگاهی هم به شرق داشت. در این صورت میتوان، رویکرد متوازن و متعادلی را در سیاست خارجی اجرا کرد، که در متن آن برای تامین منافع مردم ایران به کنش گری در عرصۀ منطقه و جهان بپردازیم.
وضعیت سیاست خارجی ایران را با وجود رویکرد «نگاه به شرق» که شما آن را «شرقگرایی» نامیدید، چطور ارزیابی میکنید؟
راهبرد یادشده که جمهوری اسلامی ایران، آن را دنبال می کند، در شرایطی است که مشکلات ایران با آمریکا و اروپا با وجود قدمهایی که برداشته شده، حل نشده باقی مانده است. مشکلات مورد اشاره در تنظیم روابط ایران با جامعۀ جهانی، که به طور کلی در چیرگی ایالات متحد آمریکا قرار دارد، ادامه یافته است.
در چنین شرایطی، گسترش رابطه با شرق و کشورهایی مانند روسیه و چین و عضویت یافتن در پیمانهایی که این کشورها در آنها حضور دارند و می کوشند پایه هایی برای گسترش حضور بین المللی خود ایجاد کنند، تأمین کنندۀ منافع ملی ما نیست. هرچند گرایشی در کشور ایجاد شده که گویا توسعۀ روابط با چین و روسیه و حضور در اتحادهای منطقهای و فرامنطقهای که این دو کشور در آنها حضور دارند، میتواند پایۀ قدرت را در برابر فشارهای پایدار غرب ایجاد کند. این سیاست «نگاه به شرق» نیست، این سیاست همان«شرقگرایی» است که در برابر «غربگرایی» مطرح شده است.
چرا نگاه به شرق تامین کننده منافع ملی ایران نیست ؟
تاریخ روابط خارجی ایران، جغرافیای کشور ما و تامل در ژئوپلیتیک ایران، این نکته را گوشزد میکند که ایران زمانی برای تامین منافع خود موفق عمل کرده، که نگاه به شرق و گسترش روابط با شرق همزمان با نگاه به غرب و توسعۀ روابط با کشورهای غربی مطرح و عملیاتی شده باشد.
بنابراین، رویکرد حاکم شده در این چارچوب بر اساس تجربۀ تاریخ و تجربۀ بیش از چهار دهۀ جمهوری اسلامی، رویکردی نیست که بتواند منافع کشور ما را تامین کند. همچنین در شرایط پس از جنگ سرد، جهان شاهد پدیدارشدن گرایشهایی چندجانبه گرایی (پس از فروپاشی اتحاد شوروی) و گسترش منطقهگرایی است. در چنین وضعیتی، فرامنطقه گرایی و میان منطقهگرایی هم مورد توجه قرار میگیرد. با این حال کشورهایی که این گرایشها را دنبال می کنند، در موقعیتی که کشور ما در آن است، قرار ندارند.
منظور شما تفاوت از منظر ژئوپلیتیک است؟
بله. این کشورها، چندجانبهگرایی را دنبال می کنند. آنها برای تامین منافع خود، جهت گیریهای فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی دارند. البته رویکرد چندجانبهگرایی پیش از اینهم وجود داشته است، اما در دوران جنگ سرد به دلیل ساختار دوقطبی نظام بینالملل چندان موفقیتآمیز نبود. با فروپاشی اتحاد شوروی این تصور به وجود آمد که با پایان جنگ سرد، رویکرد چندجانبهگرایی و نیز منطقهگرایی و ارتباط میان مناطق میتواند موفقیت آمیز باشد. این گرایش، بیشتر در دهۀ 1990 یعنی دهۀ نخست بعد از فروپاشی اتحاد شوروی حاکم بود، اما پس از حمله های تروریستی 11 سپتامبر، نظام بینالملل وارد مرحلۀ جدیدی شد.
نگاه به دستاوردهای این رویکردها تحول یافت و رقابتهای جهانی هم افزایش پیدا کرد. کانونهای جدیدی از قدرت اقتصادی و سیاسی شکل گرفت. به همین دلیل گروهبندیهای جدیدی در مناطق مختلف جهان ایجاد شد، اما این موضوع برای کشور ما که در قلب ارتباط اروپا و آسیا قرار گرفته است و محل ارتباطات میان این دو قاره و در غرب اسیا است، اهمیت زیادی پیدا کرده است. به همین دلیل، انتخاب این رویکرد و میزان سازگاری با تحولات جهانی از اهمیت زیادی برخوردار است.
در این میان نگاه به شرق و گسترش روابط با شرق مطرح شده است. همزمان با طرح این بحث، موضوع اولویت «سیاست همسایگی» مطرح و مورد تاکید قرار گرفته که بسیار درست است. همانگونه که بسیاری از کشورها، افزایش قدرت خود را در گرو اجرای این سیاست دیده و آن را دنبال میکنند. گرایش گسترش همکاریهای منطقهای و فرامنطقهای بسیار افزایش یافته است.
تا زمانی که نتوانیم مسائل و مشکلات خودمان را با قواعد و استانداردهای نظام جهانی حل وفصل کنیم، پیوستن به پیمان همکاری شانگهای، بریکس یا اتحادیه اقتصادی اوراسیایی تامین کنندۀ منافع اقتصادی ما نخواهد بود. بلکه این تلاش ها بیشتر زمینه را برای افزایش منافع رقبای ایران و بازیگران دیگر فراهم می آورد.
رویکرد گسترش همکاری های منطقه ای و حضور در سازمان هایی که بر این اساس شکل گرفته اند بسیار سازنده و مثبت است، اما در شرایطی که در روابط خارجی هم توازن و تعادل در گسترش روابط، با غرب هم دیده شود. یادتان باشد غیر از روسیه- که به دلیل حملۀ به اوکراین به شدت هدف تحریم های بین المللی قرارگرفته- اعضای دیگر در این سازمان خود مشمول توافق هایی مانند FATF هستند و این موضوع بر گستره و شیوۀ همکاری با آنها در این «سازمان ها» تاثیر جدی دارد.
آقای امیرعبدالهیان در هنگام شروع به کار تاکید کردند که جهان 200 کشور به جز آمریکا دارد که ایران میتواند با آنها رابطۀ خوبی برقرار کند آیا ارتباط با این کشورها میتواند قدرت ما را در برابر آمریکا افزایش دهد؟
ایشان به نکته مهمی اشاره کردند شمار کشورهای جهان قابل توجه است و آمریکا یکی از این کشورها است، اما با تمرکز بر این شمارهها نباید دچار اشتباه شد. با اینکه شمار اعضای مجمع عمومی سازمان ملل متحد بالای 190 را نشان میدهد، اما نباید این نکته را از یاد برد که شمار اعضای شورای امنیت و نهاد تصمیم گیرنده صلح و امنیت بین المللی تنها پنج کشور بوده و تلاش آلمان، هند و ژاپن برای ورود به این شورا نیز موفقیتآمیز نبوده است.
در واقع، ساختار قدرت در جهان با این شماره ها تعریف نشده است. منابع قدرت در میان کشورهای جهان به صورت یکسان توزیع نشده است. به عبارت دیگر برخی از این بازیگران در محیط بینالمللی تاثیرگذارتر هستند. واقعیت این است که باید به وزن ژئوپلیتیکی و قدرت تولید سرانه کشورها توجه کرد. این عامل در محیط بین المللی و در روابط بین کشورها بسیار موثر است. در واقع شمارۀ اعضای سازمان ملل نباید ما را به اشتباه بیاندازد. نباید این تصور شکل بگیرد که می توان با شمار زیادی از کشورها رابطه کشور گسترش داد، اما قدرتمندترین و تاثیرگذارترین آنها را نادیده گرفت! تنظیم روابط با کشورهای جهان باید به گونهای صورت گیرد که منافع ما را تضمین کرده و ارتقا بدهد. این معیاری است که در تنظیم روابط همه کشورهای جهان مورد توجه قرار میگیرد. نمیتوان مساله وزن و تاثیرگذاری و موقعیت آمریکا در جهان را نادیده گرفت و نسبت به آن بیتفاوت بود.
با چنین تحلیلهایی، نمیتوان موقعیت، نقش و نفوذ آمریکا در جهان را انکار کرد. به عبارت دیگر، تاثیرگذاری کشورها در روابط بی الملل به عواملی فراتر از عدد مورد اشاره ایشان ارتباط دارد. در تنظیم روابط با کشورهای جهان نباید گسترش روابط با اتیوپی و بورکینافاسو را در کنار گسترش روابط با ژاپن و ایالات متحده آمریکا- به عنوان دو کشوری که با آنها رابطه دارد یا ندارد- قرار داد.
با توجه به اینکه شاهد بودیم که روسیه و چین در بزنگاههای مهمی که ایران به رأی آنها احتیاج داشت، برخلاف منافع ایران رای دادند؛ چرا همچنان به تداوم این رابطه، اصرار میشود؟
ما باید درک درستی از روابط کشورها، عوامل و معیارهای حاکم بر این روابط داشته باشیم. این معیارها توسط ما ایجاد نشده، در واقع سازوکارهایی وجود دارد که روابط میان کشورها در جهان را شکل داده است. این سازوکارها در طول قرنهای متمادی و در جریان تحولات مختلف اقتصادی- سیاسی- اجتماعی و حتی فرهنگی به وجود آمده است. بسیار مهم است که تصمیمگیرندگان و مجریان سیاست خارجی این سازوکارها را درک کنند و راهکار مناسب را برای تامین منافع کشور پیدا کنند. برای کشور ما هم گریزی نیست که این معیارها و استانداردها را درست بشناسد. چین یا روسیه یا هر کشور دیگر، در تنظیم روابط خود با کشورهای دیگر، به همین معیارها پایبند هستند. معیاری که با عنوان منافع کشورها، منافع تک تک کشورها در نظام بینالملل به آن اشاره شده است.
این خیلی سادهانگارانه و تصویری غیرواقعی از جهان است که ایران انتظار داشته باشد روس ها یا چینیها، در بزنگاههای حساس کشور از منافع ایران دفاع کنند. بارها این نکته تجربه شده است. در این بزنگاههای تاریخی، چین و روسیه هم منافع خود را انتخاب کردند که اقدامی عقلانی و پذیرفته شده است.
این نکته را باید در نظر قرار داد که رفتاری خلاف این، بر خلاف قاعده حاکم بر جهان است. درواقع نمیتوان با انکار این واقعیتها، برای تامین منافع خود تلاشی انجام دهیم. جمهوری اسلامی ایران هم به عنوان یک واحد سیاسی روی کره خاکی، نمیتواند برای تنظیم روابط، خود منابع و ظرفیت های خود را در اختیار دیگران قرار دهد.
در نظام بینالملل همه دولتها متعهد هستند که از حقوق ملتهایی که بر آنها حاکم هستند، دفاع و برای تامین منافع آنها تلاش کنند. خیلی روشن است که دولت چین و روسیه هم در بزنگاههای مورد اشاره شما از چنین معیاری پیروی کنند. همه کشورها برای تأمین منافع خود و افزایش قدرت از رویکردهای گوناگون استفاده میکنند. متاسفانه درک درستی از این مسأله در کشور ما وجود ندارد و خلاف آن، بارها تجربه شده است. با این حال شاهد تداوم آن در تنظیم روابط خارجی در روابط با کشورهایی مانند چین و روسیه هستیم تا با تصور موثربودن آن، به ضدیت با غرب ادامه داده شود.
شما به این نکته اشاره کردید که قواعد ساختار بینالملل باید به درستی شناخته شود. الان بیش از چهل سال است که ایران تلاش دارد تا ساختار جدید نظام بینالملل را بنا کند. در این مورد چه ارزیابی دارید؟
متأسفانه در کشور ما به تجربههای جهانی و تجربه کشورهای دیگر توجه نمیشود، حتی به تجربه نظامهای سیاسی که تلاش کردند تا جهان را آنگونه که دوست دارند، ببینند و تلاش کردند تا به صورت منظم و پایدار، واقعیتها را انکار کنند، کوشیدند با حاکمکردن ایدئولوژی بر واقعیتها، به حیات خود ادامه دهند. اتحاد شوروی تجربۀ بسیار قابل توجهی در این زمینه است. نظامی که از آغاز شکل گیری با انکار واقعیت به رویارویی به جهان پرداخت و هزینۀ گزافی بابت این رویارویی به مردم و روسیه تحمیل کرد.
سرانجام زمانی برای تغییر این رویکرد کوشید که بسیار دیر شده بود. رهبران اتحاد شوروی حاضر نشدند تغییرهای داخلی و بینالمللی را بهشمار آورند. در حالی که محیط بینالمللی و محیط داخلی همیشه در حال دگرگون شدن است، اما در یک نظام ایدئولوژیک این دگرگونیها به رسمیت شناخته نمیشود. اگر در سیاست خارجی نگاه ایدئولوژیک جای نگاه واقع گرایانه را بگیرد، در این صورت یک سیاست شکست خورده تکرار میشود. خرد حکم میکند تصمیمگیرندگان و مجریان سیاست خارجی از تجربههای شکستخورده پرهیز کنند.
شما در یکی، از مصاحبه های خود اشاره کردید که ایران نباید به «کارت بازی» روسیه تبدیل شود؟ چه رویکردی موجب میشود که ایران به کارت بازی روسیه تبدیل شود؟
انقلاب اسلامی زمانی به پیروزی رسید که نظام دو قطبی در جهان حاکم بود. درواقع یک «بازی با حاصل جمع صفر» در میان آمریکا و شوروی در جریان بود، یعنی تضاد کامل در میان دو کشور و متحدانشان حاکم بود. درچارچوب آن نظام، هر شکستی در حوزۀ نفوذ آمریکا، در واقع حکم آبی را داشت که به آسیاب روسها ریخته میشد. به طور طبیعی سقوط یک نظام غربگرا در ایران، پیروزی بزرگی برای اتحاد شوروی به شمار میآمد. پس از فروپاشی اتحاد شوروی نخست تصور میشد زمینه رویارویی روسیه با آمریکا و غرب از میان رفته است، اما عوامل سیاسی، ژئوپلیتیکی، اقتصادی و اجتماعی این رویارویی را بازتولید کرد. ولی این بار به جای رویارویی ایدئولوژیک، یک رویارویی ژئوپلیتیکی ایجاد شده است. این تقابلها به شکل های جدیدی خود را نشان داده است. در این چارچوب در سه دهۀ گذشته، به دلیل پایداری رویارویی ایران با آمریکا، بهترین شرایط برای روسیه ایجاد شد. در همۀ سالهایی که این رویارویی تداوم یافته، بهترین فرصت برای روسیه فراهم شده تا در دورههای مختلف از این شرایط به سود خود بهره بگیرد.
یعنی به عبارتی معتقدید ضدیت با آمریکا فرصت را برای حضور بیشتر روس ها فراهم کرد؟
در بیش از سه دهۀ گذشته حتی در دولت غربگرای یلتسین و دو دورۀ کوزیرف و پریماکوف شاهد هستیم که بهرهبرداری روسیه از جهتگیریهای ضدآمریکایی ایران وجود داشته است. با بررسی دقیق تر- من چندین کتاب و مقاله در این مورد منتشر کرده ام -مشخص میشود که عامل آمریکا چقدر در روابط ایران و روسیه تاثیر میگذارد. در دوره های مختلف دیده میشود نوع رابطه روسیه با آمریکا، بر رابطۀ آن با ایران تأثیر میگذارد. به طور مشخص زمانی که در روابط روسیه و آمریکا بهبودی حاصل میشد، تأثیر این بهبودی در رابطه ایران و روسیه هم دیده میشد. هرقدر رابطۀ ایران و آمریکا تیرهتر و مسالهدارتر، امکان بهرهبرداری روسیه فراهم تر می شود. البته میتوان فهرست بلندبالایی را در این زمینه ارائه کرد که امکان پرداختن به موارد جزئی آن وجود ندارد.
در شرایطی که ایران با روسیه قرارداد خرید اس- 300 بسته بود، به دلیل بهبود رابطه روسیه با آمریکا در دوران مدودیف و «بازشروع» روابط در دوران کلینتون تحویل آن انجام نشد و به تأخیر افتاد تا پوتین به قدرت بازگشت و فضای روابط روسیه با آمریکا تغییر کرد. در واقع روابط آمریکا با روسیه، بر روابط ایران و روسیه تاثیر مستقیم داشته و آن را تنظیم میکند. حتی فرایند همکاری هستهای روسیه با جمهوری اسلامی ایران هم از تاثیر این عامل در امان نبوده است. در واقع ضدیت ایران با آمریکا برای روسیه یک فرصت بینظیر برای چانه زنی بوده است.
برخی از دیپلماتهای ما به این نکته اعتراف می کنند که چگونه روس ها از این روند به سود خود بهرهبرداری میکنند. برای نمونه در حوزۀ خلیج فارس که تحولات سالهای اخیر بسیار برجسته بوده - روسیه از نیمه دوم دهه 1990 به خلیج فارس برگشت- این سیاست اجرایی شده است. رهبران فدراسیون روسیه بسیار زود این واقعیت را پذیرفتند که نمیتوان عامل ژئوپلتیک را نادیده گرفت. به همین دلیل در مراحل مختلف میبینید که روسها به شدت در مورد رابطه ایران و آمریکا حساسیت نشان میدهند.
به نظر شما روسیه ایران ضعیف را میخواهد؟
روسیه ایران قوی را نمیخواهد، اما ایرانی هم که از شدت ضعف برای امنیت و ثبات روسیه به یک تهدید تبدیل شود، را هم نمیخواهد. در واقع روسیه مایل به بهبود رابطه ایران و آمریکا و غرب نیست، اما مایل نیست که ایران زیر تحریمهای شدید مالی قرار بگیرد. البته الان خودش هم در چنین شرایطی قرار دارد. روسیه پیش از تحریمهایی که به دلیل جنگ اوکراین اجرا شده، به پیوستن ایران به اف اِی تی اِی و هنجارمندشدن رابطه ایران با جامعه جهانی، بسیار علاقمند بود. چون رابطۀ بهتر با ایران در گرو بهبود رابطۀ ایران با جامعۀ جهانی بود، اما الان که روسیه مشمول تحریمهای بسیار شدید شده است، موضعگیری متفاوتی انجام میدهد که با پیامدهای جنگ اوکراین ارتباط مستقیم پیدا میکند. روسیه می کوشد پای ایران را به جنگ اوکراین بکشاند.
شما به تاثیر عامل اقتصادی اشاره کردید. به نظر شما اقتصاد باید در خدمت سیاست خارجی باشد یا سیاست خارجی در خدمت اقتصاد؟ کدامیک بر دیگری برتری دارد؟
این باور در شرایط «جهانی شدن» وجود دارد که عامل بیرونی و عامل خارجی در سطح سیاسی و اقتصادی بر عامل داخلی تاثیرگذار است. البته عامل داخلی هم بر عامل بیرونی تأثیرگذار است. این نکته از اهمیت زیادی برخوردار است که «جهانی شدن» اقتصاد واقعیترین تحولی است که در جهان رخ داده است. پیامدهای جهانی شدن اقتصاد و تبدیل شدن بازار جهانی به عامل بسیار مهم در رشد و توسعۀ کشورها غیرقابل چشم پوشی است. کشورهایی که واقعیت چنین تحولاتی را نمیپذیرند، هزینۀ جهانی شدن اقتصاد را میپردازند، بدون آنکه از مزایای آن بهرهمند شوند.
در واقع اقتصاد داخلی به دنبال آثار جهانی شدن آسیب های را متحمل میشود، در چنین شرایطی، به دلیل نپذیرفتن استانداردهای جهانی، این امکان فراهم نمیشود که کشور از منافع اقتصاد جهانی شده بهره بگیرد. به دلیل درک نادرست و نارسا از نظام بین الملل، از محیط بین المللی، از قواعد حاکم بر رفتار دیگر بازیگران یا همان کشورهای جهان، ما در دهه های اخیر شاهد بوده ایم، چگونه منابع قدرت ما هدر رفته و به اهرمی برای بازیگران دیگر در عرصه های مختلف تبدیل شده است.