به گزارش
مردم سالاری آنلاین، این روزنامه نوشت:
هراس، منشأ سیاستگذاری میشود. اگر ژرفتر بنگریم میتوان گفت این تفکر درگیر یک چاه روانی تاریک است که از همه میترسد؛ از هنرمند، نویسنده، ورزشکار و استاد و هر آنکس را که در دایره او جای نگیرد. اینان اساسا از ایجاد ارتباط و تعامل اجتماعی با دیگران عقیماند. از شهرت دیگران در هراس هستند. نحوه برخورد با عادل فردوسیپور نمونهای مثالزدنی بود. نمیتوانند دیگران را ببینند؛ چون همواره نگران هستند که مبادا خود و دیگران منحرف شوند.
اصل بر انحراف فکری دیگران است. البته درست هم تشخیص میدهند. اغلب مردمان از طرز فکر اینان انحراف دارند. فطرت، اساسا برای اینان بیمعنی است. در چنین شرایطی، از دل هراس، گونهای از بیپروایی برون میزند که با شجاعت متفاوت است. گویی همه چیز را از دست داده و «به سیم آخر میزند».
مشکل آنجاست که چنین گرایشهایی در کشور صورتی ساختاری یافته و از استثنا به قاعده تبدیل شده است. گویا تعمدی در ترویج عوامزدگی وجود دارد تا بتوانند منافعی از آن کسب کنند.
علیالاصول انتظار میرود کسانی که در مقیاس ملی طرحی یا برنامهای مینویسند، ادبیاتی فاخر داشته باشند. این امر بهویژه درباره یک متن حقوقی اهمیتی افزونتر دارد.
ادبیات به کار گرفتهشده در مقدمه توجیهی این طرح بسیار محاورهای و عوامزده است: «خیلی از مواقع میبینید یک هنرپیشه در سالهای گذشته... حالا خدای نکرده شهید یا مجروح شدهاند. دیه این افراد را چه کسی باید بدهد؟... همه میگویند، دولت، ولی چرا دولت؟... همان فردی که آمده آمبولانس را آتش زده... طرح ذیل جهت... تقدیم میشود؛ لذا طرح ذیل تقدیم میشود».
چنین ادبیاتی نشان از سطح دانش عمومی ارائهدهندگان این طرح است. دانش تخصصی حقوقی و سیاسی که دیگر جای خود دارد. عوامزدگی فکری به عوامنویسی منجر میشود. عوامزدگی یک سیستم گام دیگری برای خودتخریبی آن است. در زمانهای که میانگین شعور اجتماعی مردم از سطح سواد مدرسهای و حتی از «سواد آکادمیک» فراتر رفته است، کشور سرنوشت خود را به عامیترین مردمان میسپارد.