به گزارش
مردم سالاری آنلاین،به این سوال میتوان اینگونه پاسخ داد که مردم از تورم متنفرند زیرا فکر میکنند که تورم باعث کاهش دستمزد آنها میشود. اگر قیمت کالاها دو برابر شود و حقوق افراد هم دو برابر شود دیگر فردی به تورم اهمیت نخواهد داد. اما در شرایطی که قیمتها دو برابر میشود، اما حقوق شما فقط به ۱.۵ برابر افزایش مییابد، دیگر فقیرتر از قبل خواهید بود.
البته بنظر میرسد که دیدگاه مردم در این مورد درست است. نمودار زیر میانگین دستمزد ساعتی واقعی در طول سالهای گذشته را به تصویر کشیده است. بر این اساس، واضح است که اگرچه دورههای تورمی مانند دهه ۷۰ و اوایل دهه ۲۰۲۰، تنها دورههایی نیستند که در آنها میتوان کاهش و یا راکد ماندن دستمزدها را مشاهده کرد، اما قطعا سالهای بدی برای دستمزدها هستند.
(نمودار نشاندهنده دستمزد واقعی ساعتی تمام افراد مشغول به کار در دورههای تورمی)
این یک معمای عجیب است. اما در ابتدا اجازه بدهید که کمی وقت بگذاریم و ادعای برخی از افراد که معتقدند دستمزدها در این دورههای تورمی افزایش یافته را رد کنیم.
بله! دستمزدهای واقعی در طول تورم بزرگ کاهش یافت
برخی از اقتصاددانان در سال ۲۰۲۱ استدلال کردند که دستمزدهای واقعی در مشاغلی با درآمد کمتر در حال افزایش است. اما همه منابع و دادهها این ادعا را اثبات نمیکند. در اواخر سال گذشته مشخص شد که دستمزدهای واقعی با ادامه تورم در حال کاهش است. نمودار زیر نمایانگر دادههایی است که تغییرات دستمزد متوسط ۳ماهه را برای هر ربع توزیع دستمزد نشان میدهد که برای تغییر ۳ ماهه در شاخص قیمت مصرفکننده تنظیم شده است:
(رشد دستمزد واقعی بر اساس چارک)
بر اساس این نمودار، مشخص است که تا چه حد دوره فعلی غیرعادی است. مردم عادت دارند که دستمزد واقعی آنها در بیشتر مواقع افزایش یابد و هر افتی در میزان دستمزد، کوچک و کوتاه مدت باشد. این درحالی است که در تورم ۲۲-۲۰۲۱ شاهد کاهش شدید و پایدار (بلندمدت) در دستمزدهای واقعی در سراسر جهان بودهایم. نکته جالب این است که دستمزدهای واقعی در این نمودار در ماه گذشته به دلیل کاهش دو ماهه قیمت انرژی که منجر به تعدیل معیارهای کوتاه مدت تورم کل شد، به رشد بازگشته است. اما اصل موضوع این است که مطمئناً رشد دستمزد واقعی حداقل در کوتاهمدت توسط تورم هدایت میشود.
بنابراین این استدلال و باور رایج که تورم کارگران را فقیرتر میکند، حداقل در کوتاه مدت بسیار درست به نظر میرسد. به همین دلیل کاملاً منطقی است که مردم از تورم عصبانی باشند زیرا هیچ کس دوست ندارد ماه به ماه فقیرتر شود!
اما سوال بزرگتر این است: چرا؟؟ چرا تورم باعث کاهش دستمزدها میشود؟ سوالی که میتوان از آن تحت عنوان «معمای بزرگ اقتصاد کلان» یاد کرد.
ابتدا اجازه دهید توضیح بدهم که چرا این پرسش تبدیل به یک معما شده است. منظور از ارزش واقعی دستمزد نیروی کار، تعداد و یا میزان دلاری که در ازای کار کردن به دست میآورد نیست، بلکه مقدار کالاهای واقعی و ارزشمندی است که میتواند در ازای یک ساعت کار کردن بخرد. همچنین هیچ چیزی در مورد تورم که فقط کاهش ارزش یک دلار است وجود ندارد که ارزش واقعی نیروی کار را تغییر دهد، بیش از آن که باید ارزش واقعی روتاباگاس یا نتفلیکس را تغییر دهد.
در عوض، اقتصاددانان فکر میکنند که ارزش واقعی نیروی کار باید بر اساس عرضه و تقاضا تعیین شود. اگر اقتصاد در حال رونق و همچنین نرخ بیکاری کم باشد، به این معنی است که تقاضا برای نیروی کار زیاد است و افزایش تقاضا باعث افزایش دستمزدهای واقعی خواهد شد. در حال حاضر نیز نرخ بیکاری بسیار پایین است؛ ۳.۷ درصد که کمترین میزان از سال ۱۹۶۹ است. همین امر در مورد معیارهای گستردهتری مانند U6 نیز (مجموع بیکاران، به اضافه همه افراد پیوسته به نیروی کار، به علاوه مجموع شاغلان پاره وقت به دلایل اقتصادی، به عنوان درصدی از نیروی کار غیرنظامی به اضافه همه افرادی که به طور جزئی به نیروی کار پیوستهاند) صادق است.
یکی از معیارهای صحیح برای سنجش قدرت بازار کار نیز نسبت اشتغال به جمعیت در سنین کار است که درحال حاضر حدود ۸۰ درصد است، تقریباً برابر با هر رونق اقتصادی به جز اواخر دهه ۹۰. شاخصهای دیگر نیز وجود دارد که نشان میدهد کارفرمایان به دنبال یافتن کارگر هستند.
با توجه به اینکه درحال حاضر نرخ بیکاری پایین و تقاضا برای نیروی کار بالا است و با وجود این همه شرکتی که تلاش زیادی برای جذب کارگران دارند، چرا قیمت واقعی نیروی کار افزایش نمییابد؟ به عبارت دیگر، چرا ارزش نیروی کار در شرایط واقعی کمتر میشود، در حالی که کارفرمایان به دنبال یافتن کارگران جدید هستند؟!
یکی از دلایل احتمالی این است که مذاکرات حقوق و دستمزد اغلب اتفاق نمیافتد؛ اگر در نظر بگیریم که دستمزدها و حقوقها فقط یک بار در سال افزایش مییابد، شاید دستمزدها قبل از اینکه مردم بفهمند تورم چقدر بالا خواهد بود، تعیین شده است. البته این استدلال شاید یک سال پیش منطقی بنظر میرسید، اما حالا که یک سال و نیم از وجود تورم بالا میگذرد، این استدلال دیگر غیرمنطقی بنظر میرسد زیرا یک سال و نیم قطعا زمان کافی برای کارگران است تا برای دستمزد تطبیق یافته با تورم بالا با کارفرمایان خود مذاکره انجام دهند.
دلیل احتمالی دیگر این است که همه انتظار دارند، تورم گذرا باشد. در شرایطی که هم کارفرمایان و هم کارمندان فکر میکنند (انتظارات تورمی) تورم ظرف چند ماه کاهش مییابد، شاید وقتی تورم کاهش نمییابد تعجب میکنند و در نتیجه دستمزدها همچنان از تورم کمتر است. در واقع، حتی زمانی که تورم به ۸درصد رسید، انتظارات تورمی ۵ ساله هرگز از ۳.۵درصد بالاتر نرفت و اکنون نیز به ۲.۵درصد بازگشته است.
(تورم سربهسر)
بنابراین بنظر میرسد که احتمالا این اعتقاد کارگران به گذرا و کوتاه مدت بودن تورم برای آنها مشکل ایجاد کرده است. به عبارت دیگر، بازارها که توسط افراد دارای سرمایه و نه کارگران هدایت میشوند در پیشبینی تورم بسیار بد عمل کردهاند. مشابه این خطای انسانی ثابت با تجربه دهه ۱۹۷۰ نیز مطابقت دارد؛ دستمزد واقعی نیروی کار در اولین شوک نفتی (۱۹۷۳) و دومین شوک نفتی (۱۹۷۹) کاهش یافت و سپس در اواسط دهه ۷۰ اندکی افزایش یافت، اگرچه نرخ تورم همچنان بالا بود. شاید اگر انتظارات با واقعیت مطابقت داشته باشد و کارگران شروع به تقاضای بیشتر و همچنین افزایش مداوم هزینههای زندگی خود کنند و یا شاید اگر تورم کنونی یک سال دیگر به طول انجامد، افزایش دستمزد اتفاق بیفتد.
با این وجود هنوز هم عجیب بنظر میرسد که بخواهیم اثر کاملاً ثابت تورم بر دستمزدهای واقعی را به اشتباهات مداوم در قضاوت انسانی نسبت دهیم. اصلا چرا کارگران همواره این انتظار را دارند که تورم در دورههای بعد و کشور به کشور کمتر از واقعیت باشد؟ بنابراین به نظر میرسد که این داستان دلایل بیشتری دارد.
در اصطلاحات اقتصادی، چیزی که ما باید به دنبال آن باشیم «منابع افزایش دستمزد اسمی» است، عواملی که چانهزنی برای دستمزدهای بالاتر را برای کارگران دشوار میکند. تحقیقات زیادی درباره مقاومت در برابر کاهش دستمزد وجود دارد؛ مواردی که کاهش دستمزد را برای کارفرمایان دشوار میکند. اما مقاومت در برابر کاهش دستمزد نشان میدهد که کارگران قدرت چانهزنی دارند، این درحالی است که مقاومت در برابر افزایش دستمزد، حداقل در برخی مواقع نمایانگر آن است که توازن قدرت به سمت کارفرما است.
همچنین شواهد مستقیم کمی از مقاومت به سمت بالا در دادههای تغییرات دستمزد اسمی وجود دارد؛ به عبارت دیگر کاهش دستمزد به ندرت اتفاق میافتد، اما افزایش آن امری رایج است. بنابراین اگر مقاومت به سمت افزایش دستمزد وجود داشته باشد به احتمال زیاد مربوط به مقاومت افزایش دستمزد واقعی است. وقتی رابرت شیلر با مردم در مورد اینکه چرا تورم را دوست ندارند صحبت کرد، این موارد همان توضیحاتی بود که مردم به او گفتند.
مقالاتی وجود دارند که بصورت تئوریک، مقاومت دستمزد واقعی را در هر دو جهت بالا و پایین توضیح دادهاند، با این وجود از جنبه تجربی، شواهد و مقالات کمی به این موضوع پرداختهاند. به همین دلیل است که مقاومت دستمزد واقعی و اسمی در برابر تغییرات میتواند موضوع مهمی برای تحقیقات اقتصاددانان کلان باشد، زیرا اگر مقاومت به سمت افزایش دستمزد واقعی وجود داشته باشد، نحوه تفکر ما در مورد تورم را تغییر خواهد داد. چنین موضوعی به این معنا است که تورم به طور مداوم درآمد را از کارگران میگیرد و به صاحبان سرمایه میدهد. این امر علاوه بر اینکه ناعادلانه است و رفاه اجتماعی را کاهش میدهد و آسیبهایی زیادی را به دنبال دارد، بلکه به کارایی اقتصادی نیز آسیب میرساند زیرا قیمت نسبی عوامل تولید را مخدوش میکند.
در همین حال، فدرال رزرو باید تصمیم بگیرد که در مورد تورم فعلی چه کاری انجام دهد؛ آیا به افزایش نرخ بهره ادامه خواهد داد و یا از ترس ایجاد رکود اقتصادی از سیاستهای فعلی خود عقب نشینی خواهد کرد. اگر تورم به طور مداوم دستمزدهای واقعی را کاهش دهد، این موضوع باعث سوگیری به سمت تداوم افزایش نرخ بهره میشود. این بدان معناست که یک دوره کوتاه بیکاری بالاتر که تورم را به سطوح پایین باز میگرداند، ممکن است بهترین راه برای افزایش دستمزدهای واقعی در میان مدت باشد.
چنین استدلالی کاملا بر خلاف شهود اقتصادی معمول است؛ معمولاً اینطور تصور میشود که نرخ بالای بیکاری تقاضا برای نیروی کار را کم میکند و همین موضوع سبب کاهش دستمزدها هم خواهد شود. اما در شرایط فعلی که نرخ پایین بیکاری و به دنبال آن تقاضای بالا برای نیروی کار با کاهش دستمزدهای واقعی همراه است، باید از خود بپرسیم که آیا شهود استاندارد اشتباه است یا خیر؟
منبع:اقتصادآنلاین