قدیمها هر جای تهران را نگاه میکردند خانههای شیروانیدار میدیدند. هنوز مانده بود تا برجها و بلندمرتبهسازیها پایتخت را خفه کند. سقف خانهها را شیبدار میساختند و نمایی به شهر میدادند که هزار هزار تماشا داشت. آسمان شهر هم زیر سقفهای شیروانیدار چهبسا جور دیگری بود. شبها که به آسمان نگاه میکردند ماه و ستارههایی میدیدند که انگار سُر میخوردند پایین و باید دستهها را کاسه میکردند که یک مشت ستاره کف دستهایشان بریزد. پرستوها، قُمریها، سارها و کفتر چاهیها زیر شیروانی پناه میگرفتند و صدای بالزدن گاهگاهشان دلنشین بود. سر و ته شهر هم پیدا بود. میشد وجب به وجبش را اندازه گرفت. نه مثل این روزها که تهران درندشتی است که انگار پایانی ندارد و تَک و توک خانههای شیروانیدار قدیمی آن هم زیر سایهی سنگین و ستبر برجها و ساختمانهای چند اشکوبه، ناپیدا و گم شدهاند. اگر هم باشند لایهای چرک از دود، شیروانیها را سیاه و تیره کرده است. تهران، روزی روزگاری نهچندان دور، شهر خانههای شیروانیدار بود!
به گزارش امرداد، بارندگیهای تهران هیچگاه سیلآسا و زیاد نبود. پس چرا سقفها را شیروانیدار میساختند؟ شمالیها از بس روزها و ماههای سالشان پُربارش بود، ناچار بودند شیب سقفها را زیاد کنند. اما تهران که این مشکل را نداشت. شیروانی شدن خانههای تهران داستان دیگری دارد و به سالهای دوری برمیگردد که ورقههای حلبی را از فرنگ به ایران آوردند؛ درست در زمان پادشاهی ناصرالدینشاه قاجار. حلبیها سبک بودند و این امکان را به معماران ایرانی میدادند که برای دهانههای بزرگ ساختمانها، سقفهای شیبدار بسازند. در حالی که پیش از شناختن حلبی، این کار شدنی نبود و شیبها سقف را سنگین میکردند و ترس فرو ریختنشان میرفت. معماران ایرانی میدانستند که سقف چه ارزشی در زیبایی، استواری و هویتبخشی به خانهها دارد. نوآوریهایی هم کرده بودند. اما آمدن ورقههای حلبی، رنگ دیگری به طراحی سقف خانهها داد و شیبدار شدن آنها همه چیز را تازگی بخشید و دلانگیزی فراوان.
شمسالعماره تهران
از همان دورهی ناصرالدین شاه، سقف چند کاخ و خانهی اشرافی، شیروانیدار شد. اما نخستین سازهای که آسمانهاش را شیروانیدار کردند عمارت شمسالعماره بود. واپسین اشکوب شمسالعماره سقف شیروانی حلبیدار دارد. معماران ایرانی برای این کار دلیل داشتند. آنها برای نگهداری چند اشکوب شمس العماره، سقف را شیبدار کردند. سپس روی هر شیب، سطح صافی ساختند و اشکوب دیگری روی آن سطح بنا کردند. با این کار، فشاری که سقفها بر سازه میآوردند به دیوارها منتقل شد و پایداری سازه را آن اندازه میکرد که تا امروز هم دوام بیاورَد. این کار سنجش و محاسبهی باریکبینانهای میخواست. معمار شمسالعماره از عهدهی این کار برآمد. بهراستی هم سازهی زیبا و دلانگیزی شده است و همتایی برای آن نمیتوان شناخت. سخن نادرستی نیست اگر بگوییم که بخش چشمگیری از زیبایی شمسالعماره به همان سقف شیروانیدار آن برمیگردد.
چرا شیروانی؟
دورهی احمدشاه که رسید، یعنی سالهای پایانی پادشاهی قاجاریه، یکی از نمادهای شهر تهران، ساختمانهای شیروانیدار آن بود. حالا چرا آن همه پافشاری داشتند که سقفها را هر چه بیشتر شیبدار کنند؟ این کار دَهها سود داشت. یکی اینکه نیازی نبود که مانند سقفهای صاف (مسطح) با هر برف و بارانی بوم غلتانهای سنگین را هِنوهِن کنان از این سر تا آن سر سقف بکشند و فروریختن سقف از زیادی باران و تلنبار شدن برف، هراسانشان کند. سقفهای شیروانیدار دربارش برف بوم غلتان نمیخواست و باران هم که میبارید سرریز میشد پایین و از ناودانها راهش را میکشید تا حیاط و کف زمین. از آن گذشته، شیروانی عمر سقفها را بیشتر میکرد. میشد خاطرجمع بود تا 50 سال دوام میآورند و اگر سرکشی و مراقبت بشوند حتا بیشتر هم عمر میکنند. کار گذاشتن شیروانی آسان بود و میدانستند در برابر آتش سوزیها امن تر از سقفهای صاف است. وزن کم و نمای زیبای آن هم جای خود داشت. همهی اینها سبب میشد خیلیها سقف خانههایشان را شیروانیدار بسازند.
هنوز هم با جستوجو و سر کشیدن به محلههای قدیمی تهران، میتوان خانههای اعیانی و زیبای دورهی احمدشاه را دید که سقفهای شیروانیدار آنها دلربایی میکنند. یکی از آن خانهها، عمارت مشیرالدوله در لالهزار است. شیروانی قرمز با نمای هوشرُبای آن، ساختمانی زنده و پُر جنبوجوش ساخته است. عمارت کاظمی در محلهی چال میدان تهران قدیم، منطقه 12 کنونی، هم پوشش شیروانیدار دارد. درست مانند کوشک فخرالدوله در خیابان بهارستان. آنجا هم با سقف شیروانیدارَش شناخته میشود. خانهی فخرالدوله در میانهی باغ امینالدوله جای داشت. فخرالدوله دختر مظفرالدین شاه و عروس خانوادهی امینالدوله بود.
یک نکته دربارهی سقفهای شیروانیدار هست که نباید ناگفته گذاشت. دیرینهترین خانههای شیبدار تهران را به شکل سقفهایی میساختند که به آنها «خرپا» میگفتند. خرپاها از کاهگِل بودند و به شکلی ساخته میشدند که میانهی سقف، بلندی بیشتری از کنارههای آن داشت. از این دید، خرپاها به سقفهای شیروانیدار مانندگی مییافتند. یک نمونه از سقفهای خرپایی خانهی نصیرالدوله است. برای تماشای این خانه باید به خیابان امیرکبیر، خیابان علیرضا جاویدی، کوچهی مرآت، سر کشید. البته اگر تا حالا فرو نریخته باشد! چون آسیبهای بسیار خانه و ماجراهایی که بر سر مالکیت آن پیش آمد، گمان از دست رفتنش را فراوان کرده بود. هر چند مالک کنونی آن میراث فرهنگی است و خبرهایی از مرمتاش شنیده شده است. به هر روی، در ساخت سقف عمارت نصیرالدوله، از خرپا استفاده شده است. این شیوه از معماری سقف، واژهای ترکیبی هم به فرهنگ تهرانیها افزوده است و آن ها به کسی که اسکلت شیروانی برپا میکند «خرپاکوب» میگویند.
عمارت مسعودیه تهران
شیروانیها نه تنها شهر را زیبا میکردند بلکه جایی نرم و گرم برای کفترها هم بودند. سقفهای شیبدار، کبوترهای شهر را به فضای زیر شیروانی میکشاندند و پناهشان میدادند. آنها هم از خوشی ولو میشدند زیر شیروانی. چون هم امن و جادار بود و هم این که گردش هوا در زیر شیروانی آن اندازه بود که کبوترها نَفسی به آسودگی از دست آدمهای پرنده آزار بکِشند. خانههای شیروانیدار را که خراب کردیم هم ذوق خودمان کور شد، هم کبوترها آواره شدند. حیف نبود؟
اگر همهی حرفهایی را که تاکنون گفتیم بخواهیم جمعوجور کنیم باید بگوییم که سقفهای شیروانیدار در معماری تهران دگرگونی (:تحولی) پدید آوردند و زیبایی خیرهکنندهای به شهر بخشیدند. اینکه ارزشش را نشناختیم و پشت پا به شیروانیها زدیم و سقفهای سنگین و دلگیر امروزی را جایگزین آنها کردیم، داستان غمانگیزی است که همان بهتر دربارهاش چیزی نگوییم. چون هر روز ساختمانهای بدقواره و اندام ناساز آنها پیشرویمان هست و نیازی به گفتن بیشتر دربارهی آنها نداریم. خودمان را که نمیخواهیم آزار بدهیم.
هنوز میتوان بهیاد آورد که اتاقهای زیر شیروانی جایی برای ابزارها و وسایل کهنه و کمتر به دردخور هم بود؟ دوچرخه، صندوقچه، کارتونهای پُر و خیلی خرتوپرتهای دیگر را زیر شیروانی میگذاشتند تا جلو چشم نباشند و دید خانه را خراب نکنند. خوش به حال گذشتهها، بهدور از هیاهوی آزاردهندهی امروز چه زندگی ساده و خوشی داشتهاند!
*با بهرهجویی از: گزارش مرضیه موسوی در تارنمای روزنامه «همشهری» و نیز تارنمای «موسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی».