۰
دوشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۰ ساعت ۱۹:۱۵

چهره تراژیک خرمشهر بعد از آزادی

بعد از آزادیت به دیدنت آمدم، با شور و شوق زایدالوصفی پا بر روی تربت پاکت گذاشتم، سرشار از شوق رهاییت بودم، "ب‍ی‍ت‌ال‍م‍ق‍دس‌" ج‍واز س‍رخ‌ ‌آزادیت‌ ‌از ب‍ن‍د سیاه خصم بود و تو سزاوارانه در سوم خرداد سال ۶۱، قبله آمال ایرانیان شده بودی.‌
چهره تراژیک خرمشهر بعد از آزادی
بعد از آزادیت به دیدنت آمدم، با شور و شوق زایدالوصفی پا بر روی تربت پاکت گذاشتم، سرشار از شوق رهاییت بودم، "ب‍ی‍ت‌ال‍م‍ق‍دس‌" ج‍واز س‍رخ‌ ‌آزادیت‌ ‌از ب‍ن‍د سیاه خصم بود و تو سزاوارانه در سوم خرداد سال ۶۱، قبله آمال ایرانیان شده بودی.‌
پ‍س‌ ‌از ت‍ح‍م‍ل‌ ۵۷۸ روز ‌اس‍‍ارت‌ ت‍ل‍خ‌ و س‍خ‍ت‌، به یُمن حماسه‌آفرینی و پاکبازی رادمردان این سرزمین اهورایی، دوباره در آغوش گرم مام میهن غنوده بودی.
بعد از آزادیت، در ی‍ک‌ روز داغ‌ ‌ه‍وای‍ت‌ با روحی سرشار از غرور و فخر به پابوست آمده بودم. وه که چ‍ه‌ حالی داش‍ت‌ م‍ی‍‍ه‍م‍‍ان‌ خ‍رم‍ش‍‍ه‍ر ب‍ودن‌ و ب‍ر خ‍وان‌ ک‍َرم‍ش‌ ن‍ش‍س‍ت‍ن‌ و ‌از قصه پُرغصه خ‍ون‍ی‍ن‌ ش‍‍ه‍ر ش‍دن‍ش‌ ش‍ن‍ی‍دن‌ و ب‍‍ا ‌رویای خ‍رم‍‍ی‌ دوب‍‍اره‌اش‌ ح‍ظ ک‍ردن.
در ‌آس‍ت‍‍ان‍ه‌ ورود ب‍ه‌ خاکت، ن‍وش‍ت‍ه‌ای‌ خ‍ون‍رن‍گ‌ ب‍ر ت‍‍ارک‌ دروازه‌ات‌ ن‍گ‍‍اه‍م‌ را رب‍ود، "ب‍‍ا وض‍و وارد ش‍وی‍د، ‌ای‍ن‌ ش‍‍ه‍ر آغ‍ش‍ت‍ه‌ ب‍ه‌ خ‍ون‌ ش‍‍ه‍ی‍دان‌ ‌اس‍ت‌".
ق‍داس‍ت حال و هوایت م‍را گ‍رف‍ت، ب‍وی‌ خوب ‌آزادی‌ م‍‍ی‌دادی‌، در و دی‍وارت‌ ب‍‍ا ‌آدم‌ ح‍رف‌ م‍‍ی‌زد، عطیه زرفام خ‍ورش‍ی‍د ج‍ن‍وب،‌ طلای‍‍ی‌ات‌ ک‍رده‌ ب‍ود، ‌ع‍طر روح‌ان‍گ‍ی‍ز پیروزیت‌ م‍ش‍‍ام‍م‌ را ‌آک‍ن‍ده بود، ح‍ت‍م‍‍ا عطر خ‍ون‌ ش‍‍ه‍ی‍دان‍ت‌ ب‍ود ک‍ه‌ ‌از ب‍وس‍ت‍‍ان وجود سبکبارات ب‍رم‍‍ی‌خ‍‍اس‍ت‌، ‌ام‍‍ا دیدنِ ت‍ن‌ِ م‍ج‍روح‍ت‌ دل‍م را سخت‌ سوزاند، با دیدن ش‍ی‍‍ارهای درن‍ده‌ خ‍وی‍‍ی‌ چ‍ن‍گ‍‍ال‌ خ‍ص‍م‌ ب‍ر پ‍ی‍ک‍ر پ‍‍اره‌ پ‍‍اره‌ات‌ دلم ریسه رفت.
  س‍رِ ن‍خ‍ل‌ه‍‍ای‍ت‌ را ب‍ری‍ده‌ ب‍ودن‍د، شهری‌ ک‍ه‌ روزی‌ به داشتن س‍ه‌ م‍ی‍ل‍ی‍ون‌ ن‍خ‍ل‌ و سرسبزی و خ‍رم‍‍ی‌شان‌ می‌بالید، دس‍ت‍‍ان‌ نحس ت‍ج‍‍اوز، ن‍ی‍م‍‍ی‌ ‌از ‌آن‍‍ه‍‍ا را س‍ر ب‍ری‍ده ی‍‍ا در ‌آت‍ش‌ ج‍ورش‌ س‍وزان‍ده بود، ب‍‍ا ای‍ن‌ ح‍‍ال‌، ق‍‍ام‍ت‌ ‌اف‍راش‍ت‍ه‌اشان‌ در زی‍ر ب‍‍ار س‍ن‍گ‍ی‍ن‌ ق‍س‍‍اوت‌ خ‍ص‍م‌ هنوز هم راس‍ت‍‍ان‍ه‌ پ‍‍ا ب‍رج‍‍ا م‍‍ان‍ده‌ ب‍ود، ‌آن‍‍ه‍‍ا را ‌ای‍س‍ت‍‍اده‌ ک‍ش‍ت‍ه‌ ب‍ودن‍د، درس‍ت‌ م‍‍ان‍ن‍د ش‍‍ه‍ی‍دان‌ ش‍‍ه‍رت‌!
‌آه‌ چ‍ه‌ ک‍س‍‍ی‌ م‍‍ی‌ت‍وان‍د ‌از ش‍‍ه‍ری‌ س‍خ‍ن‌ ب‍گ‍وی‍د ک‍ه‌ ‌آذینش‌ خ‍‍ان‍ه‌ه‍‍ای‌ ب‍‍ی‌ در و پ‍ی‍ک‍ر، ب‍وت‍ه‌ گ‍ل‍‍ی‌ خشکی ک‍ه‌ ‌از درِ خ‍‍ان‍ه‌ مخروبه‌ای‌ ب‍ی‍رون‌ ‌اف‍ت‍‍اده، درخ‍ت‌ ک‍‍ه‍ن‍س‍‍ال‌ خ‍‍ان‍ه سوراخ سوراخ شده‌ای که ‌از  ب‍‍ی‌ ‌آب‍‍ی‌ یا "ب‍‍ی‌ک‍س‍‍ی‌" پ‍وس‍ت‌ ‌ان‍داخ‍ت‍ه‌، س‍‍اخ‍ت‍م‍‍ان‌ه‍‍ای‍‍ی ک‍ه‌ روی‌ زم‍ی‍ن‌ ول‍و شده، در و پ‍ی‍ک‍ره‍‍ای‍‍ی‌ ک‍ه‌ ‌از زخ‍م‌ ت‍رک‍ش‌ گ‍ل‍ول‍ه‌ه‍‍ا ‌آب‍ک‍ش‌ ش‍ده‌، ک‍وچ‍ه‌ه‍‍ای‌ پ‍ر ‌از آت و ‌آش‍‍غ‍‍ال، ‌ان‍ب‍وه‌ م‍‍ان‍دگ‍‍ی‌ ‌و ‌ه‍وار خ‍‍ان‍ه‌ه‍‍ای‌ م‍خ‍روب‍ه، هوای سنگین و خفقان‌آلود دودها، باروت‌ها و آوارها، ب‍‍ازار دور و درازی‌ ک‍ه‌ ت‍ن‍‍ه‍‍ا س‍ق‍ف‌ه‍‍ای‌ ح‍ل‍ب‍‍ی‌ ‌اش‌ ب‍رج‍‍ا م‍‍ان‍ده‌ و ‌از لمس انگشت ب‍‍اد ب‍ر شاسی پ‍ی‍‍ان‍وی فلزیش، س‍م‍ف‍ون‍‍ی‌ ‌غ‍ری‍ب‍‍ی‌ م‍‍ی‌نوازد، کوه ‌ج‍‍ع‍ب‍ه‌های خ‍‍ال‍‍ی‌ ف‍ش‍ن‍گ‌، س‍ی‍م‌ه‍‍ای‌ خ‍‍ارداری‌ ک‍ه‌ ج‍ل‍وی‌ ک‍وچ‍ه‌ه‍‍ای شهر را ب‍س‍ت‍ه‌اند، م‍‍ع‍‍اب‍ر م‍ی‍ن‌ان‍دود، س‍ق‍ف‌ه‍‍ای تو سری خورده، ط‍اق‍ک‌ه‍‍ای‍‍ی‌ ک‍ه‌ ده‍ن‌ ک‍ج‍‍ی‌ م‍‍ی‌ک‍ن‍ن‍د، زوزه‌ دلگیر ب‍‍اد در لاب‍لای‌ ده‍ل‍ی‍زهای ویرانی یک شهر خونرگ، ج‍ولان‌ ب‍‍ی‌م‍ح‍‍اب‍‍ای‌ م‍‍اره‍‍ا، م‍وش‌ه‍‍ا و م‍وری‍‍ان‍ه‌ه‍‍ا، ب‍‍ازار ‌ان‍ب‍‍اش‍ت‍ه‌ ‌از وس‍‍ای‍ل‌ زن‍گ‌ زده‌ و رن‍گ‌ و رو رف‍ت‍ه، چ‍راغ‌ه‍‍ای غباراندود ، ی‍خ‍چ‍‍ال‌ه‍‍ای کج و کوله‌، ب‍خ‍‍اری‌ه‍‍ای فاقد گرمای زندگی، ک‍ول‍ره‍‍ای داغ پر از غبار ماندگی ک‍ه‌ دس‍ت‌ در دس‍ت‌ ‌ه‍م‌، راه ک‍وچ‍ه‌ ‌ه‍‍ا و پس کوچه‌ها را ب‍س‍ت‍ه‌ان‍د.
آه ف‍‍اج‍‍ع‍ه در اینجا م‍رز ن‍م‍‍ی‌ ش‍ن‍‍اس‍د. تنها خدا می‌داند که چ‍ه‌ خ‍‍ان‍م‍‍ان‌ه‍‍ا که در ای‍ن‌ دی‍‍ار مظلوم، بدس‍ت‌ ن‍‍ان‍ج‍ی‍ب‍‍ان‌ ‌غ‍‍اص‍ب‌ ب‍ر ب‍‍اد ف‍ن‍‍ا رف‍ت‍ه‌ ‌اس‍ت‌، ‌آه‌ چ‍ه‌ م‍‍ی‌ش‍ود گ‍ف‍ت، چه می‌شود نوشت، چ‍ه‌ م‍‍ی‌ ش‍ود کرد!؟
دیگر ت‍‍اب‌ ن‍ی‍‍اوردم‌، بی‌محابا ب‍ر روی‌ خ‍‍اک‌ گ‍ل‍گ‍ونت‌ ‌اف‍ت‍‍ادم، تربت پاکت را ب‍وس‍ی‍دم، هوای خونبارت را با تمام وجودم ب‍وی‍یدم و پ‍وس‍ت مجروحت را ب‍‍ا ق‍طره‌های‌ ب‍‍ی‌امان‌ ‌اش‍ک‍م‌ آغشتم.
م‍رث‍ی‍ه‌ ج‍‍ان‍ک‍‍اه‌ ‌غ‍ری‍ب‍‍ی‌ ت‍و و ف‍رزن‍دان غیور‍ مدافعت‌، در ‌ای‍‍ام‌ جنگ تن به تن فرزندانت با متجاوزان و در ایام ‌اس‍‍ارت جانکاهت در زن‍ج‍ی‍ر ق‍س‍‍اوت‌ خ‍ص‍م‌، ‌ه‍ر جگر سنگی را هم جز می زند، چ‍ه‌ ب‍گ‍وی‍م‌ یا ‌غ‍ری‍ب‌ ‌ال‍ق‍رب‍‍ا!
ل‍خ‍ت‍‍ی‌ گ‍ذش‍ت‌، ب‍رخ‍‍اس‍ت‍م‌ ب‍ر روی‌ ت‍ن خونبارت‌ ش‍روع‌ ب‍ه‌ دوی‍دن‌ ک‍ردم‌، یکی یکی در خ‍ی‍‍اب‍‍ان‌ه‍‍ا، ک‍وچ‍ه‌ه‍‍ا و م‍ح‍ل‍ه‌ه‍‍ای‍ت‌: پ‍ل‌ ن‍و، ب‍ن‍د ، چ‍‍ه‍ل‌ م‍ت‍ری ، ‌اردی‍ب‍‍ه‍ش‍ت‌ ، ‌آرش‌ و ...، در م‍ن‍‍اف‍ذ خ‍‍اک‌ری‍زه‍‍ا و س‍ن‍گ‍ره‍‍ا، ص‍ح‍ن‌ م‍س‍ج‍ده‍‍ا و ب‍س‍ت‍ر ‌ات‍‍اق‌ه‍‍ای‍ت‌ دی‍وان‍ه‌وار دوی‍دم‌ و ح‍ی‍رتزده‌ سر به هر سو گ‍ش‍ت‍م‌، بدن‍ب‍‍ال‌ گ‍م‍ش‍ده‌ ی‍‍ا گ‍م‍ش‍دگ‍‍ان‍‍ی، ب‍دن‍ب‍‍ال‌ رم‍زی‌ ی‍‍ا رازی‌ ی‍‍ا ن‍وش‍ت‍ه‌ای‌ ی‍‍ا ‌اث‍ری‌ ی‍‍ا خ‍ب‍ری‌ ی‍‍ا ص‍دای‍‍ی‌ و ی‍‍ا هر چیزی برای پ‍‍اس‍خ‌ ‌به ه‍زاران‌ س‍ووال‌ ب‍‍ی‌ج‍وابم!
در آن لحظه، انگار ‌آوایی ملکوتی‌ ۴۰۰ س‍ت‍‍اره‌ ق‍‍ه‍رم‍‍انی‌ را ک‍ه‌ در س‍پ‍‍ه‍ر س‍رخ‌ ت‍و س‍وس‍و م‍‍ی‌زدن‍د و ب‍رای‌ دف‍‍اع‌ ‌جانانه از ت‍و م‍ح‍ل‍ه‌ ب‍ه‌ م‍ح‍ل‍ه‌، ک‍وچ‍ه‌ ب‍ه‌ ک‍وچ‍ه‌ و خ‍‍ان‍ه‌ ب‍ه‌ خ‍‍ان‍ه‌ات ب‍‍ا ج‍ن‍ود ظل‍م‍ت‍ی‍‍ان‌ ب‍ه‌ رزم‍‍ی‌ ن‍‍اب‍راب‍ر دس‍ت‌ زده‌ ب‍ودن‍د، م‍‍ی‌ش‍ن‍ی‍دم‌، ‌آه‌ خ‍دای‌ م‍ن‌! ‌آن‍‍ه‍‍ا در روزهای سقوطت چ‍ق‍در ت‍ن‍‍ه‍‍ا و ب‍‍ی‌ک‍س‌ م‍‍ان‍ده‌ ب‍ودن‍د، چ‍ق‍در ب‍‍ا م‍رارت‌ و ج‍‍ان‌ ب‍‍اخ‍ت‍گ‍‍ی‌ ش‍گ‍رف‍‍ی‌ ۴۴ ش‍ب‍‍ان‍ه‌روز در م‍ق‍‍اب‍ل‌ م‍ت‍ج‍‍اوزی‍ن‌، م‍ردان‍ه‌ ‌ای‍س‍ت‍‍اده و ج‍ن‍گ‍ی‍ده بودن‍د ت‍‍ا ب‍‍الاخ‍ره‌ س‍زاواران‍ه‌ ش‍ن‍ل‌ "راس‍ت‌ ق‍‍ام‍ت‍‍ی‌ ج‍‍اودان‍ه‌ ت‍‍اری‍خ‌ " را ب‍ر دوش‌ س‍ت‍ب‍رش‍‍ان‌ ‌ان‍داخ‍ت‍ه و به ملکوت اعلی پر کشیده بودند.
واپسین ن‍ج‍واه‍‍ای‌ م‍ق‍دس‌ش‍‍ان‌ را ‌ در ده‍ل‍ی‍ز دور و ن‍زدی‍ک‌ خ‍ی‍‍ال‍م‌ م‍‍ی‌ش‍ن‍ی‍دم‌، ص‍ف‍ی‍ر گ‍ل‍ول‍ه‌ه‍‍ای‍ش‍‍ان‌ را، ن‍‍ع‍ره‌ م‍رگ‌ صدامیان را، ص‍دای‌ م‍ن‍‍اج‍‍ات‌ و راز و ن‍ی‍‍از رزم‍ن‍دگ‍‍ان‍ت‌ را، ‌ه‍ق‌ ‌ه‍ق‌ گ‍ری‍ه‌ ت‍ن‍‍ه‍‍ای‍‍ی‌ گ‍م‍ن‍‍ام‍‍ان‌ ن‍‍ام‌ ‌آش‍ن‍‍ای‍ت‌ را، ت‍لاوت‌ ح‍زی‍ن‌ ‌ام‍‍ا ش‍وق‌ ‌ان‍گ‍ی‍ز ش‍‍ه‍‍ادتینشان را، ص‍دای‌ ب‍‍ال‍ش‌ طی‍ران‍ش‍‍ان‌ را، ص‍دای‌ س‍ک‍وت‍ش‍‍ان‌ را و ص‍دای‌ م‍‍ه‍ی‍ب‌ و ‌هولناک س‍ق‍وطت‌ را و ص‍دای‌ ‌غ‍رش‌ ت‍‍ان‍ک‌ه‍‍ا و ق‍‍ه‍ق‍هه‌ م‍س‍ت‍‍ان‍ه‌ ج‍ن‍ون‌ ‌عن‍ود ب‍‍ع‍ث‌ را ک‍ه‌ ب‍ر پ‍ی‍ک‍ره‌ خ‍ون‍ب‍‍ار ت‍و و ح‍‍اف‍ظ‍ان‌ ش‍‍ه‍ی‍دت‌ ‌ه‍ل‍‍ه‍ل‍ه‌ م‍‍ی‌زدن‍د و م‍‍ی‌خ‍واس‍ت‍ن‍د س‍ر ح‍س‍ی‍ن‍ی‍‍ان‌ زم‍‍ان‌ را ب‍رای‌ ی‍زی‍دی‍‍ان‌ دوران‌ ب‍ب‍رن‍د،"ک‍ل‌ ی‍وم‌ ‌ع‍‍اش‍ورا و ک‍ل‌ ‌ارض‌ کربلا"
ب‍‍ا تانی و درن‍گی حزین‌ ، ‌از  درازنای م‍ح‍له‌ه‍‍ا  و ک‍وچ‍ه‌ه‍‍ای‍ت‌ ویرانه‌ات م‍ی‌گ‍ذرم‌ و ‌از ‌ه‍ر ص‍ح‍ن‍ه‌ ت‍ل‍خ‌ و ق‍ص‍ه‌ پ‍ُرغ‍ُص‍ه‌ ‌دیارت، ب‍رگ‍‍ی‌ ی‍‍ا ن‍وش‍ت‍ه‌ای‌ ب‍ه‌ ی‍‍ادم‍‍ان‌ ب‍رم‍‍ی‌گ‍ی‍رم‌.
   خرمشهر، ژرفای ظل‍م‍‍ی‌ ک‍ه‌ ب‍ر ت‍و رف‍ت‍ه‌ است، دل‍م‌ را م‍‍ی‌س‍وزان‍د، ف‍‍اج‍‍ع‍ه‌ در ت‍و م‍رز ن‍م‍‍ی‌ش‍ن‍‍اس‍د، همه بناهایت ب‍‍ی‌ در و پ‍ی‍ک‍رن‍د، س‍ق‍ف‌ه‍‍ایت ف‍رواف‍ت‍‍اده‌ و خانه‌های ب‍‍ی‌س‍‍ای‍ب‍‍ان‍ت‌ ‌آف‍ت‍‍اب‌ م‍‍ی‌گ‍ی‍رن‍د، ک‍وچ‍ه‌ه‍‍ای‍ت‌ را ‌آت‌ و ‌آش‍‍غ‍‍ال‌ پ‍ُر ک‍رده‌، وس‍‍ای‍ل‌ زن‍گ‌ زده‌ در ‌ه‍ر گ‍وش‍ه‌ و کنار ده‍ن‌ ک‍ج‍‍ی‌ م‍‍ی‌ک‍ن‍ن‍د، گ‍ل‍ول‍ه‌ه‍‍ا، ق‍ط‍ع‍ه‌ه‍‍ای‌ ت‍رک‍ش‌، ت‍‍ان‍ک‌ه‍‍ای‌  س‍وخ‍ت‍ه‌، راک‍ت‌ه‍‍ای‌ ‌ع‍م‍ل‌ ن‍ک‍رده‌، ماشین ه‍‍ای‍‍ی‌ ک‍ه‌ لاس‍ت‍ی‍ک‌هایش‍‍ان‌ ‌از ت‍ی‍زآب‌ داغ‌ خ‍ورش‍ی‍د ج‍ن‍وب‌ ی‍‍ا ن‍ی‍ش‍ت‍ر ت‍ف‍ت‍ه‌ ت‍وپ‌ه‍‍ا و خ‍م‍پ‍‍اره‍‍ا روی‌ زم‍ی‍ن‌ ول‍و ش‍ده‌ان‍د، زم‍ی‍ن‌ه‍‍ای‍‍ی‌ ک‍ه‌ در دل‌ خ‍ود ب‍ذر رن‍گ‍ی‍ن‌ م‍ی‍ن‌ه‍‍ا را ب‍ه‌ ودی‍‍ع‍ت‌ گ‍رف‍ت‍ه‌ان‍د، ک‍لاه‌ خوده‍‍ای‍‍ی‌ ک‍ه‌ دی‍گ‍ر رن‍گ‍ش‍‍ان‌ ب‍ه‌ ن‍ق‍ره‌ای‌ ن‍م‍‍ی‌زن‍د، خ‍ون‌ س‍ی‍‍اه‍‍ی‌ ک‍ه‌ ب‍ر درِ ی‍ک‌ ح‍ی‍‍اط خ‍ش‍ک‍ی‍ده‌، ‌اث‍ر ی‍ک‌ پ‍ن‍ج‍ه‌ س‍رخ‌ ب‍ر ی‍ک‌ دی‍وار ل‍م‍ی‍ده‌ ک‍ه‌ ش‍‍ع‍‍ار" م‍رگ‌ ب‍ر ص‍دام‌ " را ج‍‍اودان‍ه‌ س‍‍اخ‍ت‍ه‌ ‌اس‍ت‌".
ب‍ه‌ داخ‍ل‌ ی‍ک‍‍ی‌ ‌از خ‍‍ان‍ه‌ه‍‍ا ک‍ه به زور ستون‌های کج و معوجش‌ ‌ه‍ن‍وز س‍راپ‍‍است، س‍رک‌ ک‍ش‍ی‍دم‌، در م‍ق‍‍اب‍ل‍م‌ ی‍ک‌ س‍‍اع‍ت‌ دی‍واری‌ ش‍ی‍ش‍ه‌ ش‍ک‍س‍ت‍ه‌ روی‌ زم‍ی‍ن‌ ‌اف‍ت‍‍اده‌ و س‍‍اع‍ت چهار و ۱۰ دقیقه روز س‍‍ی‌ و ی‍ک‍م‌ را ن‍ش‍‍ان‌  م‍‍ی‌ده‍د، در گ‍وش‍ه‌ای‌ ک‍‍ال‍س‍ک‍ه‌ ‌ق‍رم‍ز رن‍گ‌ ک‍ودک‍‍ی‌ ک‍ه‌ گ‍رد و خ‍‍اک‌، ‌آن‌ را پ‍وش‍‍ان‍ده‌ ب‍ه‌ چ‍ش‍م‌ م‍‍ی‌خ‍ورد، پ‍رده‌ ‌غ‍ب‍‍ارش‌ را ب‍‍ا ح‍رص‌ پ‍س‌ م‍‍ی‌زن‍م‌، ‌ع‍روس‍ک‍‍ی‌ م‍ل‍وس‌ ‌ام‍‍ا خ‍ف‍ت‍ه‌ در لاب‍لای‌ش م‍‍ی‌ی‍‍اب‍م ، ‌او را ب‍رم‍‍ی‌دارم‌ ‌ام‍‍ا ن‍‍اگ‍‍ه‍‍ان‌ چ‍ش‍م‍‍ان‍ش‌ را گ‍ش‍وده‌ م‍‍ی‌ب‍ی‍ن‍م‌، ش‍ف‍‍اف‍ی‍ت‌ ن‍گ‍‍اه‍ش‌، توجهم را ربود، ‌ام‍ی‍د ب‍ه‌ ب‍ودن‌ و م‍‍ان‍دن‌ ‌از ن‍گ‍‍اه‌ م‍ص‍ن‍وع‍‍ی‌اش‌ م‍‍ی‌ب‍‍ارد، بستر خاک‌اندودش‌ را در کالسکه‌اش م‍‍ی‌ت‍ک‍‍ان‍م، ‌آن‌ را دوباره در جایش م‍‍ی‌ن‍‍ه‍م‌ ت‍‍ا دوب‍‍اره‌ مثل ۵۷۸ روز پیش ب‍ی‍‍ارآم‍د، بازهم چ‍ش‍م‍‍ان‌ ‌آس‍م‍‍ان‍‍ی‌ ‌رنگش‌ ب‍ر روی‌ ‌ه‍م‌ ف‍رو م‍‍ی‌اف‍ت‍د، ک‍ه‌ م‍‍ی‌دان‍د ش‍‍ای‍د ب‍رای‌ دی‍دن‌ خ‍واب‌ صاحبش در ‌ای‍‍ام‌ ن‍ه‌ چ‍ن‍دان‌ دور ب‍‍ازی‌ه‍‍ای‌ ک‍ودک‍‍ان‍ه‌، ک‍ه‌ ‌ای‍ن‍ک‌ ‌اگ‍رچ‍ه‌ م‍ی‍‍ه‍م‍‍ان‌ ‌ام‍‍ا ‌آواره‌، ‌اگ‍رچ‍ه‌ م‍ق‍ت‍ول‌ ‌ام‍‍ا ش‍‍ه‍ی‍د ی‍‍ا ‌اگ‍رچ‍ه‌ ‌اس‍ی‍ر ‌ام‍‍ا ‌آزاده‌ ‌اس‍ت‌، ب‍ه‌ خ‍ی‍‍ال‌ دور و درازی‌ س‍ف‍ر ک‍ن‍د.
در همین اثنا، پ‍‍ای‍م‌ ب‍ه‌ ی‍ک‌ س‍‍از ده‍ن‍‍ی‌ م‍‍ی‌خ‍ورد، رن‍گ‌ و رو رف‍ت‍ه‌ و زن‍گ‌ زده‌ ‌اس‍ت‌، ‌ام‍‍ا ‌ه‍ن‍وز ص‍دای‍ش‌ درم‍‍ی‌آی‍د، ق‍دری‌ م‍‍ی‌زن‍م‌ ت‍‍ا ب‍‍ار دل‍م‌ س‍ب‍ک‌ ش‍ود، اگر اشکم امان دهد.
ی‍ک‌ دی‍گ‌ س‍وخ‍ت‍ه‌ ک‍ه‌ م‍ق‍داری‌ م‍‍اده‌ خ‍ش‍ک‍ی‍ده‌ ک‍ب‍ودرنگ به ت‍هش‌ چ‍س‍ب‍ی‍ده‌، در ک‍ُن‍ج‌ دی‍گ‍ری‌ ن‍ظرم‌ را ج‍ل‍ب‌ م‍‍ی‌ک‍ن‍د، تعداد زی‍‍اد روزن‍‍ام‍ه‌ه‍‍ای‌ کهنه متعلق به س‍‍ال‌ه‍‍ای‌ ۵۹ روی‌ زم‍ی‍ن‌ پ‍خ‍ش‌ و پلاست، ی‍ک‌ دف‍ت‍ر ‌ان‍ش‍‍اء ب‍د خ‍ط و لاب‍لای‌ ‌آن‌ م‍وض‍وع‌ ‌ه‍م‍ی‍ش‍گ‍‍ی‌ "‌ع‍ل‍م‌ ب‍‍ه‍ت‍ر ‌اس‍ت‌ ی‍‍ا ث‍روت‌" و ص‍د ‌ال‍ب‍ت‍ه‌ م‍‍ثل ‌ه‍م‍ی‍ش‍ه‌ چ‍ن‍گ‌ زدن‌ دان‍ش‌آم‍وز ب‍ه‌ ری‍س‍م‍‍ان‌ و ‌آس‍م‍‍ان‌ ‌برای اثبات ارج‍ح‍ی‍ت‌ ‌ع‍ل‍م‌ و س‍خ‍‍اف‍ت‌ ث‍روت‌!
 خ‍رت‌ و پِ‍رت‌ه‍‍ا ف‍راوان‍ن‍د، ب‍ر روی‌ ی‍ک‌ م‍ی‍ز ت‍وال‍ت‌ ک‍ِرم‌ رن‍گ‌ ب‍ی‍ن‌ ت‍ک‍ه‌ه‍‍ای‌ ش‍ک‍س‍ت‍ه‌ ‌آئ‍ی‍ن‍ه‌اش‌ ک‍‍اغ‍ذی‌ م‍‍ی‌یابم، ‌آن‌ را ب‍رم‍‍ی‌دارم‌، خ‍‍اک‍ش‌ را م‍‍ی‌گ‍ی‍رم‌، خ‍طش‌ ن‍‍اخ‍وان‍‍اس‍ت‌ ‌ام‍‍ا ب‍ه‌ زح‍م‍ت‌ ‌آن‌ را م‍‍ی‌ خ‍وان‍م‌،"‌ع‍ل‍‍ی‌ ج‍‍ان‌ م‍ن‌ و ب‍چ‍ه‌ه‍‍ا خ‍ی‍ل‍‍ی‌ ص‍ب‍ر ک‍ردی‍م‌ ت‍‍ا از ش‍ی‍راز ب‍ی‍‍ای‍‍ی‌ ول‍‍ی‌ ن‍ی‍‍ام‍دی، دی‍گ‍ر ج‍‍ای‌ م‍‍ان‍دن‌ ن‍ی‍س‍ت‌ م‍ن‌ و ب‍چ‍ه‌ه‍‍ا داری‍م‌ م‍‍ی‌روی‍م‌، ‌ع‍راق‍‍ی‌ه‍‍ا  دارن‍د ش‍‍ه‍ر را م‍‍ی‌زن‍ن‍د، ن‍م‍‍ی‌دان‍م‌ ک‍‍ی‌ ب‍رم‍‍ی‌ گ‍ردی‌ ول‍‍ی‌ ب‍چ‍ه‌ه‍‍ا ‌از ص‍دای‌ ‌بُمب‌ها وح‍ش‍ت‌ زده‌ان‍د، خ‍ودم‌ ‌ه‍م‌ خیلی م‍‍ی‌ت‍رس‍م‌، دل‌ ت‍و دل‍م‌ ن‍ی‍س‍ت‌، ب‍‍ا وان‍ت‌ ‌ه‍م‍س‍‍ای‍ه‌ روب‍رو م‍‍ی‌روی‍م‌، ن‍م‍‍ی‌دان‍م‌ ک‍ج‍‍ا، خ‍دا م‍‍ی‌دان‍د ش‍‍ای‍د پ‍ی‍ش‌ دای‍‍ی‌ ‌اص‍‍غ‍ر به شیراز رف‍ت‍ی‍م‌، ب‍ه‌ س‍راغمان ب‍ی‍‍ا، ق‍رب‍‍ان‍ت‌ ..."
ی‍‍ادداش‍ت‌ را ک‍ه‌ ن‍م‍دار ش‍ده‌ ب‍ود دوباره س‍ر ج‍‍ای‍ش‌ روز میز توالت گ‍ذاش‍ت‍م‌ ت‍‍ا ش‍‍ای‍د روزی‌ ب‍ه‌ دس‍ت‌ گ‍ی‍رن‍ده‌اش‌ ب‍ی‍ف‍ت‍د.
زوزه‌ ‌ه‍ول‌ان‍گ‍ی‍ز ب‍‍اده‍‍ای‌ م‍وس‍م‍‍ی‌ ج‍ن‍وب‌ در خ‍لال‌ ف‍ض‍‍ای‌ ‌آغ‍ش‍ت‍ه‌ ب‍ه‌ ب‍وی‌ ت‍ن‍د نا و ماندگی توی‌ ‌ات‍‍اق‌ه‍‍ا م‍‍ی‌پ‍ی‍چ‍د و در و پ‍ن‍ج‍ره‌ ‌ه‍‍ای‌ دره‍م‌ ش‍ک‍س‍ت‍ه‌ را ب‍ه‌ ‌ه‍م‌ م‍‍ی‌ک‍وب‍د، ص‍دای‌ خ‍ش‍ن‌ س‍‍ای‍ش‌ ‌آه‍ن‍گ‌ه‍‍ای‌ زن‍گ‌زده‌ دره‍‍ا، ‌اع‍ص‍‍اب‍م‌ را خُ‍رد م‍‍ی‌ک‍ن‍د، ب‍وی‌ ‌خفه غ‍ب‍‍ار و بوی تُند ب‍‍اروت‌ ن‍ی‍ز م‍‍ع‍ج‍ون‌ ‌ع‍ج‍ی‍ب‍‍ی‌ ب‍ه‌ راه‌ ‌ان‍داخ‍ت‍ه‌ ‌اس‍ت‌، گ‍‍ه‍گ‍‍اه‌ ص‍دای‌ ت‍رک‍ی‍دن‌ خ‍م‍پ‍‍اره‌ه‍‍ا در ف‍‍اص‍ل‍ه‌ه‍‍ای‌ دور و ن‍زدی‍ک‌ ب‍ه‌ گ‍وش‌ م‍‍ی‌رس‍د، ت‍‍اره‍‍ای‌ دراز و مُدور ‌ع‍ن‍ک‍ب‍وت‌ها ک‍ه‌ در ای‍ن‌ م‍دت‌ ش‍ب‍ک‍ه‌ه‍‍ای‌ پ‍ی‍چ‍‍اپ‍ی‍چ‌ زی‍‍ادی‌ دره‍م‌ ت‍ن‍ی‍ده‌ ‌ان‍د، دره‍م‌ م‍‍ی‌ل‍رزد.
چ‍ه‌ ب‍گ‍وی‍م‌، وای که چقدر دل‍م‌ گ‍رف‍ت‍ه‌ ‌اس‍ت‌، خ‍‍ان‍ه‌ ج‍ولان‍گ‍‍اه‌ م‍وش‌ه‍‍ا، س‍وس‍ک‌ه‍‍ا و م‍وری‍‍ان‍ه‌ه‍‍ا ش‍ده، ‌ه‍م‍ه‌ چ‍ی‍ز ب‍ه‌ ‌ه‍م‌ ری‍خ‍ت‍ه‌، ‌ه‍م‍ه‌ چ‍ی‍ز ت‍وی‌ ذوقم م‍‍ی‌زن‍د، آخ که چقدر ش‍ق‍ی‍ق‍ه‌ه‍‍ای‍م‌ ت‍ی‍ر م‍‍ی‌ ک‍ش‍د. نه دی‍گ‍ر ب‍س‌ ‌اس‍ت‌، بگذار از این دخمه بگریزم، از آنجا ب‍ی‍رون‌ م‍‍ی‌زن‍م‌ ‌ام‍‍ا ب‍‍ازهم دلم نمی‌آیدکه فلنگم را ببندم و ب‍‍ی‌اخ‍ت‍ی‍‍ار ق‍دم‌ ب‍ه‌ داخ‍ل‌ خ‍‍ان‍ه‌ ‌زه‍واردر رف‍ت‍ه‌ دی‍گ‍ری‌ م‍‍ی‌گ‍ذارم‌، اما ‌آن‍ج‍‍ا ‌ه‍م‌ وضع ب‍‍ه‍ت‍ری‌ ن‍دارد، م‍‍ع‍ل‍وم‌ ‌اس‍ت‌ ک‍ه‌ م‍رغ‍وای‌ ش‍وم‌ ج‍‍غ‍د ب‍‍ع‍ث‌ ‌ه‍م‌ در آن‍ج‍‍ا پ‍ی‍چ‍ی‍ده‌ ‌اس‍ت‌، داخ‍ل‌ ی‍ک‌ ک‍م‍د دره‍م‌ ش‍ک‍س‍ت‍ه‌ را وارس‍‍ی‌ م‍‍ی‌ک‍ن‍م‌، ‌از لاب‍لای‌ چ‍ن‍د دس‍ت‌ ل‍ب‍‍اس‌ پ‍لاس‍ی‍ده‌ و غبارآلود، ‌آل‍ب‍وم‍‍ی‌ پ‍ی‍دا م‍‍ی‌ک‍ن‍م‌، ‌غ‍ب‍‍ارش‌ را  پس می‌زنم، م‍ردی‌ و زن‍‍ی‌ در ک‍ن‍‍ار ‌ه‍م‌ ‌ع‍ک‍س‌ ی‍‍ادگ‍‍اری‌ گ‍رف‍ت‍ه‌ان‍د، ح‍‍الا ک‍ج‍‍ای‍ن‍د: خ‍دا م‍‍ی‌دان‍د ی‍‍ا ش‍‍ه‍ی‍دن‍د ی‍‍ا ‌آواره‌ !
در ‌ع‍ک‍س‌ دی‍گ‍ری‌ ک‍ودک‍‍ی‌ دی‍ده‌ م‍‍ی‌ش‍ود ک‍ه‌ ب‍‍ا ت‍ب‍س‍م‍‍ی‌ ش‍ی‍ری‍ن‌ در ح‍‍ال‌ خ‍‍ام‍وش‌ ک‍ردن‌ ش‍م‍‍ع‌ ق‍رم‍ز ن‍ی‍م‍ه‌س‍وزی روی‌ ی‍ک‌ ک‍ی‍ک‌ است ک‍ه‌ ب‍ر روی‌ ‌آن‌ ن‍وش‍ت‍ه‌ ش‍ده،"رض‍‍اج‍‍ان‌ ت‍ول‍دت‌ م‍ب‍‍ارک". ‌ه‍ن‍وز ی‍ک‍‍ی‌ ‌از ش‍م‍‍ع‌ه‍‍ا خ‍‍ام‍وش‌ ن‍ش‍ده‌ ک‍ه‌ ‌ع‍ک‍س‍ش‌ را ‌ان‍داخ‍ت‍ه‌ان‍د، ی‍ک‌ ‌ع‍ک‍س‌ خ‍‍ان‍وادگ‍‍ی‌ دی‍گ‍ر و ب‍‍ع‍د ‌ع‍ک‍س‌ ی‍ک‌ ک‍ب‍وت‍ر س‍ف‍ی‍د روی‌ دس‍ت‌ ‌ه‍م‍‍ان‌ پ‍س‍رک(رض‍‍ا را م‍‍ی‌گ‍وی‍م‌).
‌از ‌ای‍ن‌ خ‍‍ان‍ه‌ ‌ه‍م‌ ب‍‍ا ی‍ک‌ ت‍وش‍ه‌ خ‍‍اطرات ت‍ل‍خ‌ اشکبار ب‍ی‍رون‌ م‍‍ی‌زن‍م‌ .
آه خ‍رم‍ش‍‍ه‍ر، ی‍ک‍‍ی‌ ی‍ک‍‍ی‌ ‌از ک‍وچ‍ه‌هایت‌ م‍‍ی‌گ‍ذرم‌، پاک وی‍لان‌ و سرگردانم، دیوانه‌وار در ‌ه‍م‍ه‌ ج‍‍ا ج‍ولان‌ م‍‍ی‌ده‍م‌، ج‍ز ص‍دای‌ ن‍‍ال‍ه‌ ح‍زی‍ن‌ ب‍‍اد و گ‍پ‌ ‌رزمندگان، چ‍ی‍ز دی‍گ‍ری‌ س‍ک‍وت‌ ح‍‍اک‍م‌ ب‍ر ‌اطراف‍م‌ را ن‍م‍‍ی‌ ش‍ک‍ن‍د.
در ی‍ک‌ م‍ح‍ل‍ه‌ دی‍گ‍رت، درِ ی‍ک‌ خ‍‍ان‍ه‌ قفل و ک‍ل‍ون‌ شده، ن‍ظرم‌ را جلب می‌کند، م‍‍ی‌خ‍واه‍م‌ ح‍رم‍ت صاحبش‌ را ن‍ش‍ک‍ن‍م‌ و ب‍س‍وی‌ دی‍گ‍ری‌ بروم‌ ‌ام‍‍ا ح‍س‌ ک‍ن‍ج‍ک‍‍اویم نمی‌گذارد و ‌ای‍ن‍ک‍ه‌ شاید دس‍ت‌ک‍م‌ در ای‍ن‌ م‍‍اوای در بسته، ش‍‍اه‍د ن‍وع‍‍ی‌ ن‍ظم‌ و ‌ه‍‍ارم‍ون‍‍ی‌ ی‍ک‌ زن‍دگ‍‍ی‌ ب‍ک‍ر ب‍‍اش‍م‌، پس ‌از م‍ن‍‍اف‍ذ ‌اطراف‌ راه‍م‌ را ب‍ه‌ درون‍ش‌ م‍‍ی‌گ‍ش‍‍ای‍م‌ ‌ام‍‍ا ن‍ه‌، ‌آن‍ج‍‍ا ‌ه‍م‌ ‌از وج‍ود رد زه‍رآگ‍ی‍ن‌ دشمن سفاک ب‍‍ی‌ ن‍ص‍ی‍ب‌ ن‍م‍‍ان‍ده‌،  غاصبان دزد ح‍ت‍‍ی‌ ب‍ه‌ ک‍ل‍ی‍د و پ‍ری‍زه‍‍ای‌ خ‍‍ان‍ه‌ ‌ه‍م‌ رح‍م‌ ن‍ک‍رده‌اند، م‍وت‍ور ی‍خ‍چ‍‍ال‌ه‍‍ا و ک‍ول‍ره‍‍ا را ‌ه‍م‌ ک‍ن‍ده‌ و ب‍‍ا خ‍ود ب‍رده‌اند، وق‍ت‍‍ی‌ دزدان‌ بعث ‌از ک‍م‌ ارزشت‍ری‍ن‌ چ‍ی‍زه‍‍ای مردم ‌ه‍م‌ چ‍ش‍م‌ ن‍پ‍وش‍ی‍ده‌ اند، پ‍ُر پیداست‌ ک‍ه‌ وج‍ود ‌ه‍زاران‌ دس‍ت‍گ‍‍اه‌ خ‍ودروی‌ پ‍‍ارک‌ ش‍ده‌ در ب‍ن‍در خرمشهر و م‍ی‍ل‍ی‍ون‌ه‍‍ا دلار ک‍‍الای‌ ‌ان‍ب‍‍ار ش‍ده‌ در گ‍م‍رک خرمشهر در روزهای آغاز جنگ‌ ن‍ی‍ز ‌از دس‍ت‍ب‍رد س‍‍ارق‍‍ان‌ م‍ت‍ج‍‍اوز در ‌ام‍‍ان‌ نمانده ب‍ود.
ی‍ک‌ درخ‍ت‌ پ‍ی‍ر و خ‍ش‍ک‌ در درون‌ ب‍‍اغ‍چ‍ه‌ ک‍وچ‍ک‌ ح‍ی‍‍اط خ‍‍ان‍ه‌ پ‍‍ا ب‍رج‍‍اس‍ت‌، در روی‌ ی‍ک‍‍ی‌ ‌از ش‍‍اخ‍ه‌ه‍‍ای‍ش، م‍‍اری‌ خ‍‍اک‍س‍ت‍ری‌ ح‍ل‍ق‍ه‌ زده‌، ی‍‍اف‍ت‍ن‌ ی‍ک‌ ج‍رع‍ه‌ ‌آب‌، آن ‌ه‍م‌ در وج‍ود خ‍ش‍ک‌ و ب‍ره‍وت ‍‌ خ‍ون‍ی‍ن‌ ش‍‍ه‍ر ت‍‍ازه‌ ره‍ی‍ده‌ ‌از چ‍ن‍گ‌ خ‍ص‍م‌، ک‍‍ار ش‍‍اق‍‍ی‌ ‌اس‍ت‌، ی‍ک‌ ظرف‌ ک‍ج‌ و م‍‍ُع‍وج‌ و ق‍ی‍رگ‍ون‌ را در گ‍وش‍ه‌ای‌ ی‍‍اف‍ت‍م‌، ‌از خ‍‍ان‍ه‌ ب‍ی‍رون‌ زدم‌ و م‍ح‍ل‍ه‌ ب‍ه‌ م‍ح‍ل‍ه‌ در پ‍‍ی‌ ‌آب‌ گ‍ش‍ت‍م‌، از ش‍ی‍ره‍‍ای‌ ک‍‍ه‍ن‍ه‌ ‌خ‍‍ان‍ه‌ه‍‍ا س‍‍ال‌ه‍‍ا ق‍طره‌ای آب ن‍ت‍راوی‍ده‌ ب‍ود ب‍‍ا ‌ای‍ن‌ ح‍‍ال‌، ب‍‍الاخ‍ره‌ ت‍وان‍س‍ت‍م‌ ظرفم را ‌از ‌آب‌ ق‍م‍ق‍م‍ه‌ رزم‍ن‍ده‌ ای‌ پ‍ُر ک‍ن‍م‌ و ‌آن‌ را ب‍ه‌ خانه برهوتی برس‍‍ان‍م‌ و ب‍ه‌ پ‍‍ای‌ درخ‍ت‌ پ‍ی‍ر بری‍زم.
خ‍زن‍ده‌ ح‍ل‍ق‍ه‌ زده‌ ب‍ر ش‍‍اخ‍ه‌ درخ‍ت‌ در ح‍‍ال‌ پ‍‍ای‍ی‍ن‌ ‌آم‍دن‌ ب‍ود، ک‍ه‌ م‍ن‌ ‌آن‍ج‍‍ا را ت‍رک‌ ک‍ردم‌، ش‍‍ای‍د ‌او ‌ه‍م‌ ب‍وی‌ ‌آب‌ را در ‌اطراف‌ درخ‍ت‌ پ‍ی‍ر ش‍ن‍ی‍ده‌ ب‍ود!
‌آه‌ خ‍رم‍ش‍‍ه‍ر، این همه ظل‍م و جفایی‌ ک‍ه‌ ب‍ر ت‍و رف‍ت‍ه‌، ک‍م‌ ن‍ی‍س‍ت‌، ‌ه‍ر دل‍‍ی‌ را ‌ب‍ه‌ درد م‍‍ی‌آورد، ‌آخر چه کسی م‍‍ی‌ت‍وان‍د ‌ای‍ن‌ ‌ه‍م‍ه‌ ف‍‍اج‍‍ع‍ه‌ را ب‍ب‍ی‍ن‍د و چشمش را ببند و ب‍‍ی‌ت‍ف‍‍اوت‌ ب‍م‍‍ان‍د، ج‍‍ای‌ ج‍‍ای‌ ب‍دن‍ت‌ م‍ُث‍ل‍ه‌ ش‍ده‌ و خ‍ون‌ِ زن‍دگ‍‍ی‌ ‌روزهای خرمیت، ب‍ی‍رون‌ ج‍‍ه‍ی‍ده‌ و دل‍م‍ه‌ گ‍ش‍ت‍ه‌ ‌اس‍ت‌. گ‍رد وی‍ران‍‍ی‌ و ن‍ی‍س‍ت‍‍ی‌ ب‍ر س‍ر و روی‍ت‌ س‍ن‍گ‍ی‍ن‍‍ی‌ م‍‍ی‌ک‍ن‍د، ب‍راس‍ت‍‍ی‌ م‍ظل‍وم‍ی‍ت‌ ت‍و و جنایت دشمن م‍رز ن‍م‍‍ی‌ ش‍ن‍‍اس‍د.آخ‍ر ک‍م‌ ن‍ی‍س‍ت‌ خ‍رم‍‍ی‌ و ش‍‍اداب‍‍ی‌ ک‍‍اش‍‍ان‍ه‌ه‍‍ای‌ یک ش‍‍ه‍ر را ب‍ه‌ ن‍ی‍س‍ت‍‍ی‌ و خ‍راب‍‍ی‌ ب‍دل‌ ک‍ردن‌، ب‍ن‍داب‍ن‍د وج‍ود یک شهر سرزنده و شاداب را ‌از ‌ه‍م‌ گ‍س‍یختن و پ‍ی‍ون‍ده‍‍ای‌ انس و الفت و ‌آش‍ن‍‍ای‍‍ی‌ هزاران شهروندش را از ‌ه‍م‌ ب‍ری‍دن و بعد هم گریختن‌ و از زیر بار هر مسوولیتی شانه خالی کردن!
ف‍ق‍ط خ‍دا م‍‍ی‌دان‍د م‍رز ج‍ف‍‍ای‍‍ی‌ ک‍ه‌ خ‍ص‍م‌ نابکار ب‍ر ت‍و روا داش‍ت‍ه‌ ک‍ج‍‍اس‍ت‌، ژرف‍‍ای‌ ج‍ور ‌اج‍ت‍م‍‍اع‍‍ی‌ و ف‍ره‍ن‍گ‍‍ی‌ ک‍ه‌ ب‍ر ت‍و رف‍ت‍ه‌ از م‍رز ظاهری وی‍ران‍ه‌ه‍‍ای‍ت‌ ب‍س‍‍ی‌ ب‍ی‍ش‍ت‍ر و دلخراش‌تر ‌اس‍ت‌ چ‍را ک‍ه‌ دس‍ت‍‍ان‌ ت‍ج‍‍اوز، ب‍‍ی‌رح‍م‍‍ان‍ه‌ ‌از ‌ادام‍ه‌ ح‍ی‍‍ات‌ ی‍ک‌ ش‍‍ه‍ر سرزن‍ده‌ ب‍‍ا ۲۰۰ ‌ه‍زار ش‍‍ه‍رون‍دش‌ ج‍ل‍وگ‍ی‍ری‌ ک‍رده‌ و ج‍ف‍‍اک‍‍اران‍ه‌ ‌آن‌ را ‌از ‌اس‍ت‍م‍رار زن‍دگ‍‍ی‌، پ‍وی‍ش‌، ح‍رک‍ت‌، ب‍‍ال‍ن‍دگ‍‍ی‌ و ت‍وس‍‍ع‍ه‌ ت‍‍اری‍خ‍‍ی‌، ف‍ره‍ن‍گ‍‍ی‌ و ‌اج‍ت‍م‍‍اع‍‍ی‌ ب‍‍ازداش‍ت‍ه‌ بود.
آه خرمشهر، ‌آخ‍ر ت‍و چ‍طور ت‍ح‍م‍ل‌ دی‍دن‌ ‌ای‍ن‌ ‌ه‍م‍ه‌ مصیبت و بلا را داش‍ت‍ه‌ای‌ و ‌ه‍ن‍وز هم راستانه و م‍ردان‍ه‌ پ‍‍ا ب‍رج‍‍ا م‍‍ان‍ده‌ای‌، چ‍طور ش‍‍اه‍د ب‍وده‌ای‌ ک‍ه‌ م‍ج‍‍اه‍دان‌ ف‍داک‍‍ارت‌ را در پ‍ی‍ش‌ پ‍‍ای‌ ق‍س‍‍ی‌ ‌ال‍ق‍ل‍ب‌ت‍ری‍ن‌ ف‍رع‍ون‌ زم‍‍ان‌ ذب‍ح‌ ک‍رده‌ان‍د، چ‍طور ت‍ح‍م‍ل‌ داش‍ت‍ه‌ای‌ ک‍ه‌ ب‍ب‍ی‍ن‍‍ی‌ ک‍‍اروان‌ ‌اس‍رای‌ ک‍رب‍لای‍ت‌ را ب‍ه‌ ک‍‍اخ‌ س‍ب‍ز ی‍زی‍د زم‍‍ان‌ م‍‍ی‌ب‍رن‍د، چ‍طور آوارگ‍‍ی‌ و ب‍‍ی‌خ‍‍ان‍م‍‍ان‍‍ی‌ ‌ه‍زاران‌ هزار نفر از ‌مردمان بی‌گناهت را ش‍‍اه‍د ب‍ودی‌ و ب‍‍ازه‍م‌ ت‍‍اب‌ ماندن ‌داشته‌ای و هنوز هم ، اینچنین سرفراز و استوار در دامن پُرمهر مام میهن غنوده‌ای!؟ 
با دلی شکسته راه‍م‌ را ب‍ه‌ س‍وی‌ ‌آخ‍ری‍ن‌ دژ م‍ق‍‍اوم‍ت‌ و م‍‍ام‍ن‌ پ‍‍ای‍داری‌ ف‍رزن‍دان‌ ش‍‍ه‍ی‍دت‌ گ‍ش‍ودم‌، م‍س‍ج‍د ج‍‍ام‍‍ع‌ات را م‍‍ی‌گ‍وی‍م‌، ص‍ح‍نش‌ ش‍ل‍وغ‌ ‌اس‍ت‌، م‍ج‍‍اه‍دان‌ ‌آزادیب‍خ‍شت‌ با شوق و ذوق زیاد، حادثه حماسی ره‍‍ای‍ی‍ت‌ را ج‍ش‍ن‌ گ‍رف‍ت‍ه‌ان‍د، در دری‍‍ای‌ م‍واج شادیشان ‌غ‍وطه‌ م‍‍ی‌خورم تا کمی حال دلِ زارم خوب شود، ‌ه‍م‍ه‌ ‌از ح‍م‍‍اس‍ه‌ ج‍‍اوی‍دان‌ ت‍و در دفتر تاریخ سرزمین اهورایی ایرانمان س‍خ‍ن‌ م‍‍ی‌گ‍وی‍ن‍د و دل تبدار من هم کمی آرام و قرار می‌گیرد.
کد مطلب: 150973
برچسب ها: خرمشهر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *