۰
پنجشنبه ۱۲ فروردين ۱۴۰۰ ساعت ۱۶:۳۹

دارآباد؛ ستیغ کوه‌ها و دلاویزی هوا

شاید اگر مظفرالدین شاه قاجار دچار خِس خِس نفس و بیماری آسم نمی‌شد روستاییان «دارآباد» زندگی آرام و کارهای کِشت‌ورزی خود را به دور از نگاه و آمد و شد پیوسته‌ی درباریان می‌گذراندند و ناگزیر نمی‌شدند نگاه فخرفروشانه و رفتار پُر از خودستایی آن‌ها را تاب بیاورند. اما این‌گونه نشد و کاخی که به خواست صدراعظم شاه ساخته شد، پای تهرانی‌های مسندنشین را هم به روستای دارآباد باز کرد. با این‌همه، پیش از آن، دارآبادی‌های ناگزیر شده بودند که دست به کوچ بزنند و روستای خود را تَرک کنند و به جای کنونی بیایند. به این داستان باید ریزبینانه‌تر پرداخت.
شاید اگر مظفرالدین شاه قاجار دچار خِس خِس نفس و بیماری آسم نمی‌شد روستاییان «دارآباد» زندگی آرام و کارهای کِشت‌ورزی خود را به دور از نگاه و آمد و شد پیوسته‌ی درباریان می‌گذراندند و ناگزیر نمی‌شدند نگاه فخرفروشانه و رفتار پُر از خودستایی آن‌ها را تاب بیاورند. اما این‌گونه نشد و کاخی که به خواست صدراعظم شاه ساخته شد، پای تهرانی‌های مسندنشین را هم به روستای دارآباد باز کرد. با این‌همه، پیش از آن، دارآبادی‌های ناگزیر شده بودند که دست به کوچ بزنند و روستای خود را تَرک کنند و به جای کنونی بیایند. به این داستان باید ریزبینانه‌تر پرداخت.
به گزارش امرداد، در خاور دارآباد کنونی جایی بود که به آن باقلازار می‌گفتند. مردم در آنجا سرگرم کار و گذران زندگی بودند. اما می‌گویند روستایی ناامن بود و گاه نیز دچار کم‌آبی می‌شد. مردم، ناگزیر زمین‌های باقلازار را رها کردند و در جایی رخت زندگی افکندند که اکنون دارآباد نامیده می‌شود. باقلازار را کهنه دارآباد هم می‌نامند. اینکه در چه سالی آن کوچ همگانی رُخ داده است، چندان پیدا نیست، اما چون مَسکن نخست داراّبادی‌ها باقلازار بوده است، باید درباره‌ی آنجا آگاهی افزون‌تری به‌دست آورد.
زمین‌های باقلازار درست در جایی قرار داشت که اکنون بلوار اوشان نامیده می‌شود و نزدیک به بیمارستان 505 ارتش است. این گستره تا دهه‌های چهل و پنجاه خورشیدی نیز وجود داشت و هنوز ساخت و سازی در آنجا انجام نگرفته بود. اما اکنون ساختمان‌های کوتاه و بلند، باقلازار را رخساری دیگرگون داده است. زمین‌های آن گستره جایی برای کِشت باقلا بود.
دارآبادی‌های کهنسال به لهجه‌ای سخن می‌گویند که با گویش تهرانی تفاوت آشکاری دارد. گمان می‌برند که آن‌ها کوچندگانی بوده‌اند که از مازندران راهی این‌سو شده‌اند. چون شیوه‌ی سخن گفتن آن‌ها همانندی‌هایی با گویش طبری دارد. در دهه‌ها و سال‌های دیگر مردمانی از خلخال و اردبیل و نیز جوشقانِ کاشان و لرستان نیز در دارآباد ساکن شدند و آمیختگی جمعیتی کنونی آن را شکل دادند. در نیمه‌ی دوم دهه‌ی سی خورشیدی شمار دارآبادی‌ها به بیش از دو هزار تَن می‌رسید. اکنون دارآباد نزدیک به 10 هزار تَن جمعیت دارد‌.
دارآباد تا بخواهید خوش آب و هواست. پاکیزگی هوای آنجا در نزد تهرانی‌ها زبانزد است. کوه‌هایی که رشته‌های اصلی توچال هستند، دو سوی دارآباد را دربرگرفته‌اند. دو رودخانه نیز یکی از دارآباد و دیگری از محله‌ی کهنه دارآباد در جایی به نام سیر دورود به هم می‌رسند و رودخانه‌ای را شکل می‌دهند که از کوه‌های توچال سرچشمه گرفته است. این رود باغ‌ها و زمین‌های دارآباد را سیراب می‌کند و راه خود را به سوی دیگر محله‌های پایین دست دارآباد ادامه می‌دهد.
دارآباد جایی برای آسایش شاه قاجار
زمانی که مظفرالدین شاه قاجار دچار آسم و تنگی نفَس شد هنوز دارو و درمانی برای این بیماری کشف نشده بود. شاه از هوای پایتخت، که البته به آلودگی و خرابی امروز نبود، به نفس نفس می‌افتاد و باید او را به جایی می‌رساندند که هوای تازه ریه‌های بیمارش را پُر کند. پزشکان فرانسوی دربار چاره را در این دیدند که شاه جای خوش آب و هوایی بیابد و روزهایی که دچار حمله‌های آسمی است، به آن محل پناه ببرد. آنجا به پایتخت باید نزدیک می‌بود تا شاه از انجام کارهای روزمره چندان دور نماند. از این‌رو، پیرامونیان شاه به تکاپو افتادند و سرانجام صدراعظم او، علی اصغرخان امین‌السلطان، دارآباد و هوای پاکیزه‌اش را انتخاب کرد و دستور داد تا در آنجا کاخی درخور شاه بسازند. بدین‌گونه پای شاه و درباریان به دارآباد باز شد.
امین‌السلطان باغی به گستردگی 260 هزارمتر مربع را در سال 1319 مهی در دارآباد خریداری کرد و حکیم الملک، وزیر دربار را مامور ساخت تا در آنجا کاخی زیبا بسازد. این کار به سرعت انجام گرفت و عمارت دو اشکوبه‌ای برپا شد که بر روی سکویی با طراحی فرانسوی جای داشت و به شکل کلاه‌فرنگی بود. اتاق‌های اشکوب نخست گچ‌بری‌های زیبا داشت و تالار اشکوب دوم پوشیده از آینه‌کاری‌های چشم‌نواز بود.
با آمدن گاه‌گدار مظفرالدین شاه به دارآباد نام آنجا را نیز تغییر دادند و یک چندی این روستا را شاه آباد نامیدند. اما این نام دوام نیاورد و به زودی از یاد رفت و نام دارآباد به آن گستره بازگردانده شد. دار به معنای درخت است. می‌گویند چون دارآباد آکنده از درختان بود آنجا را به این نام می‌خواندند.
سازه‌های دارآباد
تپه ماهوری در جنوب باختری دارآباد دیده می‌شود که پوشیده از سبزی است. آنجا را سیمین قلعه می‌نامند. دارآبادی‌ها می‌گویند سیمین قلعه جایی برای پنهان کردن گنج‌ها بوده است. نمی‌دانیم تا چه اندازه این سخن درست است، اما باستان‌شناسان در آنجا آثار تمدنی‌ای یافته‌اند که به دوران اشکانیان و ساسانیان بازمی‌گردد. کاوش‌ها ادامه نیافت و گویا اکنون ساخت و سازهایی در سیمین قلعه انجام گرفته و امکان یافتن آثار نهفته‌ی دیگری در خاک، کم و بیش ناشدنی شده است. به هر روی، سیمین قلعه نشان از دیرینگی دارآباد دارد.
پیش‌تر به کاخ مظفرالدین شاه اشاره کردیم. پس از مرگ او این کاخ تا سال 1310 خورشیدی، یعنی سال‌های پادشاهی رضاشاه پهلوی، بی‌استفاده مانده بود. در این سال دکتر مسیح دانشوری از کاخ مظفرالدین شاه، آسایشگاهی برای مسلولین و نیز جایی برای آموزش پرستاری ساخت. دانشوری نخستین پزشک متخصص ریه در ایران بود و دانش پزشکی را در فرانسه آموخته بود. او در سال 1347 درگذشت. این را هم بگوییم که با افزوده شدن چند ساختمان به کاخ، بیمارستان مسلولین در سال 1316 خورشیدی گشایش یافت. یکی از ساختمان‌ها عمارت قاجاری فخرالدوله بود. این بیمارستان نزدیک به هزار تَن را می‌توانست پذیرش کند. سپس‌تر، کاخ اصلی نیز جایی برای دفتر ریاست بیمارستان در نظر گرفته شد. این مرکزِ درمانی اکنون به نام بیمارستان مسیح دانشوری شناخته می‌شود و با فراگیری ویروس کوید 19 در درمان بیماران کرونایی از بیمارستان‌های پیشرو تهران است.
در سال 1372 خورشیذی، موزه‌ی حیات وحش ایران در دارآباد بنیان‌گذاری شد. در این موزه چند گونه‌ی جانوری به شیوه‌ی آگنده سازی (تاکسیدرمی) و نیز زنده، نگه‌داری می‌شود. بخشی از موزه ویژه‌ی سنگ‌ها و کانی‌ها شده است.
دیرینگی روستای دارآباد را بیش از دو سده و نیم می‌دانند. هر چند همان گونه که پیش‌تر گفتیم، سال دقیقی برای شکل گیری آنجا نمی‌توان برشمرد. دارآباد از شمال به کوه‌های توچال می‌رسد، از جنوب به محله‌ی اقدسیه و از دو سوی خاور و باختر به باقلازار و زمین‌هایی که رحمان‌آباد نامیده می‌شوند. خیابان اصلی دارآباد، پورابتهاج نام دارد. بافت کهن آن نیز تنها در بخشی از دارآباد به نام لارک دیده می‌شود. لارک به معنی دره است و در امتداد جنوبی رودخانه‌ی دارآباد جای دارد. سبزترین فضای این محله نیز بوستان قائدی است. دارآباد سالیانی است که به سبب افزایش جمعیت، بافت روستایی خود را از دست داده است و محله‌ای از محله‌های پایتخت شناخته می‌شود.

* با بهره‌جویی از: تارنماهای «بهسازه»؛ «موزه نقشه‌ی تهران»؛ «همشهری آنلاین»؛ «ویکی پدیا» و نیز کتاب «کاخ‌های قاجاریه در گذر زمان» نوشته‌ی محمد خدایی (1399).
کد مطلب: 147045
برچسب ها: دارآباد
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *