در کنار القابی همچون پاریس کوچک و لولای خاورمیانه، جامعۀ مثکثر لبنان را به دلیل تنوع قومیتها و مذاهب، مینیاتور خاورمیانه نیز لقب داده اند. لبنان که نزدیک به ۱۵ سال جنگ های خونین داخلی را در تاریخ خود دارد، فارغ از تنش ها و عدم ثبات سیاسیِ سالهای پس از آن، تنها ۲۲ سال است که روی آبادانی و آرامش نسبی را به خود می بیند، اما ظاهراً این آرامش قرار نیست پایدار باشد. طی ۱۹ ماه اخیر، پس لرزه های بحران سوریه، چندین بار این سرزمین کوچک اما به غایت حساس ژئوپولیتیک را لرزانده و گاه دستخوش هزینه های زیاد سیاسی کرده است. کشوری که تنها دو دهه از عمر دمکراسی شکنندۀ آن می گذرد، امروز بار دیگر به صحنۀ رقابت بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای مبدل شده که به نظر میرسد آتش آن روز به روز در حال شعله ور شدن است.
انفجار مهیب روز جمعه که گفته می شود، قلب یکی از مقامات امنیتی لبنان را از مدتها قبل نشانه گرفته بود، همانند بسیاری دیگر از پرونده های سیاسی حاضر در لبنان تا پیش از اعلام نتیجۀ تحقیقات، در هاله ای از ابهام قرار دارد. گروهها و جریانهای مختلف، انگشت اتهام را به سوی دیگری نشانه می روند، حال آنکه دسته ای دیگر از تحلیل ها، دستگاههای اطلاعاتی رژیم صهیونیستی را عامل آن می دانند. متهم و عامل اصلی ترور وسام الحسن هر گروهی که باشد، مهم آنست که برخاسته از نگاه و رویکرد همان جامعۀ ناهمگون و متکثری است که امنیت و منافع ملی کشور را در خارج از مرزهای لبنان جستجو می کنند و به دستهایی چشم دوخته اند که سهم بیشتری از قدرت را در لبنان می تواند نصیب آنها کند. عامل ناامنی لبنان هرکه باشد، پرواضح است عروس خاورمیانه، بار دیگر روزهای متشنجی را پیش رو دارد. خبرآنلاین در گفتگویی با محمد ایرانی، سفیر سابق ایران در اردن، کاردار سابق کشورمان در لبنان و کارشناس جهان عرب، آخرین تحولات لبنان و زوایای انفجار روز جمعه که منجر به کشته شدن رئیس اطلاعات سازمان امنیت داخلی لبنان شد را مورد بررسی قرار داده است که در پی می آید.
گفته می شود، وسام الحسن چند روز قبل از انفجار روز جمعه در بیروت، کشته شده است، این فرضیه تا چه میزان صحت دارد؟
برای یافتن پاسخ دقیق به سوال شما می بایست اطلاعات موثق و دقیقی از لبنان داشته باشید. اتکاء به تحلیل های نظریِ صرف ممکن است کلاً مسیر بحث ما را به سمت دیگری بکشاند و از واقعیت ها دور کند. واقعیت اینست که فضای لبنان به گونه ای نیست که بتوان مسائل را مخفی کرد. حادثۀ بزرگی همچون اتفاق روز جمعه در کشوری که کاملاً باز است، نمی تواند پنهان بماند. در لبنان هر اتفاقی که می افتد در کمتر از نیم ساعت همۀ لبنانی ها در جریان قرار دارند. همۀ لبنانی ها اعم از مردم، جریانات سیاسی به دلیل بافت و ساختار کشور، فضای باز و سطح آزادی رسانه ها، مشارکت بالای گروهها در مسائل سیاسی و رقابت های داخلی که بسیار شدت دارد سبب شده تا لبنانی ها با جدیت تحولات را رصد کنند. همۀ جریانها و گروهها به طور دقیق و لحظه به لحظه تحت نظارت و مراقبت و یا بررسی رقیب قرار دارند. لذا احتمال اینکه مسئله ای مخفی بماند آنهم در سطح ترور یک شخصیت مهم مثل وسام الحسن از قبل، به نظر من شاید خیلی دقیق نباشد و می تواند تنها حدس نظری باشد. از این رو باید بنا بر واقعیات، تحلیل ارائه کرد. واقعیت صحنه آنطور که اعلام شده اینست که وی در صحنۀ روز جمعه ساعت ۳ بعداظهر منطقه اشرفیه در بیروت کشته شده است. شاید مسئله ای که بدان اشاره کردید، در برخی از کشورها به دلیل بسته بودن فضای سیاسی و یا فضای امنیتی حاکم صادق باشد و با توجه به شرایط، اقداماتی از این دست صورت بگیرد، اما در مورد لبنان من این مسئله را بعید می دانم. فراموش نکنیم شبکه های اطلاعاتی در لبنان حتی در حوزۀ منطقه ای بسیار قوی هستند. اگر هم فرض را بر صحت این فرضیه بگذاریم، دلیل این مسئله در لبنان چه می تواند باشد؟ مثلاً اگر هم اینگونه باشد، کشته شدن آقای وسام الحسن برای چه می باید مخفی می ماند؟ به نظر من این مسئله چیزی نیست که از دید صحنۀ داخلی لبنان بخواهد پنهان مانده باشد.
چه کسی از انفجار مهیب روز جمعه در لبنان و همچنین به آشوب کشاندن این کشور منتفع می شود؟
سوالی که طی روزهای اخیر به پرسش اصلی رسانه ها و تقریباً همگان تبدیل شده، همین است. اولین مسئله ای که به ذهن من میرسد اینست که باید دید چه کسی از کشته شدن رئیس اطلاعات لبنان منتفع می شود؟ و یا کدام جریان سود بیشتری از این مسئله می برد؟ و یا اینکه اصولاً چه جریانی به دنبال به هم ریختن اوضاع داخلی لبنان است؟ و یا اینکه به هم ریختن اوضاع داخلی لبنان که صحنۀ منطقه ای را نیز تحت تأثیر قرار دهد، چه کسی را منتفع می کند؟ واقعیت اینست که تحولات منطقه با یکدیگر ارتباط دارد.به خصوص در بحران سوریه و تأثیر آن بر لبنان این مسئله به خوبی نمایان است. نمی توان تحولات سوریه را از لبنان جدا کرد. حتی تحولات ترکیه، عراق، گرایشات طائفه گری و جنگهای مذهبی در سوریه همۀ اینها از جمله مسائلی است که در تحلیل وضعیت منطقه باید آنها را مدنظر داشت.
توجه داشته باشیم که لبنان، ساختار کاملآً طائفه ای دارد و زمینۀ زیادی برای افزایش و شعله ور شدن تنش های سیاسی و طائفه ای و سرایت آن به سایر کشورهای منطقه وجود دارد. خودِ لبنان نیز متأثر از قضایای بیرونی است، بنابراین مسائل داخلی لبنان نیز می تواند بر مسائل بیرونی اعم از جنگ سوریه و تحولات منطقه تأثیرگذار باشد. در چنین وضعیتی من فکر می کنم از این زاویه اتفاق روز جمعه، کارِ یک جریان امنیتی قدرتمند، توانمند و باسابقه در لبنان باشد که معمولاً به لحاظ فنی و عملیاتی قادر به انجام این کار است. شاید در ذهن این مسئله متبادر شود که برای به هم ریختن چنین صحنه ای باید گزینۀ اسراییل را نیز باید در نظر گرفت. گرچه در این وضعیت فکر نمی کنم بتوان به طور قاطع این اقدام را دقیقاً متوجه یک جریان خاص دانست. باید اجازه داد یکسری تحقیقات فنی و حقوقی از سوی طرفهایی که دولت تعیین کرده، صورت گیرد. تا قبل از اعلام نتایج تحقیق، بیشتر تحلیل ها مبتنی بر حدس و گمان است. حدس و گمان هایی که بیشتر جنبۀ سیاسی دارد تا جنبۀ حقوقی و فنی. هر جریانی، دیگری را متهم می کند و تحلیل ها بیشتر جنبۀ سیاسی دارد.
چرا میقاتی سریعاً استعفا داد؟
اتفاق مهمی در داخل لبنان افتاده است، بخشی از طائفۀ مهم لبنان که اهل سنت هستند هم اکنون احساس می کنند که هدف قرار گرفته اند. آنقدر فضای طائفه گرایی(به معنای مذهبی آن) در لبنان این روزها حساس شده و هم اکنون با کشته شدن این مقام امنیتی که در طیف اردوگاه حامیان رفیق حریری، از دستیاران سعد حریری و از اعضای مهم جریان المستقبل و به عنوان مخالف دولت سوریه نیز مطرح بوده، این فضا شدیدتر شده است. این حساسیت ها، گروه بندیهایی را در لبنان شکل می دهد و طرفداران سوریه احساس می کنند که نباید فضا به سمتی برود که سوریه متهم بشود ولی در مقابل، مخالفین سوریه نیز تلاش می کنند که این مسئله را به گردن سوریه بیندازند و سوریه را در نقش اول انفجار قرار دهند. در چنین شرایطی که میزان حساسیت ها اینقدر بالاست، بلافاصلۀ طائفۀ مربوطه که اهل سنت هستند، موضع گیری می کنند و وارد صحنه می شوند. آقای نجیب میقاتی خودش اهل سنت است. این مسئله می تواند در کنار حساسیت های طائفی، حساسیت های سیاسی را نیز تشدید کند. میقاتی در صحبت های خود اعلام کرده بود که طائفۀ وی که اهل سنت هستند، احساسات شان جریحه دار شده و به آنها اهانت شده است. این اظهارات نشان می دهد که هرچند میقاتی، وابسته به جریان ۱۴ مارس نیست، ولی احساس می کند که در ریاست دولت، نمایندۀ اهل سنت است. البته دولت هم منحل نشد و رئیس جمهوری با آن مخالفت کرد، برای اینکه در چنین شرایطی، انحلال دولت شرایط را سخت تر خواهد کرد و در کنار بحران امنیتی، بحران سیاسی نیز به چالشهای کشور اضافه خواهد شد و این وضعیت را بغرنج تر خواهد کرد. در چنین شرایطی باید دولتی حضور داشته باشد که بتواند قضایا را پیگیری کند و آن را به جایی برساند.
این مسئله نمی تواند به نفع جریان ۱۴ مارس باشد؟
جریان مخالف (۱۴ مارس) هم به نظر نمی رسد که در شرایط فعلی بتوانند دولت را در دست بگیرند، گرچه می توانند به لحاظ حضورشان در پارلمان، تغییراتی در طیف بندیهای سیاسی به وجود آورند (بعد از اینکه جنبلاط نیروهای خود را به سمت ۱۴ مارس کشید و در حال حمایت از آن طیف است، ممکن است توازن را در پارلمان به هم بریزد و موازنه را به شکل دیگری تغییر دهد) به نظر من جریان ۱۴ مارس هنوز به این جمع بندی نرسیده است که ریاست دولت را باید بر عهده گیرد. چون باید با تبعات مسائل مختلفی در لبنان روبرو شود از جمله تبعات امنیتی و مشکلات درگیریهای داخلی و همچنین در قبال مسائلی که از سوریه به داخل لبنان کشیده می شود، پاسخگو باشد و لذا به نظر میرسد که گروههای مخالف نیز چندان تمایلی به سقوط دولت میقاتی ندارند و به طور جدی وارد آن بحث نمی شوند. لذا به نظرم با حضور میقاتی وضعیت به همین شکل ادامه پیدا کند.
از آغاز بحران سوریه شاهد پس لرزه های بحران سوریه بر لبنان بوده ایم. بحران سوریه تا چه میزان عرصۀ کشوری که ۱۵ سال درگیر جنگ داخلی بوده را به آشوب بکشاند؟ چشم اندازی که برای آیندۀ لبنان متصور هستید، چیست؟
همانطور که اشاره کردم، بحران سوریه، حوزه های پیرامونی خود از جمله لبنان را تحت تأثیر قرار داده است. اساساً منطقه وارد بحران و معادلۀ حساس و خطرناکی شده است، وضعیت لبنان نیز جدای از منطقه نیست و حتی حساستر از سایر کشورهای منطقه است. احتمال افزایش تنش داخلی اعم از تحریک طائفه ای و درگیری های مذهبی وجود دارد، این احتمال با توجه به تحولات سوریه و تأثیر آن بر لبنان و پتانسیل تشدید درگیری مذهبی وجود دارد، شرایط و زمینه برای این وضعیت بسیار فراهم است. با شرایط جدید بحران تشدید شده و زمینه ها بیشتر به سمت درگیری طائفه ای و مذهبی پیش خواهد رفت. اما این احتمال نیز هست که این بحران در شرایط فعلی قابل کنترل و محدود باشد. به خاطر اینکه در لبنان تحولات مهمتر از انفجار روز جمعه رخ داده، ولی هم اکنون شاید وضعیت به گونه ای نیست که طرفهای مختلف سیاسی قادر باشند بحران را جمع کنند و یا اراده ای که هم اکنون منجر به جنگ داخلی شود، در لبنان وجود ندارد، ولی به طور محدود شاهد یکسری مسائل و مشکلاتی در لبنان خواهیم بود.
آیا این ترور می تواند تأثیری بر روند پیگیری پروندۀ ترور رفیق حریری داشته باشد؟
دقیقاً مسئله ای که کمتر مورد توجه قرار گرفت، همین مسئله بود. بله. پروندۀ ترور رفیق حریری که مدتها بود در دستور کار قرار نداشت و تا حدودی با تحولات متأثر از بحران سوریه و تأثیر آن بر لبنان در حاشیه قرار گرفته بود، هم اکنون به نظر می رسد بعد از این وضعیت مجدداً احیا شود و مخالفین سوریه در لبنان مجدداً این مسئله را طرح کنند برای اینکه سوریها را بیشتر در فشار قرار دهند.
تأثیرات منطقه ای و بین المللی این حادثه چه خواهد بود؟
به نظرم بعد از این تحول باید منتظر اقدامات جبهۀ مخالف نیز باشیم. به هر حال هم جبهۀ ۱۴ مارس، مخالفین سوریه و هم مخالفین منطقه ای و بین المللی سوریه نیز تلاش می کنند که یکسری اقداماتی در سه سطح انجام دهند: اول اینکه نگاه کلی جریان ۱۴ مارس بنا بر اظهارات سمیر جعجع و سعد حریری اینست که این اتفاق کارِ سوریهاست و حتی اسم آورده اند تا در سطح داخلی فشار بر دولت را افزایش بدهند، همانطور که طی ۲ و ۳ روز اخیر شاهد آن بودیم و حتی بر همپیمانان دولت اعم از حزب الله نیز فشار بیاورند.
اما در سطح منطقه ای فشار بر سوریه، از طریق طرفهای مختلف منطقه ای مثل عربستان سعودی و کشورهای حامی جریان ۱۴ مارس افزایش پیدا می کند.
اما در سطح بین الملل، این روند به تدریج به سمتی می رود که پروندۀ ترور رفیق حریری به میان کشیده می شود و احتمالاً دست داشتن سوریها از داخل آن بیرون بیاید و وارد فاز جدیدی از رویارویی حقوقی و بین المللی علیه سوریه می شود. این بحران علاوه بر درگیریهای نظامی در داخل، بحران جدیدی را برای فشار بیشتر حقوقی و بین المللی و طرح آن در نهادهای بین المللی علیه سوریه فراهم می آورد.