۱
شنبه ۱۴ شهريور ۱۳۹۴ ساعت ۱۵:۳۷

روابط ایران و آمریکا باید بازتعریف شود

در هفته های آتی رئیس جمهور به سازمان ملل خواهد رفت. این سفر سفری حساس برای ایران و منطقه است چرا که پیامی که دکتر حسن روحانی به جهانیان می دهد مهم است. با شرایط و رویکردی که امروز در عرصه دیپلماسی ایجاد شده است همه مردم و فعالان عرصه سیاست خارجی چه داخلی و چه بیرونی منتظرند تا ببینند که رئیس جمهور ایران چه پیامی با خود به مردم دنیا دارد.
روابط ایران و آمریکا باید بازتعریف شود
در هفته های آتی رئیس جمهور به سازمان ملل خواهد رفت. این سفر سفری حساس برای ایران و منطقه است چرا که پیامی که دکتر حسن روحانی به جهانیان می دهد مهم است. با شرایط و رویکردی که امروز در عرصه دیپلماسی ایجاد شده است همه مردم و فعالان عرصه سیاست خارجی چه داخلی و چه بیرونی منتظرند تا ببینند که رئیس جمهور ایران چه پیامی با خود به مردم دنیا دارد. در چنین شرایطی اینکه آقای روحانی چه خواهد گفت از همه جهات اهمیتش برای منطقه و ایران بسیار زیاد می شود. دکتر سید جوادمیری دانشیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی معتقد است آقای روحانی باید از بیان مسائل کلی پرهیز کرده و بیشترین همت خود را به شفاف سازی و بازتعریف رابطه ایران با آمریکا بگذارد. دکتر سید جواد میری دانشیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی معتقد است اگر بازتعریفی رابطه دیپلماتیک ایران و آمریکا در سازمان ملل به‌صورت مشخص بیان شود، دو پیامد بزرگ می‌تواند برای ایران در پی داشته باشد. یک پیامد بین‌المللی که در حوزه اقتصاد، سیاست، فرهنگ و روابط دیپلماتیک حداقل در شش ماه آینده خواهد داشت و یک پیامد بزرگ داخلی اینکه دست بالا را در داخل منظومه سیاست داخلی ایران به آقای روحانی خواهد داد که در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری رقبای آینده را به‌سرعت کنار بزند. پایگاه خبری فریادگر درباره سفر رئیس جمهور به آمریکا با دکتر میری گفت و گو کرده که می خوانید.
*نظر شما درباره سفر رئیس‌جمهور ایران در روزهای آتی به آمریکا چیست و به نظر شما این سفر چه پیامد هایی در پی خواهد داشت؟
حقیقت امر این است که در حال حاضر هیچ اتفاق خاصی در وضعیت کنونی جهان صورت نگرفته است. به عنوان مثال در منطقه ما نیروهای افراطی به طرق مختلف موفق شدند تقریباً دو کشور سوریه و عراق را به معنای دولت و ملت از بین ببرند و شیرازه آنها را از هم بپاشند. از آن سو اتفاقاتی که در یمن می‌افتد باعث شده که یمن هم به یک وضعیت بحرانی برسد. از سوی دیگر قدرت گرفتن نیروهای داعش و افراطی‌گری جهادیون در لیبی کاملاً آینده لیبی را مبهم نموده است. واقعاً آینده لیبی در ۱۰ سال آینده مشخص نیست، اصلاً آیا ما چیزی به نام لیبی خواهیم داشت یا اینکه با یک وضعیت تجزیه‌شده و هرج‌ومرج روبرو خواهیم بود مشخص نیست. لیبی یکی از کلیدی‌ترین کشورهای اسلامی در حوزه آفریقا است که به‌گونه‌ای، می‌تواند ژئوپلیتیک انرژی و ژئوپلیتیک منطقه آسیا)یعنی جهان اسلام)، آفریقا و جنوب اروپا را تحت تأثیر خودش قرار دهد. از این‌سو نیز شاهد وضعیت افغانستان هستیم که هنوز به یک ثبات نرسیده است و امکان فروپاشی دولتش با درگیری‌هایی که مستقیماً حتی با پاکستان پیداکرده، هست. این عوامل ممکن است اتفاقات خاصی در این منطقه یا شبه‌قاره و مناطق مجاور آسیای میانه ایجاد کند.
*یعنی در درون افغانستان هم این تناقضات وجود دارد؟
بله در درون افغانستان یعنی دولت وحدت ملی، عملاً هنوز به یک نتیجه مثبت نرسیده است و از آن‌سو با قدرت گرفتن طالبان و ورود بعضی از نیروهای منتسب به داعش در این منطقه و درگیری‌هایی که ارتش پاکستان با افغانستان پیداکرده است، به‌صورت یک حالت بحرانی و حتی جنگی پیش می‌رود.
مجاورت افغانستان با منطقه آسیای مرکزی و اگر پیشینه سلفی گری و افراطی‌گری در منطقه آسیای مرکزی و از آن وسیع‌تر حتی اوراسیا و روسیه و شمال غربی چین را در نظر بگیریم. تقریباً در این سی سال اخیر به‌صورت عمیق ارتباط وسیعی با حرکت‌های مجاهدین نیروهای تروریستی در افغانستان داشته است. ناآرامی‌هایی که در مناطق کردنشین ترکیه، سوریه و عراق در حال وقوع است، ناامن شدن ترکیه به‌گونه‌ای و این تغییر و تحولات و آثاری را که بر روی مهاجرات معکوس آوارگان و فراری‌های از جنگ به سمت اروپا مخصوصاً در حاشیه دریای مدیترانه دارد، باعث ایجاد وضعیت خیلی بغرنجی حتی در خود اروپا شده و خواهد شد. بعضی‌ها صحبت از مهاجرت پنج میلیون نفر در همین ماه‌های اخیر به سمت جنوب اروپا و اروپای غربی می‌کنند و این اتفاق با سرعت و شتاب فزاینده‌ای در حال وقوع است. در چنین منطقه‌ای که ما زندگی می‌کنیم و همچنین با این تغییر رویکردی که در داخل ایران صورت گرفت، مذاکراتی که بعد از چهار دهه به‌صورت مستقیم بین ایران و آمریکا اتفاق افتاد، یک چرخش پارادایمی در سیاست‌های خارجی ایران و آمریکا اتفاق افتاد. توجه داشته باشید وقتی ما صحبت از تغییر پارادایم می‌کنیم، خیلی از افراد که در داخل ایران هستند و ممکن است به‌گونه‌ای با این تغییر پارادایم موافق نباشند، این‌گونه نشان می‌دهند که آمریکایی‌ها همگی خواهان مذاکرات با ایران هستند و این ایران است که اشتباه
اگر این بازتعریف رابطه دیپلماتیک ایران و آمریکا در سازمان ملل به‌صورت مشخص بیان شود، دو پیامد بزرگ می‌تواند برای ایران در پی داشته باشد. یک پیامد بین‌المللی که در حوزه اقتصاد، سیاست، فرهنگ و روابط دیپلماتیک حداقل در شش ماه آینده خواهد داشت و یک پیامد بزرگ داخلی این است که دست بالا را به نیروهای اعتدالی در داخل منظومه سیاست داخلی ایران و به آقای روحانی خواهد داد که در انتخابات مجلس و در انتخابات آتی ریاست جمهوری رقبای آینده را به‌سرعت کنار بزند
استراتژیک می‌کند. درحالی‌که در خود آمریکا نیروهای قوی وجود دارند که مخالف توافق و مخالف نزدیکی آمریکا به ایران هستند. به دلایل خاصی، که یکی از آن‌ها می‌تواند نیروهایی راست‌گرای حاکم بر اسرائیل باشد، در ائتلاف با حکام عربستان سعودی و امیران حاشیه جنوبی خلیج‌فارس، ممکن است نیروهای محافظه‌کار در داخل کنگره آمریکا و گروه‌های دیگری که با این توافق مخالف هستند، باشد.
اما در چنین فضایی که یک حالت دوقطبی بین روسیه و آمریکا ایجادشده است و از سوی دیگر بین آمریکا و چین در حوزه مسائل اقتصادی یک رقابت سنگین در حال وقوع است، فضایی در جهان دارد ایجاد می‌شود که ایران می‌تواند نقش خودش را به‌گونه‌ای مؤثرتر بازتعریف کند. اما این‌ها چه ربطی با سفر آقای روحانی به آمریکا می‌تواند داشته باشد؟ یعنی اگر ایشان می‌خواهد در آمریکا در سازمان ملل به‌عنوان‌مثال صحبتی کند چه صحبتی می‌تواند به این تغییرات به نفع ایران در منطقه کلان جهان اسلام و اوراسیا، آسیا و حتی در عرصه جهانی، شتاب دهد؟ چه رویکردی می‌تواند این تغییر را به نفع ایران ایجاد کند؟ به نظر من آقای روحانی باید به‌صورت مشخص وضعیت دیپلماتیک ایران و آمریکا را در چهارچوب عرف حقوق بین‌الملل بازتعریف کنند، همان‌گونه که وضعیت دیپلماتیک ایران و انگلیس را بازتعریف کردند. این را آقای روحانی باید در سخنرانی اجلاس سران که در سازمان ملل انجام می‌دهد به‌صورت مشخص بیان کند. چراکه در این موقعیت که ما امروز هستیم یعنی در دوران پس از توافق، شعارهای کلی مثل جهان خالی از خشونت یا گفتگوی تمدن‌ها و غیره دیگر پاسخگو نیست.
اگر این بازتعریف رابطه دیپلماتیک ایران و آمریکا در سازمان ملل به‌صورت مشخص بیان شود، دو پیامد بزرگ می‌تواند برای ایران در پی داشته باشد. یک پیامد بین‌المللی که در حوزه اقتصاد، سیاست، فرهنگ و روابط دیپلماتیک حداقل در شش ماه آینده خواهد داشت و یک پیامد بزرگ داخلی این است که دست بالا را به نیروهای اعتدالی در داخل منظومه سیاست داخلی ایران و به آقای روحانی خواهد داد که در انتخابات مجلس و در انتخابات آتی ریاست جمهوری رقبای آینده را به‌سرعت کنار بزند.
*اتفاقاً چند روز پیش آقای رئیس‌جمهور بحث انتخابات را مطرح کردند اما بحثی که مطرح می‌شود آیا با این کار می‌خواهد فشار را بر روی آن توافق کم کند؟ یعنی نظرها را به این سمت جلب کند و فشارها را از آن ‌طرف کم کند؟ موضوع دیگری که شما مطرح کردید این بود که این پارادایم به‌نوعی شیفت شده است. آیا نظر شما این است که نقش ایران در این منطقه می‌تواند این معادله را به هم بزند؟ یعنی با توجه به شرایط خشونت باری که الآن در منطقه هست، حالا ایران که یک سری مناسبات جدید پیداکرده و کارهایی که در حوزه دیپلماسی انجام داده است می تواند این نقش را ایفا کند؟
تا قبل از انقلاب ایران، یک واقعیت در سطح منطقه خاورمیانه عربی وجود داشت که در این هندسه ژئوپلیتیک به‌گونه‌ای وضعیت منطقه را ایران، اسرائیل و مصر به حالت چک و بالانس قرار داده بودند. همان‌گونه که در سطح بین‌المللی، اتحادیه جماهیر شوروی و آمریکا یا کمپ غرب سطح بین‌الملل را به‌صورت چک و بالانس قرار داده بودند. بعد از شکست اعراب، صلح اسرائیل و مصر و خارج شدن مصر از این توافق امنیتی، سپس خارج شدن ایران از این توافق امنیتی با ورود آن به دوران بعد از انقلاب و از آن‌سو فروپاشی اتحادیه جماهیر شوروی و تفوق آمریکا در سطح جهانی، باعث شد ما دوران هرج‌ومرجی را در دنیا و مشخصاً در پرآسیب‌ترین منطقه که خاورمیانه باشد و شریان انرژی جهان از آن می‌گذرد، شاهد باشیم. به بیانی دیگر امروز در وضعیتی هستیم که این وضعیت حاصل نبود یک برنامه امنیتی و ژئوپلیتیکی در سطح منطقه‌ای ما است. با توافقی که مشخصاً ایران با آمریکا انجام داد فضایی ایجادشده که آمریکا، ایران را و واقعیت‌های ژئوپلیتیکی و ژئوکالچر ایران را در این منطقه خاورمیانه و جنوب مدیترانه و آسیای مرکزی، قفقاز اوراسیا به‌گونه‌ای به رسمیت بشناسد. نه اینکه قبول کرده باشد یعنی اینکه امتیاز داده باشد، خیر. ظرفیت‌های ایران به وضعیتی رسیده که این واقعیت را به استراتژیست‌های آمریکا تحمیل کرده است. نقش مخرب داعش و نیروهای افراطی سلفی که حامیان آن‌ها بعضی از امرا و شاهزادگان بزرگ عربستان سعودی هستند، به‌گونه‌ای منطقه را به سمت آشوب کامل برده است. خواهی ناخواهی به‌گونه‌ای اهداف ایران و آمریکا و حتی اتحادیه اروپا در بعضی از مسائل امنیتی و استراتژیکی به یک همگرایی رسیده است. یعنی اگر ما بتوانیم بعد از برجام اتمی به سمت یک برجام منطقه‌ای و حتی
چه باور داشته باشیم و چه نداشته باشیم، سرنوشت کل این مناطقی که ذکر کردم مانند یمن و عراق و... به‌گونه‌ای از تهران می‌گذرد و کانون آنها تهران است. همه هم به این اعتراف کردند که ایران را نمی‌توانند نادیده بگیرند. نادیده گرفتن ایران یعنی طولانی کردن فرسایشی جنگ‌ها و نزاع هایی که دارد در منطقه اتفاق می افتد. اصلاً نه‌تنها جغرافیای سیاسی منطقه را تغییر می‌دهد بلکه جهان را به سمت پرآشوب‌تری می‌برد و این برای هیچ‌کدام از بازیگران منطقه بین‌المللی مفید نیست
بین‌المللی و امنیتی حرکت کنیم که در این توافق بزرگ، بازیگران اصلی منطقه، حوزه‌های نفوذ خودشان را بازسازی کنند، دولت روحانی یعنی ایران می‌تواند این حرکت را به‌صورت حساب‌شده در شطرنج قدرت بازیگری منطقه خودش اعمال کند. ولی برای اینکه بتواند از حداکثر ظرفیت‌های خودش استفاده کند باید روابطش را در عرف دیپلماتیک تعریف کند. به‌جای اینکه مشکلاتش را با آمریکا از طریق عمان، عراق، ترکیه، برزیل یا از طریق یک کشور ثالث و آمریکایی‌ها هم به همین صورت، از طریق اتحادیه اروپا که بعضاً در بین اتحادیه اروپا رقابت‌های جدی اقتصادی، سیاسی، ژئوپلیتیکی و امنیتی وجود دارد که لزوماً با منافع ایران و آمریکا همخوانی ندارد، مطرح کند باید به صورت مستقیم تری با هم در ارتباط باشند. در این میان ما نباید نقش روسیه و چین را نادیده بگیریم و تضادهای داخلی خودشان با آمریکا را کوچک بشماریم. به همین خاطر ما نیازمند یک رابطه مستقیم دیپلماتیک هستیم در چهارچوب عرف دیپلماسی. این موضوع را آقای روحانی در این سفرش می‌تواند بیان کند و مطمئن باشید یک چرخش بزرگی در وضعیت داخلی و تصویری که جهان از ایران بعد از توافق خواهد داشت، اتفاق خواهد افتاد. اما اگر ما می‌خواهیم برگردیم به همان حالتی که یک‌قدم جلو بگذاریم و دو قدم به عقب بگذاریم نمی‌توانیم به راهکاری که دنبالش هستیم، برسیم. آن راهکار این است که ما نیازمند سرمایه‌گذاری‌های واقعی در داخل ایران هستیم که بتواند ترانزیت بین‌المللی را از دبی، ترکیه و مثلاً کشورهای دیگر تغییر دهیم. برای این کار، سرمایه‌گذار نیازمند یک ثبات است. یک ثبات امنیتی، اقتصادی، روانی و سیاسی. این ثبات در سطح جهانی نمی‌تواند اتفاق بیفتد مگر اینکه معماران سیاست ایران به این نتیجه برسند که برای بالا بردن ظرفیت‌های ضد امپریالیستی و ضد استکباری خودشان نیازمند یک اقتصاد قوی و پویا هستند. این اقتصاد پویا زمانی می‌تواند ایجاد شود که سرمایه، امنیت داشته باشد و اگر ما بتوانیم این سرمایه را به‌جای اینکه به دبی یا ترکیه برود و بعد از آنجا در جهان و منطقه پخش شود، به سمت ایران بیاوریم و در سواحل شمالی خلیج‌فارس این ظرفیت را رقم بزنیم مطمئن باشید که ما به‌صورت فعالانه‌تر می‌توانیم به محور مقاومت کمک کنیم و هندسه ژئوکالچری خودمان را که از جنوب روسیه شروع می‌شود تا حاشیه جنوبی مدیترانه و در خاورمیانه عربی و در حاشیه خلیج‌فارس و حتی در داخل ترکیه می‌توانیم به‌صورت قوی احیا کنیم، این نیازمند تغییر در روش‌های ما برای رسیدن به همان اهداف انقلابی است.
*به نظر می رسد شعار رئیس‌جمهور این است که جهانی عاری از خشونت داشته باشیم و با این شعار به این سفرمی‌رود. فکر می‌کنید همین محور و همین مسائل را درواقع به‌نوعی به این مسائل داخلی ربط می‌دهد؟
ببینید جهان عاری از خشونت یک شعاری است که ایشان داد ولی نه در جهان به دنبالش رفت و نه در داخل ایران کسی توانست آن را عملیاتی کند. چرا؟ چون بدنه آکادمی و روشنفکری و این بدنه علوم انسانی ما هنوز با این شعار درگیر نشدند و هنوز از سمت خود دولت هم به‌صورت واقعی زمینه‌ها و ظرفیت‌های آن ایجاد نشده است. اگر دوباره بخواهد همین شعار را به‌صورت تکراری در همان‌جا بیان کند نه‌تنها اثری نخواهد داشت، بلکه به‌عنوان یک حرکت منفی و کلی از ایشان پذیرفته خواهد شد. من این را بر اساس یک مطالعه میدانی کوچک با بعضی از دوستان که در حوزه سیاست بین‌الملل، در آلمان، اروپا، ترکیه در خارج از ایران و حتی در آمریکا هستند انجام دادم، بیان می‌کنم. از این دوستان سؤال کردم که دنبال چه سخنانی از رئیس‌جمهور ایران هستند؟ آن‌ها دنبال حرف‌های کلی نیستند. امروزه عرف روابط دیپلماتیک ما با آمریکا به‌گونه‌ای به یک بن‌بست رسیده است و این بن‌بست به طرق مختلف الان به یک نتیجه‌ای رسیده است. همان‌گونه که ما با انگلیس یک تغییر رویکرد انجام دادیم با آمدن هاموند به ایران یک تغییر رویکرد را به انگلیسی‌ها فرستاد و آن‌ها هم با فرستادن وزیر امور خارجه خودشان به ایران یک تغییر رویکرد را اعلام کردند. کسانی که معماران و مشاوران سیاست خارجی ایران هستند همین را باید در یک سطح وسیع‌تر با یک ظرافت خاصی در مورد امریکا هم پی‌ریزی کنند که به چه صورت این کار صورت پذیرد. این را کسانی که در این زمینه تخصص دارند می توانند برنامه ریزی کنند. مثلا نشست مشترک به این معنا که مثلاً بر روی مشترکات ایران و آمریکا تمرکز کنند. چراکه ایران و آمریکا برخلاف آن چیزی که پنداشته می‌شود مشترکات بی‌شماری دارند. مثلاً وجود ایرانیان نسل دوم و سوم در آمریکا.
جهان عاری از خشونت یک شعاری است که ایشان داد ولی نه در جهان به دنبالش رفت و نه در داخل ایران کسی توانست آن را عملیاتی کند. چرا؟ چون بدنه آکادمی و روشنفکری و این بدنه علوم انسانی ما هنوز با این شعار درگیر نشدند و هنوز از سمت خود دولت هم به‌صورت واقعی زمینه‌ها و ظرفیت‌های آن ایجاد نشده است. اگر دوباره بخواهد همین شعار را به‌صورت تکراری در همان‌جا بیان کند نه‌تنها اثری نخواهد داشت، بلکه به‌عنوان یک حرکت منفی و کلی از ایشان پذیرفته خواهد شد
در حافظه تاریخی ایران جایگاه آمریکا نسبت انگلستان و فرانسه یا حتی روسیه بهتر است. ممکن است آمریکایی‌ها خطاهای تاکتیکی و استراتژیک در ایران مرتکب شدند و موجب آزار شدند ولی به‌عنوان‌مثال هیچ‌گاه خاک ایران را همان‌گونه که انگلستان در معاهده‌های مختلف مناطق بسیاری را از ایران جدا کرد، افغانستان و قسمت‌های از پاکستان و شبه‌قاره هند و بحرین و حاشیه جنوبی خلیج‌فارس و از این سمت به‌عنوان‌مثال روسیه با گرفتن بسیاری از مناطقی که در آسیای مرکزی امروز و قفقاز و ...جدا کردند، جدا نکرد. لذا در حافظه تاریخی ایرانی‌ها، انگلستان و روسیه اتفاقاً جایگاه بدتری دارند. ولی تغییر و تحولات باعث شده است که ما استراتژی‌های خودمان را در مقتضیات زمان تعریف کنیم و در این چهارچوب هم ما می‌توانیم با حفظ منافع خودمان یعنی همان منافعی که در حوزه ژئوکالچر محور مقاومت تعریف کردیم دست بیابیم. در چنین شطرنجی رئیس‌جمهور باید یک پیامی را ابراز کند که این پیام به‌صورت عملی بتواند عملیاتی شود و یک رویکرد پراگماتیستی بتواند ارائه دهد. چون تمام جهان بر روی این سخنرانی متمرکز می‌شود و باید از بالاترین ظرفیت استفاده کنیم یعنی به‌جای تکرار حرف‌های تکراری به‌صورت بیست دقیقه، حرف‌های کلیدی بزنیم که بتواند پارادایم این بحث‌ها را تغییر دهد و دنیا را متوجه این کند که در ایران یک رویکرد جدید مبتنی بر یک قدرت داخلی خلق‌شده است. این می‌تواند چهارچوب هندسه روابط دیپلماتیک ایران با جهان و ایران با آمریکا را تغییر دهد. این را باید آقای رئیس‌جمهور به‌صورت خیلی مستدل ابراز نماید.
*پس شما معتقد هستید در این سال‌ها ایران با این موقعیت می‌تواند کانونی‌ دیپلماسی باشد.
چه باور داشته باشیم و چه نداشته باشیم، سرنوشت کل این مناطقی که ذکر کردم مانند یمن و عراق و... به‌گونه‌ای از تهران می‌گذرد و کانون آنها تهران است. همه هم به این اعتراف کردند که ایران را نمی‌توانند نادیده بگیرند. نادیده گرفتن ایران یعنی طولانی کردن فرسایشی جنگ‌ها و نزاع هایی که دارد در منطقه اتفاق می افتد. اصلاً نه‌تنها جغرافیای سیاسی منطقه را تغییر می‌دهد بلکه جهان را به سمت پرآشوب‌تری می‌برد و این برای هیچ‌کدام از بازیگران منطقه بین‌المللی مفید نیست. معمولاً در روابط ژئوپلیتیک و در نگاه‌های ژئوپلیتیک کسانی که شطرنج قدرت را رقم می‌زنند باید با کسانی روبرو شوند که بتوانند حرکت‌هایشان را پیش‌بینی کنند. ولی حرکت‌های گروه‌های انتحاری را شما نمی‌توانید پیش‌بینی کنید. چهارچوب داعش یا جبهه النصره را شما نمی‌توانید پیش‌بینی کنید. این گروه‌های افراطی و انتحاری را نمی‌شود پیش‌بینی کرد. ایران نشان داده است که می‌تواند به‌گونه‌ای کانون حل مشکلات منطقه باشد.
*حالا فرض کنید کشوری مثل آذربایجان یا قفقاز جنوبی که به‌نوعی منافعش با منافع روسیه گره‌خورده است چطور امکان دارد با این ژئوکالچری که شما طراحی می‌کنید هماهنگ بشود؟
گرجستان عملاً با روسیه گره نخورده است، جنگی هم با روسیه داشته است و امروزه هم تاکاشمیری که رئیس‌جمهور سابق گرجستان بوده است، در اوکراین در منطقه ادسا فرماندار شده است و بر ضد روسیه فعالیت‌هایی را انجام می‌دهد. در ارمنستان با اینکه ارتباطات خوبی با روسیه دارد اما به دلیل تاریخی و تنگناهای ژئوپلیتیکی سعی می‌کند با بازیگران دیگر هم ارتباطات خوبی داشته باشد. در آذربایجان هم که شما اشاره کردید درست است سعی می‌کند با روسیه نزاعی نداشته باشد اما سعی می‌کند فاصله خودش را با روسیه داشته باشد و به سمت اتحادیه اروپا و آمریکا و حتی اسرائیل نزدیک می‌شود. با این تغییر رویکردی که در ایران اتفاق افتاده و قدرت ایران در کنترل نیروهای افراطی در منطقه و از طرفی ترس آذربایجان از بازگشت نیروهای افراطی قفقازی به منطقه قفقاز جنوبی و شمالی، باعث شده که دولت آذربایجان تغییر رویکردی نسبت به ایران داشته باشد و این حرف‌هایی که پان‌ترکیسم‌ها و کسانی که صحبت از تجزیه‌طلبی می‌زنند و دولت آذربایجان آن‌ها را به انحای مختلف حمایت می کند، صدای آن‌ها را پایین‌تر بیاورد و با واقعیات منطقه روبرو شود. و با واقعیتی به نام ایران بر سر میز مذاکره بنشیند نه با فانتزی.
* اگر نکته خاصی هم دارید بفرمایید.
آقای روحانی باید به‌صورت جدی نه‌تنها برای پیشبرد اهداف بین‌الملل خود بلکه برای تداوم دولت اعتدال در دوره دوم ریاست جمهوری نیاز به واردکردن شوک این‌چنینی به جامعه سیاسی ما دارد، اگر می‌خواهد تداوم داشته باشد.
گفت گو : خداداد خادم
کد مطلب: 46822
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *