1.این هم نیست که زمین جنگت همیشه آفتابی باشد و بدانی داری برای که می جنگی و چرا. در میانه های یک نبرد طولانی مدت ماراتن مانند خسته کننده ، اینکه جبهه ها تغییر کنند یا قواعد جنگ مثل قبل نباشند اصلا غیر طبیعی نیست. از یک جایی به بعد این کهنه سربازها هستند که نبرد را پیش می برند نه افسر ارشد. تجربه شخصی شان از نبردهای قبلی و شهرتشان به مقاومت یا بقا و حتی به پیروزی های بدون تکرار، بقیه را – از سرباز صفر بگیر تا افسر ارشدی که اولین بارش است در جنگی با این شدت قرار گرفته – وادار می کند که به حرف های او گوش کنند، دستوراتشان را از او بگیرند و اگر لازم شد برای او بجنگند. برای او و برای خواسته های او و برای سلامت او و برای ارزش های شخصی اش. درست مثل جایی از فیلم جوخه خودکشی که نیمی از افراد جای جنگیدن ناچارند نگران جان ارشدشان باشند تا جان خودشان یا همقطارها و حتی ماموریت.
برای آنها ماموریت تبدیل شده به چیزی متفاوت. ماموریت آنها بردن جنگ نیست.هست اما نیست. ماموریت اول حفظ سلامت سرباز است.
آنچه امروز در استقلال رخ می دهد کمی شبیه است به همین مورد مخصوصا وقتی پای دو اسم وسط می آید. یکی سیدمهدی رحمتی و دیگری امیر قلعه نویی. وقتی پای تقابل این دو اسم وسط بیاید همه چیز از آن حالت شفاف و سلسله مراتبی خارج می شود و می رود داخل مه غلیظی از انگیزه های شخصی. میدان جنگی را مجسم کنید که دودهای ناشی از انفجارها یا مهی بسیار غلیظ چنان همه را در برگرفته که نه تو می دانی داری به که شلیک می کنی و نه می دانی در کدام سمت جبهه ایستاده ای. وقتی پای تقابل این دو اسم مطرح شود از این نوع مه هاست که از هر طرف فکرش را بکنی به زمین بازی هجوم می آورد.
2. سید مهدی رحمتی ( مثل تمام بازیکن های بزرگ دیگر ) برای مدتها کوشید تا قواعد خودش را به فوتبال ایران تحمیل کند و البته در خیلی جاها موفق شد. او از جایی زمین خوردن را آغاز کرد که خواسته هایش و نبردش و از این دو مهمتر جاه طلبی اش ، بین خواسته ها و نبرد و جاه طلبی های آدم های بزرگتری گیر کرد.
در نبرد پشت پرده امیر قلعه نویی و کارلوس کی روش برای دیکته کردن خواسته هایشان به فوتبال ایرانی ، این سیدمهدی رحمتی بود که قربانی بزرگ لقب گرفت.(هادی عقیلی قربانی دیگری بود که هرگز در زمینی چنین بزرگ بازی نکرد و اگر هم برای خودش رییس بازی ای داشت وسعتی به آن نداد. کما اینکه بعد ها زمین بازی اصلی اش در سپاهان را هم از او گرفتند تا تیم را رسما بدون بزرگتر کنند و بر سر سپاهان این برود که دیدید! ) مهدی رحمتی اما قصه اش آنجا پیچ خورد که در تقابل با کارلوس کی روش آنقدر جان از دست داد که ضعیف شد. رحمتی از تیم ملی رانده شده اگر چه کوشید تا با نشان دادن توانایی هایش در استقلال امیر قلعه نویی خودی به نمایش بگذارد اما دیگر آن قدرت سابق را نداشت.
جدایی اش از اردو و پایان اقتدارش در حوزه ملی او را چند پله پاین تر کشید. اگر چه او هنوز در استقلال و در لیگ یکی از بزرگترها بود و خیلی ها از تیم های دیگر هر روز با او در تماس بودند تا آخرین اخبار مخفی اردوهایشان را به او برسانند اما دیگر آن قدرت سابق را نداشت. دیگر اسم او برای ورود به اردوی تیم ملی کفایت نمی کرد. دعوای بزرگش با امیر قلعه نویی چرا رقم خورد؟ کسی نمی داند. شاید می خواسته زیادی در تیم امیر بزرگتری کند یا انتظار داشته که امیر بابت خط خوردنش از تیم ملی - که به دلیل خیال اشتباه رفاقت او با قلعه نویی صورت گرفت - بیش از اینها برایش مایه بگذارد. جدایی او و امیر از هم به شکست تلخ هر دو انجامید. او به تیم پیکان رفت و هر کار خواست کرد و هر که را خواست آورد و هر که را خواست بیرون برد و دست آخر تیم سقوط کرد! او پولش را گرفت اما غرورش را پای تیم گذاشت درست مثل امیر که بدون سید ، فرجامی بهتر از ترک تیم و سپردن استقلال به پرویز مظلومی نداشت. مظلومی هم کوشید تا با بازگرداندن رحمتی خودش را بیمه کند اما شنیدن خبر مذاکره رحمتی با فرهاد مجیدی برای جانشینی اش بود که کمرش را خم کرد و به او فهماند که چه اشتباهی کرده . او نمی دانست بازیگرهای اصلی وقتی برای وفاداری ندارند. آنها فقط به بازی خود وفادارند مثل امیر قلعه نویی که به چیزی جز بازی خودش وفادار نیست.
3. سال قبل و در بازی برگشت در تهران بود که دعوای امیر و سید تا بالاترین حد ممکن بالا گرفت. پرویز مظلومی نفهمید که استقلال برای او بازی نمی کند بلکه بازیکنان دارند برای سید مهدی رحمتی بازی می کنند. دعوای دقایق ابتدایی بازی دقیقا همان چیزی بود که استقلال نیاز نداشت! اشتباه محاسباتی سید مهدی رحمتی برای دعوا راه انداختن با قلعه نویی که کنار زمین مشغول داد و فریاد کردن بود به باخت استقلال منجر شد. مشخص نبود که رحمتی برای چه آن واکنش های عصبی را راه انداخت و ترمز حملات خود و بازی روان و بدون حاشیه تیمش را کشید. شاید در نگاه او اینکه یک ورزشگاه روی سکوها به امیر قلعه نویی فحش بدهند پیروزی بزرگتری بود. هر چه بود و هر چه نبود استقلال بازی را باخت و آن هم چه مسابقه ای. مسابقه ای که می توانست برنده اش باشد را باخت تا شانس قهرمانی اش را بریزد کف خیابان دعواهای سید و "جنرال"!
امسال هم همین بود.امسال هم وقتی به بازی دقت می کردی می دیدی که منصوریان منهای آن نمایش اول بازی اش برای گل بردن و تلاش برای "امیرگردانی" دور زمین در طول بازی نقشی نداشت جز جیغ و داد کنار مستطیل سبز. در تمام بازی انگار شاهد نبرد دیگری بودیم. یک نبرد درون نبرد. بازی رحمتی و قلعه نویی . استقلال که گل می خورد رحمتی انگار از این ناراحت می شد که چرا دارد بازی شخصی اش با امیر را نمی برد نه اینکه چرا استقلال برد را ابتدا با تساوی و بعد با باخت تعویض کرده! آن "خدا از تون نگذره" ای که از زبانش شنیده شد احتمالا ناله سیدی بود که آرماگدون زندگی اش را به جناح دشمن باخته بود!
4. استقلال دارد برای رحمتی بازی می کند یا رحمتی برای استقلال؟ خط دفاع استقلال دارد برای گل نخوردن رحمتی می جنگد یا برای گل نخوردن استقلال؟ شاید فکر کنید دوتایش یکی است. نمی دانم.شاید هم باشد. اما شاید هم نباشد. شاید بین اینکه استقلال دو بازی آخرش با تراکتورسازی را در ورزشگاه آزادی با دو مربی مختلف و یک دروازه بان ثابت به امیر قلعه نویی می بازد فقط یک حادثه باشد. فقط یک اتفاق ساده. شاید هم دو تیمی که در ورزشگاه آزادی دوبار پشت سرهم به امیر قلعه نویی باختند نه تیم استقلال که تیم یاران رحمتی بودند!
5. وقتی در مه شلیک می کنی نمی توانی خیلی مطمئن باشی که داری به که شلیک می کنی و برای چه. وقتی انگیزه هایت مه الود باشند چه فرقی می کند لباستنت از چه رنگی باشد.باید دید دستور آتش را از که می گیری!
هومن جعفری