گروه سياسي- سيد مجيد حسيني: اين روزها جشنهاي چهل و پنجمين سال پيروزي انقلاب اسلامي در حال برگزاري است و کهنسالان روزگار جواني خود را به ياد ميآورند که چگونه ابن انقلاب پيروز شد و ميانسالان نيز به ياد کودکي خود ميافتند که مدارس آذين بندي ميشد و يا برخي از همسالان آنها به جبهههاي جنگ ميرفتند.
به گزارش
مردم سالاری آنلاین ،اما امروز بايد نسل دهه هفتاد به بعد يعني همان نسل زد به دنبال گراميداشت پيروزي انقلاب باشد و حداقل شعائر و آرمانهاي آن دوران را رعايت کند اما چرا امروز به غير از صدا وسيماي دولتي هيچ کس در کوي برزن از نسل جديد به دنبال اين موضوع نيست و چرا بيشتر اين افراد از متاورس و اينترنت ماهواره اي بيشتر از انقلاب اطلاعات دارد؟
زمانيکه امام خميني (ره) انقلاب را در سال 42 آغاز کرد و با اخطارهاي پي در پي به حکومت شاه نهيب ميزد که ميترسم روزي برسد که نتواني پاسخ اين ملت را بدهي هرگز و هرگز کسي فکر نميکرد که انقلاب خميني (ره) حدود 15 سال تا به ثمر رسيدن زمان ببرد.
اما پس از آن چالشهاي بزرگي روبروي ملت ايران قرار گرفت. از جنگ تحميلي تا تحريمهاي فلج کننده. اينها همه در سپهر سياسي ايران جايگاه عظيمي دارد و باعث شده است که سياسيون کشور از تمامي تجارب درسهاي بزرگي بگيرند.
دولت موقت:
تسخير سفارت آمريکا
در ابتداي انقلاب اسلامي دولت به ملي مذهبيون به عنوان افرادي سپرده شد که دوستان آنها از بال راستشان يعني بختيار همزمان نخست وزيري حکومت شاهنشاهي را برعهده داشت و اين افراد که همراهان امام در فرانسه و نوفل وشاتو بودند بخصوص مرحوم بازرگان و يزدي دولت را با حکم امام به دست گرفتند تا مقدمات استقرار جمهوري اسلامي را مهيا کنند. اين دولت اهتمام به ساماندهي مراکز حکومتي و آغاز همه پرسي براي تغيير حکومت از شاهنشاهي به جمهوري اسلامي را در دستور کار داشت و آنرا نيز با موفقيت به پايان برد اما در انتهاي مسير خود با مشکل بزرگي روبرو شد و آن تسخير سفارت آمريکا توسط دانشجويان پيرو خط امام بود که براي ايران در طول سالهاي متمادي تبعات بسياري را به همراه داشت. البته همچنان افرادي مانند محسن ميردامادي، حبيب الله بي طرف و ابراهيم اصغرزاده که از تسخير کنندگان سفارت بودند در مصاحبههاي خود اذعان کردند که اگر امروز بازهم شرايط آن روز را داشتند، دوباره از ديوار سفارت بالا ميرفتند و آن مکان را تسخير ميکردند.البته در بعد از انقلاب نيز چند بار ديگر به سفارتخانههاي کشورهاي انگلستان و عربستان نيز به بهانههاي مختلف همه شد و از ديوار آن سفارتخانهها هم افرادي بالا رفتند که تبعات جبران ناپذيري را براي کشور و ايران به همراه داشت.
اولين و دومين دولت رسمي:
شروع جنگ تحميلي
پس از پيروزي انقلاب و با برگزاري انتخابات 12 فروردين و راي مردم به جمهوري اسلامي، جهان مطمئن شد که مردم ايران حکومتي را پذيرفته که برپايه دين است بنابراين تنها بهانه و حکومتي که ميتوانست در مقابل ايراني که درگير مسايل داخلي بود و درحال تثبيت پايههاي حکومتي قد علم کند، رژيم بعث عراق بود که رييس آن سوداهاي بزرگي در سر داشت و ميخواست به قدرتي بزرگ تبديل شود، حال با تحريک قدرتها به ايران حمله کرد اما دولت مرکزي که اولين رييس جمهوري ايران را داشت، (بني صدر) نتوانست جلوي اين اتفاقات را بگيرد و ايران وارد جنگي گسترده به مدت 8 سال با عراق شد. اين جنگ يکي از طولاني ترين جنگهاي قرن 19 ميلادي بود که در دنيا رخ داده است. در آن بسياري از جوانان زبده، روشن فکران ديني و ... به شهادت رسيدند. در همين زمان سازمان مجاهدين خلق (منافقين) که پيش از جمهوري اسلامي، انقلاب مسلح را در دستور کار خود داشت از انقلاب اسلامي جدا شد و مقرر اصلي خود را به عنوان سوسياليستهاي مذهبي به عراق منتقل کرد.
پس از آن به دست اين افراد بسياري از بزرگان کشور که مردم ايران به آنها دلبستگي داشتند مانند شهيد بهشتي و شهيد مطهري به درجه شهادت رسيدند و دست امام (ره) را در پيشبرد اهداف انقلاب خالي کردند.
دومين دولت:
ترور و جنگ همزمان
در دولت دوم به رياست محمدعلي رجايي در دفتر نخست وزيري به وسيله فردي به نام کشميري بمبي منفجر ميشود و تمامي افراد دولت به شهادت ميرسند البته بعدها گفته شد که کشميري رابط منافقين در دولت بوده است اما امروز که دادگاه منافقين در تهران در حال برگزاري است درباره وي هيچ دادخواستي وجود ندارد.
پس از آن دفتر حزب جمهوري اسلامي در سرچشمه منفجر ميشود و شهيد بزرگوار بهشتي به جمع شهداي انقلاب افزوده ميشود. متفکران انقلاب بر اين اعتقادند که اگر اين افراد به شهادت نميرسيدند بسياري از مشکلاتي که امروز گريبان انقلاب را گرفته است هرگز رخ نميداد و انقلاب اسلامي با عظمت و شکوه خاصي مي توانست از گردنههاي سخت عبور کند.
سومين و چهارمين دولت:
دولت دفاع مقدس
در دولت سوم که براساس قانون اساسي نخست وزير مسئوليت آنرا برعهده داشت، ميرحسين موسوي عهده دار سکانداري دولت شد و با مشکلات عديده با موفقيت جنگ را اداره کرد. اما در اواخر جنگ به دليل کاهش منابع مالي و نبود امکانات براي ادامه جنگ، دولت و جانشين فرمانده کل قوا (آيت اللههاشمي) در نامه اي از امام خواستند که جنگ تحميلي به اتمام برسد و ايشان نيز با پذيرش اتمام جنگ آنرا به سرکشيدن جام زهر تعبير کردند و قطعنامه 598 را پذيرفتند.
پس از آن بود که ايشان به دليل سرطان معده در بيمارستان امام خميني بستري شدند و در 14 خرداد دارفاني را وداع گفتند و به ياران شهيد خود پيوستند.
دولت پنجم و ششمين دولت:
شروع سازندگي و بازسازيهاي پس از جنگ
بعد از رحلت امام (ره) مجلس خبرگان رهبري با تلاش نمايندگان، آيت الله خامنه اي را که در آن زمان مسئوليت رياست جمهوري را برعهده داشت به عنوان رهبر جديد ايران انتخاب کردند. البته قبل از وفات امام(ره)، ايشان در حکمي دستور به تغيير موادي از قانون اساسي را دادند و که پس از رهبري آيت الله خامنه اي و قانون اساسي جديد به اجرا گذاشته شد و در آن اختياراتي به اصول رهبري افزوده شد. در اين دوره مشکلات جديد از جمله نظارت استصوابي و مسايل و مشکلات اقتصادي به مشکلات کشور افزوده شد که همچنان ادامه دارد. در اين دوره آيت اللههاشمي رفسنجاني که پيش از اين رياست مجلس و جانشيني فرماندهي کل قوا را برعهده داشت پس از تغيير قانون اساسي به عنوان رييس دولت انتخاب شد و دولت سازندگي را مديريت کرد.
دولت هفتم و هشتم:
اصلاحات سياسي و فرهنگي
پس از دولت سازندگي در بهت و حيرت کارشناسان جهاني در يک انتخاباتي باشکوه با حضور تمامي جناحهاي سياسي کشور سيد محمدخاتمي به عنوان رييس دولت انتخاب شد. در اين دوره تنش زدايي در دستور کار دولت قرار گرفت و رفع مشکلات سياسي اصلي ترين شعار دولت شد. اين دوره با فشارهاي سياسي بسياري از تندروها مواجه بود اما رشد اقتصادي بسيار خوبي را ايران تجربه کرد و براساس آمارها بهترين دولت پس از انقلاب شد. براي اولين بار پس از پيروزي انقلاب شعار گفت وگوي تمدنها مورد توجه جهانيان قرار گرفت. درعين حال براي اولين بار نيز تجمعات مردمي در مخالفت با برخي از ارکان حکومت در سال 78 شکل گرفت و اتفاقات کوي دانشگاه رخ داد.
پس از آن افرادي که در دولت بودند جناحي را تشکيل دادند که امروز به نام اصلاح طلب ناميده شده و بخشي از جريان حکومت را در سالهاي آينده تشکيل دادند.
دولت نهم و دهمين:
دولت کريمه
پس از آن فردي ناشناخته به رياست جمهوري رسيد و پوپوليستي ترين دولت بعد از انقلاب را تشکيل داد.اتفاقات بزرگي رخ داد و وقايع سال 88 و بعد از انتخابات دوره دوم شروع شد که همچنان تبعات آن ادامه دارد.در اين دوره تحريمهاي فلج کننده از جانب آمريکا بر عليه ايران رخ داد و آمريکا براي تحريم يک کشور از سلاح دلار استفاده کرد.
نفت با قيمت بالا فروخته شد و دولت دست به پول پاشي زد و بعد از آن دولت، کشور دچار تورم سرسام آور شد. براي اولين بار نيز رييس دولت، که مشروعيت خود را از مردم مي گرفت، ملت را خس و خاشاک ناميد و در برابر مردم ايستاد.
دولت يازده و دوازدهمين:
دوران تدبير
در اين دولت برجام به عنوان بزرگترين دستاورد محسوب مي شود، با اينکه زمان بسياري صرف مذاکرات شد و دولت براي تدوين برجام وقت فراواني گذاشت اما با روي کار آمدن دونالد ترامپ جمهوري خواه در آمريکا از اين موافقتنامه خارج شد و تمامي رشتههاي دولت پنبه شد. حتي اين فرد بطور مستقيم فرمانده علي رتبه سپاه پاسداران سردار حاج قاسم سليماني را در عراق به شهادت رساند. در اواخر دولت دهم نيز با روي کار آمدن دولتي دموکرات انتظار مي رفت که باز مشکل ايران با آمريکا حل شود اما در ايران مجلسي برسرکار بود که اجازه حل مشکل را نداد و همچنان ايران به همان منوال روز اول انقلاب با آمريکا دچار مشکل شد. در اين دولت همچنين بيماري فراگيري در دنيا حادث شد که افراد بسياري را به کام مرگ فرو برد.اين بيماري به نام کرونا از کشور چين آغاز و به سراسر جهان گسترش يافت.
دولت سيزدهم:
دوران عدم تسلط بر تکانهها
در دولت سيزدهم که يک سال و نيم از عمر آن باقي مانده است، تکانههاي عظيمي در معيشت مردم رخ داده و اين دولت نتوانسته مشکلات ناشي از آن را حل کند. درحاليکه حاميان اين دولت همانهايي هستند که زماني به دولتهاي پيشين انتقاد ميکردند و چوب لاي چرخ آنها ميگذاشتند. در اين دوره با مرگ يک دختر کردستاني در تهران اتفاقاتي بزرگي رخ داد و جنبشي زنانه در کشور شروع شد. مردم به جرات خواستههاي خود را فرياد ميزنند و حتي حاضر شدند براي رسيدن به اهداف خود، جانفشاني کنند. به نظر ميرسد راه طول و درازي که انقلاب اسلامي از بهمن 57 تاکنون پيموده تجربه اي گرانسنگ براي آيندگان باشد، اما اينکه بخواهيم با لجبازي و افکار قبل از دهه 60 همچنان به دنبال حفظ وضعيت وضعيت باشيم، کار بسيار غلطي است. بايد افکار و نظرات خود را به روز کنيم تا بتوانيم براي آيندگان خاطره اي خوش داشته باشيم.اين انقلاب قطعا در ادامه مسير دستخوش تغييرات بسياري خواهد شد که در آينده از آن صحبتها به ميان خواهد آمد. نسل دهه 70 به بعد نه انقلاب، نه جنگ و نه تحريم را حس کرده است، بنابراين قطعا حاضر نيستند آنها را امتحان مجددي کنند. بهتر است همين امروز مشکلات فردا را حل کنيم و انقلاب را بدون مشکلات عديده به نسل بعد بسپاريم همانگونه که امام (ره) قبل از رحلت خود مشکل جنگ و تغيير قانون اساسي را حل کرد.