سالانه ۲۵۰ هزار نفر به جمعیتِ استان تهران افزوده میشود.
استاندارِ تهران، انوشیروان محسنی بندپی، خبر از آن داده که سالانه ۲۵۰ هزار تن به جمعیتِ استانِ تهران افزوده میشود و مهاجرپذیر بودنِ استانِ تهران سببِ آن شده است که ۱۷ درصدِ جمعیتِ کشور در این استان زندگی کنند.
به گزارشِ «
مردمسالاری آنلاین»، استاندارِ تهران، به تازگی در آیینِ رونماییِ اسنادِ توسعهای استانِ تهران، با گلایه از اینکه برخی از وزیران، به رغمِ داشتنِ بودجه، سهمی را که باید برای تهران قائل نمیشوند،
گفت: «در استانِ تهران ۸۵۰۰ کلاسِ درس تخریبی ، ۱۷ هزار کلاس کمبود و ۱۱۰۰ کلاس از وسایلِ استانداردِ گرمایشی برخوردار نیستند این در حالی است که هر سال ۲۵۰ هزار نفر به جمعیتِ استان تهران اضافه میشود و همزمان یک میلیون نفر از اتباع نیز در استانِ تهران حضور دارند که ۱۱۰ هزار نفر از آنها دانشآموز هستند و به جمعیتِ دانشآموزی استانِ تهران اضافه میشود.» پیروِ سخنِ استاندار، پیشتر،
در گزارشی در «مردمسالاری آنلاین» گفتیم که برپایهی آمارهای وزارتِ آموزش و پرورش از شمارِ بازماندگانِ از تحصیل، استانِ تهران در شمارِ استانهایی است که بیشترین بازماندگی از تحصیل را دارد، ولی از بودجهی که با عنوانِ «شناسایی و جذبِ جمعیتِ بازمانده از تحصیل در دو دورهی دبستان و نخستِ متوسطه» در نظر گرفته شده یکسره محروم است.
شمارِ مهاجران واردشده به استان تهران بیشتر از کدام استانها هستند؟
شمارِ مهاجران وارده شده به استانِ تهران در پنج سالِ اخیر برپایهی آمارِ مرکزِ آمار ایران و بر پایهی سرشماریِ سال ۱۳۹۵ بر اساسِ استان چنین بوده است:
کرمانشاه: ۲۸ هزار و ۴۰۳
اصفهان: ۲۷ هزار و ۵۲۴
آذربایجانِ شرقی: ۲۶ هزار و ۵۸۶
گیلان: ۲۴ هزار و ۳۴۸
خوزستان: ۲۲ هزار و ۵۹۰
مازندران: ۲۱ هزار و ۷۸۲
سرریز شدنِ جمعیت، آسیبی خاموش که تهران را میبلعد
سالها است که بر پایهی سیاستهای نادرستِ کشوری مهاجرت از دیگر روستاها، شهرها و استانهای کشور به تهران افزایشی چشمگیر داشته است و کنون بر پایهی گفتهی استاندارِ تهران هر ساله جمعیتی بالغ بر ۲۵۰ هزار نفر به جمعیتِ استانِ تهران افزوده میشود، یعنی شماری به اندازهی جمعیتِ شهرهایی همچون بابل یا نیشابور یا سبزوار، تنها در درازای یک سال، به جمعیتِ استانِ تهران افزوده
هر ساله جمعیتی بالغ بر ۲۵۰ هزار نفر به جمعیتِ استانِ تهران افزوده میشود، یعنی شماری به اندازهی جمعیتِ شهرهایی همچون بابل یا نیشابور یا سبزوار، تنها در درازای یک سال، به جمعیتِ استانِ تهران افزوده میشود
میشود. از آنجا که هزینهی زندگی در تهران بسیار بالا است، بیشترِ این جمعیت نیز در حاشیهی شهرِ تهران زندگی میکنند، حاشیههایی که در سالهای اخیر خود تبدیل به شهرهایی بسیار بزرگ با جمعیتی انبوه شدهاند.
برای نمونه، اسلامشهر با جمعیتی نزدیک به ۴۵۰ هزار تن اکنون جمیعتی بیش از زنجان (۴۳۰ هزار تن) یا سنندج (نزدیکِ ۴۱۳ هزار تن) یا قزوین (نزدیکِ ۴۰۳ هزار تن) یا خرمآباد (نزدیکِ ۳۷۴ هزار تن) یا گرگان (نزدیکِ ۳۵۱ هزار تن) یا ساری (نزدیکِ ۳۴۸ هزار تن) دارد؛ یا شهریار با نزدیکِ ۳۱۰ هزار تن جمعیت یا قدس با جمعیتی نزدیک به همین رقم، ۳۱۰ هزار نفر، بیش از شهری همچون کاشان، با جمعیتی نزدیک به ۳۰۵ هزار نفر، ساکن دارند.
این آمار و ارقامها به روشنی نشان میدهند که شهرهای کهنِ ایران که روزگاری شهرهایی پرجمعیت و پررونقی بودند جمعیتی بسیار کمتر از شهرهای حاشیهای استانِ تهران یافتهاند و از آنجا که این جمعیتِ شهرهای حاشیهای از امکاناتِ یک زندگیِ شهری، چنانکه شایستهی هر شهروندی است، برخوردار نیستند این بیگمان میتواند به آسیبهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و ... گستردهای بینجامد.
این روند بر شهرِ تهران نیز تأثیری منفی گذاشته است. برای نمونه، صبحها شمارِ خودروها و جمعیتِ ورودی به شهرِ تهران برای کار یا رتق و فتقِ امورِ جاریه چنان وسیع است که ترافیکِ گستردهای به چشم میخورد. شبانگاه نیز همین خروجِ جمعیت از تهران و رفتنِ به شهرهای حاشیهای، که بیشتر همچون خوابگاههای شهرِ تهران ایفای نقش میکنند، باز ترافیکی وسیع، ولی اینبار بر عکس و در گذرهای خروجی، ایجاد میکند.
از این گذشته، بر خلافِ تصورِ رایج، بر پایهی آمارها، استانِ تهران و نیز شهرِ تهران از استانها و شهرهاییاند که از کمترین امکاناتِ زندگیِ شهرنشینی برخوردارند، ولی با گسترشِ آسیبهایی، همچون بیکاری، از دیگر نواحی راهی استانِ تهران میشوند بدان امید که کاری یابند و زندگیِ خویش را سر و سامان دهند.
به هر روی، تا دیر نشده است مسئولان باید برای این سرریز شدنِ جمعیتِ استانِ تهران چارهای بیندیشند، وگرنه دیر یا زود پیامدهای آسیبهای تجمیعِ چنین جمعیتی، آنهم با کمترینِ امکاناتِ زندگیِ شهری به ویژه در شهرهای حاشیهای، گریبانگیر همه خواهد شد.