به نظر من تقویم ابزار خوبی برای یادآوری است. وسیله مناسبی برای فراموش نکردن بعضی روزها و اتفاق هاست. شاید اگر تقویم نبود خیلی چیزها به راحتی از یادها می رفت. گاهی رخدادها و مناسبتها با کلمات دلفریب و دهن پرکن روی صفحات تقویم ها چنان باشکوه مینشیند که فکر میکنی عمارتی باشکوه است تقویم رومیزی ساده اما وقتی آن اتفاق یا نام یا مکان در حد همان صفحه تقویم میماند باور میکنی که از تقویم ها هم کاری بر نمی آید!
مرداد که به نیمه میرسد تقویم خبرنگار را نشانه می رود با اختصاص نام و روزی برای پاسداشت مقام او... به حرمت خبرنگاری شهید و به یاد همه آنان که از قلم سلاحی برای مقابله با زشتی ها و نشتری برای جراحی دمل ها و چرک های جامعه ساخته اند.
صاحبان اندیشه ای که به پاس بهره مندی از هنری به نام نوشتن و تخصصی که هر کسی از آن بهره ندارد چشمان بیدار و زبان گویا و فریاد رسای دردها و تلخی ها و گره های کور کوچه ها و خیابانها و مردمان بی خانمان و گرسنه و سختی کشیده اند. اصحاب قلمی که اگر در پستوی خانه ای یا در کوره پز خانه ای درد و رنج و مشکلی را ببینند نمیتوانند ساکت بمانند تا وقتی که با همه وجودشان کلمات را بر دل سفید کاغذ سیاه نکرده باشند و با نوک شمشیر قلمشان گامی برای رفع دردهای مردم برنداشته باشن..
اما آیا کسی هم به یادشان هست؟ بجز اختصاص این روز در تقویم و اهدای لوح تقدیر و هدایایی که بیشتر برای تبلیغات درون سازمانی و مدیریتی کاربرد دارد آیا کسی در اندیشه وضعیت معاش و درآمد و اشتغال خبرنگاران هست؟ آیا هیچ مسئولی تاکنون در جمع خبرنگاران گوش دل به دردهای آنان سپرده است؟ آیا کسی هست که بداند چند درصد خبرنگاران مستاجرند؟ چند نفرشان عائله مند و گرفتارند؟ چه تعدادشان از بیماری خود یا خانواده و هزینه های گزاف درمان رنج می برند؟ چند تایشان دچار بی انگیزگی از بی توجهی مسئولین شده و یا به خاطر مکفی نبودن حقوق ناچار شده اند به شغل دوم و سوم مشغول شوند آنچنان که وقتی تن خسته شان به خانه میرسد دیگر نه ذوقی مانده برای نوشتن نه حتی نگاه موشکافانه ای که بتواند چشم بینای جامعه شود؟
آیا کسی حواسش هست که اکثر خبرنگاران شهرستانها حتی امکان بهره مندی از ابتدایی ترین آموزش های حرفه ای در شغل خود را ندارند و صرفا با سلیقه خود و مدیران مطبوعات محلی مینویسند و چاپ میکنند و دلخوشند که نامشان اهل قلم است!
آیا کسی خبر دارد که جوانان بسیاری در شهرهای دور و نزدیک با حق التحریر بسیار ناچیز ماهانه روزگار میگذرانند و حتی خرج خانواده ای را میدهند لذا وقتی غول زندگی روی شانه هایشان پا میگذارد یا به ورطه چاپلوسی در قلم میفتند تا نانی به کف آرند یا عطای خبرنگاری را به لقایش میبخشند تا شغلی نان و آب دار دست و پا کنند که دیگر نگاه ملتمس فرزندشان برای خرید لباس و کفش آزارشان ندهد.
آیا هیچ مسئولی خبر دارد که بسیاری از خبرنگاران از امکانات حداقلی مثل بیمه و امنیت شغلی محرومند و اگر نوک قلمشان به مذاق سردبیر ننگارد ناچارند خانه نشین شوند؟ پس دست به عصا بودن خاصیت امروز بسیاری از اهالی رسانه است...
17 مرداد روز خبرنگار است وقتی این روز مبارک می شود که یکی خودش را مسئول نشستن پای درد دل اهل قلم بداند و دیگری آستین بالا بزند تا دردهایشان را درمان کند.
روز خبرنگار وقتی مبارک است که هیچ خبرنگاری غم نان نداشته باشد. و هیچ خبرنگاری از ترس، ناحق را جانشین حق نکند...