۰
جمعه ۱ ارديبهشت ۱۳۹۶ ساعت ۱۷:۵۸

هزار چهره سعدى

امیر پاک نژاد
در ذهن هريك از ما فارسى زبانان، سيمايى از شاعران تاريخ ادبيات فارسى وجود دارد كه تا حدودى برخاسته از آثار ايشان است و در طول تاريخ همواره بر آن تأكيد شده است.
هزار چهره سعدى
در ذهن هريك از ما فارسى زبانان، سيمايى از شاعران تاريخ ادبيات فارسى وجود دارد كه تا حدودى برخاسته از آثار ايشان است و در طول تاريخ همواره بر آن تأكيد شده است. فردوسى در ذهن ما يك حكيم حماسه سرا است كه او را با شاهكارى به نام شاهنامه مى شناسيم؛ شاهكاري كه مملوء از داستان هاي حماسي، تاريخي و پهلواني است. يا حافظ چنان كه خود خواسته است همواره در قامت يك رند تمام عيار در ذهن ما نقش بسته است و از اين جهت همواره باب قرائت ها و برداشت هاي شاملو وار و مطهري وار درباره او و شعر او باز بوده است. به همين ترتيب هريك از شاعران مهم فارسي زبان ديگر نيز در تصورات ما داراي مختصات مشخصي هستند كه برآمده از تاريخ است.
سعدي اما در اين بين وضعيت متفاوتي دارد. شيخ اجل در هركدام از بخش هاي مختلف كليات اش چهره اي متفاوت و گاه متضاد از خود نشان مي دهد. سعدي اگر در زندگي شخصي خود در ابتدا محصّل مدرسه نظاميه است و بعدها به عنوان خطيب در شام و حجاز ظاهر مي شود؛ در غزليات يك عاشق پاك باخته است كه دل در گرو شاهدان شهر دارد. در بوستان با يك مصلح اجتماعي مواجه ايم كه دغدغه هاي اخلاقي_اجتماعي دارد و در گلستان به جهانگردي دنياديده بدل مي شود كه مي كوشد به بهترين شكل ممكن خاطراتي از سفرهاي احتمالا خيالي خود تعريف كند و در ضمن آن به توصيه هاي اخلاقي و انساني رو بياورد. در هزليات _اگر انتساب آن به سعدي را قطعي بدانيم_ سيماي كاملا متفاوت و نابهنجاري از اين شاعر وجود دارد كه از به كار بردن ركيك ترين الفاظ و قبيح ترين تصاوير هيچ ابايي ندارد. براستي سعدي شيرازي كدام يك از اين هاست؟ چگونه ممكن است يك خطيب، فقيه و متكلم كه دغدغه ها و مسئله هاي اخلاقي بي شماري دارد و در تلاش است كه اين دغدغه ها را در قالب نظم و نثر تبديل به نصيحت هاي همه فهم كند، از عشق و جواني و... خصوصا در هزليات اين گونه بي محابا و صريح سخن بگويد؟ اين مسئله متناقض نما درباره ديگر شاعران شكل ديگري به خود مي گيرد. مثلا درباره غزليات حافظ با توجه به اهميت گفتمان "رندي" و "رندنمايي" در ديوان او اين مسئله به نوعي قابل توجيه است. علاوه بر اين، براي اشعار حافظ مي توان وجوه عرفاني را نيز متصور بود. در واقع شعر حافظ آميزه اي از عرفان و عشق است و از سوي ديگر درباره زندگي حافظ اين فرضيه نيز محل بحث است كه زندگي شخصي او مانند ناصرخسرو شامل دو دوره بوده است. دوره اول كه دوره جواني و عشق و ... است و دوره دوم كه شاعر در آن بر اساس استحاله روحي به عرفان و الهيات روي مي آورد. تعميم اين مسئله به زندگي شخصي سعدي به نوعي كاريكاتوريزه ساختن تاريخ ادبيات فارسي است و شايد به اين معناست كه شاعران كلاسيك در ذهن ما آن چنان ساحت قدسي و اسطوره اي يافته اند كه ما بجاي فهم اين تناقضات همواره دست به دامن توجيه استحاله روحي آنها شده ايم تا اين وجه قدسي را فربه تر كنيم. براي حل اين مسئله بايد براي شاعران دو ساحت قائل بود: ساحت شخصي كه جزئيات زندگي خصوصي آنهاست و شامل اطلاعاتي مانند مذهب، تاريخ تولد و وفات و... است. ساحت حرفه اي كه مضامين و موضوعات همه اشعار آنها را شامل مي شود و به اقتضاي شرايط مختلف مي تواند تغيير كند. اين نكته قابل توجه است كه شعر يك شاعر بازتابي از نگرش هاي آن شاعر در لحظه سرودن همان شعر است. در واقع تفكرات يك شاعر مانند هر انسان ديگري ظرفيت تحول و تطّوّر دارد و از سوي ديگر بسياري از محتواهاي شعر فارسي كليشه هاي سنتي تاريخ ادبيات اند. واژه هايي مانند شراب و شمع و سرو و گل و پروانه و... واژه هاي ثابت و تكرارشونده اي هستند كه تقريبا در ديوان هاي تمام شاعران فارسي زبان به كار رفته اند و هر شاعري صرفا كوشيده است كه به نحوي متفاوت اين كلمات را در كنار هم به كار ببرد. عواطف و هيجانات انساني نظير عشق، غم، شادي، نفرت و... نيز از اين قاعده مستثني نيستند. با اين توضيح كه ممكن است شاعري در عمر خود رقص پروانه دور شمع را نديده باشد اما بعيد است خشمگين نشده باشد يا نامهرباني نديده باشد. بالاخره سعدي از دست كدام شاهد شيرازي در اندوه بود كه گفت:
به خشم رفته ما را كه مي برد پيغام؟
بيا كه ما سپر انداختيم اگر جنگ است!
کد مطلب: 68731
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *