ترديدي نيست در اينکه رمز پيروزي اصلاحطلبان در انسجام و اتحاد آنها در عرصههاي انتخاباتي و ساير عرصههاي سياسي است. چنانکه در سال 92 همين انسجام موجب پيروزي آنها شد و سال 94 هم عليرغم بيمهريهايي که نسبت به کانديداها شد ولي همين انسجام باعث پيروزي نسبي اصلاحطلبان و هواداران دولت گرديد و از اين به بعد هم در اين اصل و ضرورت هيچ جاي شک و ترديدي نيست اما بحث در نحوه و مکانيزم اين وحدت و انسجام است لذا اولا ما بايد جبهه اصلاحات را به گونهاي تعريف کنيم که اعتدالگرايان را نيز در بر بگيرد آنان که در يک حلقهاي نزديک به آقاي رئيسجمهور تحت عنوان حزب اعتدال و توسعه و يا بصورت فردي و در قالب احزاب اصلاحطلب نميگنجند آنها را هم در بر گيرد.
از طرفي ما در جبهه گسترده اصلاحطلبها احزاب متعدد بالغ بر 20 يا 25 حزب اصلاحطلب با تفاوتهايي که به لحاظ گستره فعاليت و اقتدار وجود دارد را داريم. در کنار اينها باز ما شخصيتها و چهرههاي سياسي اثرگذاري در کشور داريم که نه در قالب احزاب اصلاحطلب ميگنجد و نه در قالب اعتدالگرايان. به هر حال وجه مشترکي بين آنها و اين دو طيف وجود دارد و هوادار دولت محسوب ميشوند و آنها هم ميخواهند در انتخابات نقشآفرين باشند. ما در سال 94 دچار يک بحراني شديم که اگر حل نميشد آثار منفي آن دامنگير همگان ميشد و آن اين بود که درسطح تهران و استانها و حتي شهرستانها دو جريان شکل گرفته بود که يک جريان از قبل احزاب اصلاحطلب بودند که به طور معمول و متعارف کار خودشان را دنبال ميکردند و کميته انتخابات تشکيل داده بودند و داشتند براي انتخابات زمينه سازي ميکردند. از طرفي يک گروهي هم با عنوان کميته راهبردي شروع به فعاليت کرده بودند که اين گروه يا کميته نشات گرفته از شوراي مشورتي رئيس دولت اصلاحات بود. اين کميته بدون اينکه جايگاه قانوني داشته باشد و يا ارتباطي با احزاب داشته باشند به صرف اينکه ما وابسته به شوراي مشورتي هستيم شروع به فعاليت در سطح شهرستانها و استانها کردند و کميته انتخابات را شکل دادند که ما با يک دوگانگي و کار موازي که نتيجه آن شکست اصلاحطلبان را در پي داشت، روبرو شديم و بالاخره بعد از جلسات متعدد و مکاتبات به اين جمعبندي رسيديم که همه براي حل اختلافات يک کاسه شوند و بر اين اساس شورايي با نام شورايعالي سياست گذاري متشکل از دبيران احزاب اصلاحطلب به اضافه تعداد بالغ بر 20 نفر که آقايان خاتميو عارف انتخاب کرده بودند تشکيل گردد تا اينها انتخابات را در سطح کشور مديريت کردند.
نفع اين مکانيزم آن بود که اختلافات را به حداقل رساند و توانستيم يک موفقيت نسبي بدست آوريم ولي آاثار منفي اش هم آن بود که ما با دست خودمان کار را از احزاب اصلاحطلب گرفتيم و به يک نهاد بدون جايگاه قانوني داديم. در هر حال احزاب در اين عرصه صدمه زيادي خوردند و بسياري از انديشمندان بر اين باور بودند که به جاي آنکه کار را از دست احزاب بگيريم ظرفيت احزاب را بالا ببريم يعني ما در مرکز دبيران احزاب و در شهرستانها مسئولان احزاب را مکلف کنيم که در قالب احزاب چهرههاي موثر اجتماعي اصلاحطلب را نيز دعوت کنند و همه در قالب و با برند احزاب انتخابات را مديريت کنند تا هم آن وحدت و انسجام ايجاد شود و هم در سايه اين وحدت احزاب نيز تقويت شوند و يک گام بلند در راستاي توسعه سياسي کشور و تحکيم تحزب در کشور برداشته شود در حالي که تحزب به عقب بازگشت.
ما الان معتقديم براي انتخابات سال 96 اشتباهات گذشته را تکرار نکنيم و بياييم به جاي آنکه شخصيتها و يا اشخاص موثر در شهرستانها را خارج از احزاب تعريف کنيم، ظرفيت احزاب را بالا ببريم. ممکن است در بين احزاب تفاوتهايي وجود داشته باشد چون برخي احزاب فراگير و داراي شعب مختلف در سراسر کشور هستند و برخي هم احزاب کوچک هستند و در چند نفر خلاصه ميشود. بر اين اساس ما احزاب فراگير را شناسايي کرده و محور قرار دهيم و احزاب کوچک را نيز مکلف به گسترش کنيم و مبنا را احزاب قرار دهيم و شخصيتهاي بزرگ و شاخص کشوري نيز در قالب احزاب فعاليت کنند و بر اين اساس شوراي هماهنگي احزاب اصلاحطلب تقويت شود.
ما اين طرح را در قالب آييننامه آورديم اما متاسفانه به دليل وضعيت وخيميکه بوجود آمده بود از همه صرفنظر کرده و از خطر احتمالي پيشگيري کرديم.
الان فرصت هست و ما کاري نکنيم که اساس و بنياد جامعه مدني به نهادهاي مردميو احزاب و تشکلهاي سياسي تضعيف شود و به جاي آنها ما شخصيتهاي کاريزما را جايگزين کنيم چراکه امروز دنيا به سمت تحزب در پيش است لذا بايد سعي شود به توسعه کشور و احزاب لطمهاي نزنند تا ما بتوانيم با وحدت هر چه بيشتر در انتخابات 96 شرکت کنيم.
منبع : سرمقاله روزنامه مردم سالاری