آنچه از سالها امور کشور داري آموختيم: مردم نبايد سريعا نسبت به هر عمل مخدوش قواي سه گانه عکسالعمل داشته باشند و با اعتراض و پلاکارد به صف شوند بروند جلو مجلس بهارستان چادر بزنند يا وزير وزارتخانه مربوطه يا استاندار يک استان را براي پاسخگويي فرا بخوانند. بلکه بايد مثل مادري مهربان که نه ماه و اندي صبر و تحمل ميکند تا بار شيشهاش را به آرامي زمين بگذارد از زير ماسک ضد کرونا لبان خود را بگزند تا بلکه دستي از پشت پرده که هميشه هست به اشخاص قانون شکن بگويد: عزيز دلم مدير گلم با چراغ خاموش، فرمان کنده شده عدهاي را زير گرفتهاي لطف کن فرمان را سرجايش بگذار و دنده عقب برو مردم را نجات بده، شايد اين سخن نرم و لطيف باعث ترميم و احيا قلوب گردد. البته نقش مردم بعد از اين لحن و واقعه فقط «موچ» کشيدن است.
آخرين بار که ما موچ کشيديم و بسيار لذت برديم همين چند روز قبل بود.
قصه از اينجا شروع ميشود:
در اوان دهه شصت اگر به يک راننده تاکسي ميگفتي ميرم سيدخندان او ميايستاد و بعد از سوار شدن، راننده ميگفت: تشريف ميبريد شرکت 55-1 آنقدر اين شرکت مخابراتي توسعه انجام داده بود که يک سالش برابر با 55 سال قبل بود.
امروز وقتي صحبت همان شرکت ميشود غم عالم ودنيا از مشترکين شاغلين و بازنشستگان بلند و رو به قبله دست به دعا ميشوند.
مديران اين شرکت براي به دست آوردن دل مردم و بازنشستگان دست به کار شده و به سازمان تامين اجتماعي که سازمان عمومي و غيردولتي است و حافظ منافع بيمهشدگان، کارگران، شاغلين و مستمري بگيران است دستور داده از مستمري دي ماه بازنشستگان مبالغي را کسر و به حساب شرکت مخابرات واريز کند!
سازمان تامين اجتماعي با خلوص نيت دست به اقدام ميزند و مبالغ مورد درخواست را بعد از کسر به حساب شرکت مذکور واريز ميکند. گويي اصلا آمر و مجري هيچگونه اعمال و رفتار قانون شکنانه و خلاف شئون اجتماعي انجام ندادهاند. بعد از دو هفته پولهاي پرواز کرده به آشيانه بر ميگردند و خود به خود به حساب مستمري بگيران مينشينند!؟
توگويي نه خاني اومده و نه خاني رفته، اين دو هفته پولها باعث رونق چه محفل و ضمانتنامه چه کساني شده عاقلان دانند.
کتاب فضل تو را آب بحر کافي نيست
که ترکني سرانگشت و صفحه بشماري
موچ: يا موچ کشيدن: غنچه کردن لبان و فرو بردن هوا به داخل دهان که با صداي مليح همراه است و براي خوشحال نمودن نوزادان کاربرد دارد.