«زان یار دلنوازم شُکری ست با شکایت گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت».
دی ماه، ماه اتفاقات سهمگینی در چند سال اخیر ایران معاصر است، به نحوی که میتوان نوعی از منشائیّت در تحولات سیاسی-اجتماعی برای این ماه قائل شد. این حوادث مهم به ترتیب سالهای رویداد از این قرار است:
26 دی 1394 تاریخ آغاز برجام،
19 دی 1395 رحلت آیهالله هاشمی رفسنجانی،
30 دی 1395 حادثه ساختمان پلاسکو؛
7 دی 1396 آغاز اعتراضات معیشتی از مشهد مقدس،
16 دی 1396 حادثه کشتی سانچی،
3 دی 1397 فوت آیهالله هاشمی شاهرودی،
13دی 1398 شهادت حاج قاسم سلیمانی،
و 18 دی ماه 1398 اشتباه پدافند در هدف قرار دادن هواپیمای اوکراینی،
از جمله حوادث مهمی است که در دی ماه رخ داده است. البته در تاریخ معاصر اتفاقات دیگری نیز در دی ماه سالهای مختلف رخ داده است که از موضوع این نوشته خارج است. برخی از این وقایع بسیار مهم است مانند آغاز برجام، رحلت مرحوم هاشمی رفسنجانی، ترور حاج قاسم سلیمانی و سقوط هواپیمای اوکراینی. اما دو شخصیت مهم این وقایع یعنی مرحوم هاشمی رفسنجانی و قاسم سلیمانی، هر دو از دیار کریمان، کرماناند. البته محل تولد محل بحث این قلم نیست، چه اینکه شخصیت آیهالله هاشمی رفسنجانی به گونهای است که میتوان تاریخ انقلاب اسلامی را به دوران قبل او و بعد از او نیز تقسیم نمود. هاشمی رفسنجانی فردی بسیار صبور، آرام، صاف و صادق، صمیمی، صریح، مردمدار، دانشور، با افق فکر بالا، دارای اندیشههای جدید، انقلابی، دلسوز، کاریزما، قانونگرا، بی ریا و گشادهدست است. از آغاز نهضت به فکر توسعه سیاسی- اقتصادی نهضت است. محل اتکاء جریانات مختلف سیاسی درون نظام است. ویژگیهای فردی او بگونهای است که روزی اصولگرایان دور او جمع میشوند و روزگاری اصلاحطلبان دور او حلقه میزنند؛ اما دوستان اصولگرا به محض تجمع اصلاحطلبان در اطراف هاشمی رفسنجانی، که بعضاً از ایشان خیلی دور خیلی نزدیکاند؛ فریاد بر میآورند و هاشمی را متهم میکنند که از اصول انقلاب دست کشیده! و مخصوصا در حوادث سال 88 فریاد میزدند که هاشمی دهه 60 را میخواهند و بعد از کارگر نیفتادن این فریادها، انواع ناسزاها و تهمتها را علیه ایشان مطرح کردند و کم کم در نظرگاه خود هاشمی را پیاده شده از قطار انقلاب قلمداد و معرفی کردند. این هجمههای سنگین علیه مرد آرام، تنها، نجیب اما باهوش عرصه سیاستورزی ایران ادامه دارد، تا به رد صلاحیت عجیب ایشان در انتخابات ریاست جمهوری 1392 ختم گردد. اما دلسوزی ایشان برای ایران و مردم همچنان ادامه دارد و حاضر نیست از انقلاب، برای خود هزینه کند؛ کاری که به دفعات و به سخیفترین حالتها، رقیبان او با پررویی نجومی تاکنون پروایی از آن نداشتهاند که همه آرمانها و معیشت مردم و... را فدای انتفاعات سیاسی خویش نمایند. این هجمهها هر چه بیشتر میشود، آیه الحق عرصۀ سیاست ایران نیز آرامتر میشود تا اینکه به یک مرتبه و بی هیچ زمینهای 19دی ماه 1395 فرا میرسد. حتی پیکر بیجان آیهالله هاشمی رفسنجانی(ره) و پیام تسلیت سوگوارانۀ رهبر انقلاب اسلامی در فقدان رفیق دیرین نیز، رقیبان هاشمی را از هجمه علیه او باز نمیدارد... اما در این میان سردار قاسم سلیمانی نیز از هاشمی رفسنجانی تمجید و تجلیل میکند. سلیمانی معتقد بود: «هاشمی همانی بود که از ابتدا بود و تا انتها همان بود. گاهی اوقات تاکتیکهای متفاوتی داشت ولی هاشمی استکبارستیز و صهیونیستستیز بود».
تیر انتقادات از هاشمی، با این حرف سلیمانی به سمت او نیز نشانه میرود. قاسم سلیمانی یک بار دیگر هم دربارۀ مسئله حجاب زنان و نگاه متفاوت او در مواجهه با افراد موسوم به کم حجاب، سیبل انتقادات میشود. مجدداً قاسم سلیمانی به خاطر عدم طرد برخی جناحهای سیاسی، مورد هدف انتقادات واقع میشود. سلیمانی به دکتر حسن روحانی ریاست محترم جمهوری وقت ایران، نامه مینویسد و مواضع او را در حوزه صادرات نفت میستاید و در بخشی از نامهاش عنوان میدارد: «دست شما برای ایراد این سخنان به موقع، حکیمانه و صحیح میبوسم و برای هر سیاستی که مصلحت نظام اسلامی باشد در خدمت هستیم». سلیمانی نیز حالا دیگر مطرود حلقه کوتهاندیش قدرت میگردد، چند بار میخواهند وی را برکنار کنند که ظاهرا با مقاومت جدی یکی از مقامات سیاسی مواجه میشوند. اما قاسم سلیمانی یک نظامیتر از انقلاب اسلامی و ایران است، سیاستمدار است اما سیاست باز نیست، مردمی است، محبوب است، فرماندهای مقتدر است، در منطقه شناخته میشود، باهوش، خوش خلق، با فکری باز برای جامعهای باز و انقلابی در تلاش است؛ اما به یک باره در آغازین ساعات صبح 13 دی 1398 خداوند به دفاع از سلیمانی بر میخیزد و او را میخَرَد و خون بهای او میشود و همگان را متنبه میکند. حالا دیگر، «سرباز قاسم سلیمانی»، « شهید» شده است و از «عبارتهای عنواندار» بر مزارش خبری نیست اما برخی از سر محبت و برخی از سر سیاستورزی برای قدرت عکس سلیمانی را میزنند اما برعکس او عمل میکنند، از افکار او نسبت به وطن، حجاب و زنان و سیاست و هاشمی و روحانی و... چیزی نمیگویند و صرفاً کلیشههای فکری خود را بر سلیمانی شهید، تحمیل میکنند. حالا سلیمانی برای آنها موضوع همایش و نمایش و کارهای ویترینی و... است.
صد دریغ و دو صد افسوس که ایران امروز، چقدر به این دو یار کرمانی نیازمند است. هاشمی را میخواستیم تا رواداری کند، معترضان را آرام کند، به دیدارشان برود، با آنها گفتوگو کند و تسکینشان دهد و حرفشان را بشنود و در مجموعه نظام تسهیلگر مردم باشد؛ سلیمانی را میخواهیم تا عاقلانه و مردمدارانه و مقتدرانه به دندان تیزی که دشمنان ایران نشان میدهند بکوبد و آن را بشکند. هر چند که بعد از هاشمی، ایران روزهای سختی را میگذراند. به هر ترتیب «آن یار کز او خانه ما جای پری بود/ سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود» ولی با این حال دریچه نقد و انتقاد به هاشمی نجیب و سلیمانی شفیق را بسته نمیدانیم تا ایران مسیر پیشرفت و آبادانی را طی نماید...