حدود سه ماه است که کنشگری محیط زیستی تحت تاثیر وقایع حزن انگیز ایران و اعتراضات مردمی، به حاشیه رفته است. رفتار تصمیمگیران کشور هم در این سه ماه، به جای دلجویی و تزریق آرامش در کالبد جامعه، همچنان در انکار واقعیت خلاصه میشود!
کار به جایی رسیده است که با برد فوتبال ایران در صحنه جام جهانی نیز دل به شادی نمیرود. این را در بغض و اشک رامین رضاییان پس از گل زدنش به ولز توانستیم لمس کنیم. این را نیز همه میدانیم که بعدها در تاریخ فوتبال نمیگویند که جمهوری اسلامی، ولز را شکست داد بلکه خواهند نوشت فوتبال ایران ولز را مقتدرانه برد بنابراین هیچ ایرانی نمیتواند از برد تیم کشورش ناراحت باشد حتی اگر به احترام خانوادههای داغدار، شادمانی هم نتواند بروز دهد.
همزمان با غم عمیقی که جامعه را فرا گرفته، انتقاد از وضعیت موجود نیز هزینهای بیش از گذشته پیدا کرده است. آیا در چنین وضعیتی، میل و انگیزهای برای کنشگری محیط زیستی و مدنی باقی میماند؟!
هر چند که طی یکسال گذشته حمایت جمع گستردهای از کارشناسان و فعالان مدنی و مراجع اجتماعی از سلاجقه و نوبخت، دولت رئیسی را مجاب کرد تا این دو شخصیت اجرایی و علمی را بر راس دو سازمان حفاظت محیط زیست و منابع طبیعی کشور بنشاند، اما فضای سیاسی اجتماعی ملتهب کشور، مانع از استقرار مدیریتی پویا و شفاف در این دو تشکیلات نیز شده است، زیرا به دلایلی نامعلوم ارتباط کارشناسان مستقل و کنشگران مدنی با دو سازمان مذکور که بخش مهمی از آنها طی سالهای گذشته از حامیان این دو شخصیت بودند تقریبا به طور کامل قطع شده به نحوی که این دو مدیر با ایزوله کردن خویش در حلقه تعدادی افراد، موجب فاصله انداختن و بیگانگی خود با بدنه کارشناسی، کنشگران مدنی، اصحاب رسانه و افکار عمومی شده و عملا از روند تصمیم سازیها و تصمیم گیریهای فنی و مدیریتی دو سازمان هیچ اطلاعی در دست نیست. بعضاً انتصاب برخی مدیران کل استانی این دو سازمان نیز تحت تأثیر دخالت یا فشار بیرونی مقامات سیاسی میتواند در آیندهای نزدیک به مهمترین پاشنه آشیل مدیریت این دو تشکیلات منجر شود.
ناکارآمدی ساداتینژاد در راس وزارت جهاد کشاورزی و مهمتر از همه ممانعت اخیرش برای جداسازی سازمان منابع طبیعی از سیطره بخش کشاورزی، سرانجام تلخ کارنامه دولت رئیسی در حوزه محیط زیست و منابع طبیعی خواهد بود.
با این وجود، باور دارم هنوز فرصت برای اصلاح رویکرد مدیریت دو تشکیلات متولی زیست بوم ایران باقیست. روسای دو سازمان بدوا باید ارتباط خود را با کارشناسان مستقل و مراجع اجتماعی در حوزه محیط زیست احیا کنند. خود را در حلقه نزدیکان سازمانی حبس نکنند و بدانند سرمایه و اعتبار اجتماعی به سختی به دست میآید و انباشت میشود اما با تلنگر یک رویکرد اشتباه، در دم فرو خواهد پاشید.
باید به نوبخت و سلاجقه این نکته را یادآوری کرد که سرمایه اجتماعی خود را چگونه بدست آوردند؟! چند صباحی در قدرت بودن، ارزشش را ندارد که انسان از پایگاه و عقبه اجتماعی که به آن تعلق داشته، غافل شود. قدرت سیاسی و مدیریتی روزی میرود، اما آنچه که ارزش ماندن دارد جایگاه اجتماعی و محبوبیت مردمی است. چهار ماه با اقتدار بر کرسی ریاست سازمان نشستن و شنیدن صدای انتقاد و پیشنهاد یاران و پیگیری مطالبات مدنیشان، ارزشش بیشتر از این است که چهار سال بر سریر قدرت بمانند اما در نهایت، سرمایه اجتماعی خود را زوال رفته ببینند! تاریخ، بهترین معلم است.