اين روزها بعد از درگذشت مرحوم مهسا اميني که کشور در تب و تاب است؛ رفتارهايي را مشاهده ميکنيم که جاي بسي تأمل دارد. وضعيت اجتماع به مثابه فرد را ميتوان از زبان علي بن ابيطالب(ع) چنين وصف نمود: «ما تري الجاهل الاّ مُفْرِطاً أو مفَرَّطاً» (نهج البلاغه: حکمت70): يعني جاهل را نميبيني مگر در افراط و تفريط؛ بعبارت ديگر هر آنکس که در افراط و تفريط است جاهل است، و در تعميم اين کلام از فرد به جامعه، يعني ميتوان چنين گفت که جامعهاي که در افراط و تفريط است، جاهل است.
قصد تضعيف فراجا را نداريم زيرا پليس و نيروهاي امنيتي کشور بايد مقتدر باشند تا امنيت همگان در يک سطح کلان تامين گردد اما شايسته پليس اسلامي نيست که فردي را براي ارشاد ببرند اما بدن بي روح او را (حتي بدون تقصير پليس) تحويل بدهند و گردن فراز باشند در حاليکه امانت بايد داراي ضمانت باشد و در صدد اصلاح رويه نيز نباشند و شفافسازي هم نکنند. طبق گزارشهاي رسمي، گشتِ موسوم به ارشاد، مقصر اصلي فوت مهسا اميني نبوده است، اما با تشکيل يک گروه حقيقتياب مستقل(متشکل از پليس، قوه قضائيه، خانواده مرحومه يا وکيل آنان، تعدادي از مخالفان حجاب اجباري و تعدادي خبرنگار) ميتوانستند حقيقت واضحه را شفافسازي نموده و با اين اقدام اساسا مانع از ورود جامعه به چنين التهاباتي باشند. اين يک راه حل معقول و مقبول بود که ميتوانست از تندي در عمل طرفين فروکاسته و درد جامعه را تسکين بخشيده و التهاب را فروکش نمايد. به هر حال اين توصيهاي بود خيرخواهانه و راهحلي راهگشا، زيرا پرسنل محترم فراجا فرزندان اين مرز و بوماند و کسي با آنان سر جنگ ندارد، بلکه به آنان اطمينان داريم و هر انسان عاقل و آزادهاي از آنان خواستار تامين امنيت در همه شئون، و همه زمانها و مکانها، براي همه آحاد جامعه با هر سليقهاي است.
اما اين ماجراي حجاب دو طرف طيف دارد. در يک طرف موافقان حجاب اجباري قرار دارند و اينها داراي ادبيات خاص گفتماني و فضاي خاص فکري هستند. اينان در دينداري پاکبازاند اما در اجراي آن بيشتر بايد سماحت و سهولت را در نظر بگيرند، که سمحه و سهله بودن مشخصة ويژة آيين حنيف اسلام است. اما اينکه مدام در فضاي مجازي با نوعي تحکم از مخالفان خود بخواهند که کشور را ترک کنند يا استدلال به اين نمايند که دستور ديني مانند حجاب چون قانون کشور است پس لازم الاجراست، با سهولت و سماحت ديني و صفت رحمانيت حق-جل و اعلي- و اخلاق رحمانيِ محمدي(ص) ناسازگار است.
در طرف ديگر، معترضان به نحوه فوت ناشفاف مرحوم مهسا اميني و مخالفان حجاب اجباري قرار دارند. اينان نيز به دلايلي قوانين را قابل جرح و تعديل ميدانند و از طرفي به مام ميهن علاقه دارند و نميخواهند ميهن خويش را ترک کنند. آنچه در اين ميان عجيب مينماياند، رفتارهاي تند و اجباري دو طيف است که ميخواهند طيف مقابل را وادار به پذيرش نظر خويش نمايند. همه مسائل فعلي ما ريشه در همين گزاره «بايد نظر مرا بپذيري» دارد. بعد از اين گزاره نظري در وادي فکر، به افراط در عمل ميافتيم و متوقع ميشويم که «حالا بايد طبق نظر من/ما عمل نمايي». در اين لحظه گفتوگو تمام ميشود و راه خشونت باز ميشود، و افراط و تفريط جولان ميدهد. با جولان افراط و تفريط، در عقل بسته شده و دست به اقدامات نامعقول زده ميشود؛ وقتي کاري نامعقول بود؛ جهل خودنمايي ميکند. حال ميتوان با جاهل چه کرد؟ در حاليکه:
آنکس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکب ابد الدهر بماند
به همين دليل امام علي(کرم الله وجه الشريف) فرمودند: جاهل را نميبيني مگر در حالت افراط و تفريط. بنابراين جامعه به مثابه فرد، و تمام ارکان و ساختار و نظامات آن بايد از افراط و تفريط مبرّا باشند. جامعة عاقل، اهل گفتگو است و مسائل خود را با صبر، تحمل ديگران و گفتگو حل ميکند: همانطور که خداوند متعال در قرآن کريم خطاب به بندگانش ميفرمايد: فبشّر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه اولئک الذين هداهم الله و اولئک هم اولواالاباب(زمر: 17-18) پس مژده بر بندگانم، آنان که سخن را ميشنوند و از بهترينش پيروي ميکنند، اينان کساني اند که خدا هدايتشان کرده و اينان همان صاحبان خِرَد اند. اين شنيدن و گفتن است که ما را آگاه ميکند و از اين رهگذر است که در تجربه پيشينيان، ملل و اقوام شريک ميشويم و از عقل آنها بهره ميگيريم و در نهايت از رهگذر آگاهي به آزادي ميرسيم. رويايي که ايران از مشروطه تا کنون براي آن منتظر ايستاده است و تا زمانيکه همه آحاد جامعه، آگاه و عاقل و اهل شنيدن و گفتن نباشند، و خود را ملزم به تحمل و صبر در مقابل يکديگر ننمايند به ايراني آباد، آزاد، مستقل، مقتدر، معنوي، توسعه يافته و مردم سالار نخواهيم رسيد!
همه ما در تلاشيم تا به روياي آزادي دست يابيم...آزادي در نگاه ما رهايي از بيعقلي، استقلال در فکر، قلم، بيان و دوري از تحميل و فرار از بيقيدي نسبت به «انسان» و«خواست جامعه» است و اين مهم ميسر نميشود مگر با بيداري از جنس آگاهي...