ایران و ایرانی بعد از انقلاب اسلامی کمتر برهه ای بوده است که خود را هم آغوش با انتخابات نبیند و شاید از آن روست که آینده نگری ما در انتخابات تبلور یافته و هرچه دهه ها را پشت سر گذاشته و به ارزیابی پرداخته می شود چیزی جز «انتخابات» در این کشور پررنگ نمی نماید. حال این که انتخابات تا چه اندازه در این کشور توانسته بر پیشرفت انسانی و اقتصادی مفید واقع شود نیاز به تحلیل ها و نوشته های طویل و درازیست و از فرصت این اجمال به دور است. رأی مردم در دنیا همیشه هم مورد تشویق قرار نگرفته و در فضای آکادمیک نقدهای جدی به انتخاب و انتخابات از سوی متفکران مطرح است. حتی در دموکراسی های ناب امروزی نیز حواشی بسیاری پیرامون ارجاع به رأی مردم وجود دارد اما خواسته یا ناخواسته سیر تاریخ و خودآگاهی طبقاتی در دنیا مجال را دیگر از نخبه گرایان می رباید و آنها که مردم - بخوانید توده - را ابزار می پندارند اسیر آگاهی و سطح دانش اجتماعی مردم می شوند، و حالا ناگزیر هستند تا تعلیم و تربیت را در سامان دادن فرهنگ دموکراتیک محور قرار دهند و نیز مهمتر مفهوم مشارکت را، تا هرچه بهتر رأی و دموکراسی به هم آمیخته شوند و شاید همین باشد که درکشورهای غربی واحدها و دروس تخصصی مربوط به «رفتار انتخاباتی» و «نظامات انتخاباتی» در دانشگاه ها محور مطالعات قرار می گیرد تا اسیر جمله معروف «کن لیوینگستن» نشوند که می گفت: «اگر رأی دادن چیزی را عوض می کرد، آن را بر می چیدند».
انتخابات یازدهم ریاست جمهوری در کمتر از شش ماه دیگر برگزار می شود و جامعه تا حال با کاندیداهای خود آشنایی پیدا نکرده است و جای این پرسش خالی است که این بی خبری تا چه اندازه در انتخابات
با در نظر داشتن دهه های سپری شده، انتخابات از آن رو پررنگ می نماید که راه برون رفت، ملاک و معیار تصمیم ها و آینده نگری ما ایرانیان پنداشته شده و همیشه هم تنها به «قبل از انتخابات» اندیشیده و دریغ از تأملی به «بعد از انتخابات»
تأثیرگذار است و آیا مردم توانایی انتخاب صحیح را چند روز مانده به انتخابات خواهند داشت؟ یا باز هم باید «شب انتخاباتی» باشند و در مقابل سیل هیجانی که ممکن است نامزدها ایجاد کنند اسیر احساسات شوند و صحه گذاشته شود بر نظر دکتر «سریع القلم» که می گفت «ضعیف بودن فرد» که انباشته تاریخی دارد دلیلی است بر این که چرا بخشی از مردم ایران شب انتخاباتی هستند. پر واضح است که احزاب و نهادها را چنان منفعل و از کارویژه اصلی خود دور ساخته که عملاً وقتی جوّ، انتخاباتی می شود کسی به حزب نمی اندیشد و حالا مد روز ائتلاف هایی است که در سرشت و پیشینه اش که به کدام حزب و گروه بر می گردد وامانده ایم. چرایی این رفتارها با یکی دو نوشته قرار نیست بر ملا شود، بلکه مجالیست برای آیندگان تا ما را در ترازوی قضاوت قرار دهند و امید که آن روزها منطق امروز ما بر منطق دیروزمان بچربد و سرفراز از تاریخ بیرون آییم.
در فضای موجود، از سوی جامعه ایرانی، انتخابات، راه هر نوع برون رفتی پنداشته می شود و از طرفی دیگر نیز کنشی صورت می گیرد دال بر این که چه فردی حق نامزد شدن در انتخابات را دارد یا ندارد، و اینجاست که اگر حزب بود و مرام و اساسنامه ای، دیگر نیازی نبود تا این همه وقت صرف این شود که چه کسی کاندیدای اصلح است. با در نظر داشتن دهه های سپری شده، انتخابات از آن رو پررنگ می نماید که راه برون رفت، ملاک و معیار تصمیم ها و آینده نگری ما ایرانیان پنداشته شده و همیشه هم تنها به «قبل از انتخابات» اندیشیده و دریغ از تأملی به «بعد از انتخابات»!؟ چرا وقتی نامزدها به قدرت می رسند با چالش های عدیده ای مواجه می شوند؟ چرا دولت نهم و دهم در مقوله اقتصاد
نمی توان بدون جامعه مدنی که احزاب از مقومات اصلی آن هستند انتظار چالش های بعد از انتخابات را نداشت چه رسد به قبل از انتخابات که در بسیاری مسائل بدیهی وقت تلف کردن عادتمان شده
و فرهنگ نمره قبولی نمی گیرد؟ چرا ماجرای سال ۸۸ بوجود آمد؟ و موارد دیگری که نشان می دهد اگر هدفمند و آگاه به تاریخ و موقعیت سرزمینمان، انتخابات وسیله ای برای نهادینه ساختن خواسته های مدنی و ملی پنداشته می شد شاید خیلی ازمسائل مجال بروز نمی یافت، اما انتخابات همواره فرصت و هدفی دانسته شده است تا به غایتی که تنها پیروزی بوده و هست اندیشیده شود و در این فرایند برای یک لحظه پیروزی، اقدامات کوتاه مدتی انجام شده که واقع-بینانه انجامشان سالها زمان می برد! اتفاقاتی از جنس سال ۸۸ آیا نمی توانست با بسط و گسترش جامعه مدنی و امکان فعالیت صحیح احزاب کنترل شود و اصلاً بوجود نیاید؟ آیا جز این بود که خواسته های کنترل نشده از هر سو دست به دست هم داد تا مسیر توسعه و پیشرفت ما را کند سازد؟ اینها به راحتی قابل حل بود ولی چگونه می شود بدون سامانی حزبی که از بطن جامعه شکل می یابد به انتخابات گام گذاشت و همه هم و غم خود را مصروف رسیدن به قدرت ندانست؟ اصلاً نمی توان بدون جامعه مدنی که احزاب از مقومات اصلی آن هستند انتظار چالش های بعد از انتخابات را نداشت چه رسد به قبل از انتخابات که در بسیاری مسائل بدیهی وقت تلف کردن عادتمان شده و آسیب هایش گریبان نسلی را می گیرد که به هزار آرزو با انقلاب اسلامی پدرانشان دلگرمند.
تا زمانی که انتخابات ملاک و معیار مشروعیت نهادهایمان می باشد و به انتخابات حداکثری اندیشیده اما به استراتژی های بعد از انتخابات که نهادینه ساختن «مشارکت مدنی» یکی از آنهاست و می تواند راه برون رفت ما از وضعیت موجود باشد حتی فکر هم نمی شود باید یقیناً باور کرد که همیشه باید انتخابات برای ما راه برون رفت از هر وضعیتی قلمداد شود.