بعد از استقرار دولت سیزدهم و دست بردن قابل نقد و بحث جراحی اقتصادی و چند برابر شدن ناگهانی قیمتها و رها شدن بازار بیمهار، بدون آنکه به آن طبقه دهدرصدی برخوردار و دارای رفاه باد آورده آسیبی برسد، زندگی دو طبقه دیگر به تنگنای عجیب و باورنکردنی افتاد. طبقه فقیر که شاید به درصدی کموبیش نیمی از نفوس کشور را در برمیگیرد و دیگر چیزی در بساطش نمانده و نوبت به طبقه متوسط میرسد که بعد از درماندگی اقتصادی و اجتماعی طبقه فقیر، بهسرعت به نشیب و سقوط حتمی گرفتار شود.
همین سقوط قطعی، ضایعهای جبرانناپذیر برای آینده و نیز حال کشور خواهد داشت. چون در این طبقه، درسخواندهها و دانشگاهدیدهها و در دانشگاه ماندهها حضور دارند.
اینان، ستون فقرات جامعهای را میمانند که بیوجود علم و درایت و هوشمندی و عملکرد عالمانهشان، پیکر جامعه نمیتواند سرپا بایستد و گردن فرازی کند. این طبقه فرهیخته و اهل فرهنگ و مدنیت، لنگر تعادل جامعه به شمار میآیند. به وجود اینهاست که کشور در پرتگاه خطر و بزنگاههای تاریخی، میتواند بهسلامت به راه خود ادامه دهد. با غنای فرهنگی آنان است که پرچم عقلانیت و اعتدال به اهتزاز درمیآید و کشور از دفتر روزگار حذف نمیشود و در گردونه علم و قدرت و استقلال باقی میماند.
بیوجود و بی نمود آنان، تحول فکری و علمی و فرهنگی و هنری ممکن نیست چون این طبقه، نماد پروردگی و پرورندگی و درایتاند. و برجسته و قابلتوجه اینکه، توجیه مشروعیت و مقبولیت هر حکومت و حاکمیتی به منطق و استدلال آنان به جامعه و طبقه سوم منتقل میشود و به این وسیله به عوامل حکومت بقا و دوام میبخشد. خاستگاه اندیشه و ابداع و ابتکار، این طبقه است. حاصل کلام اینکه تامین آرامش و آسایش آن ۱۰ درصدیها بیاراده و بی اشاره دانشوران و نخبگانی که در این رسته جای گرفتهاند، ممکن نیست و...
بدیهی است با سقوط این طبقه و پیوستن آنها به طبقه سوم، حنای فرهنگ و فرهیختگی، رنگ خواهد باخت و در عدم تابآوری چنین وضعی که با آبشخور فکری و فرهنگی آنان سنخیتی ندارد، فرار مغزها و نخبگان علمی و فکری که پیشاز این، قابلتوجه بودهاست، شدت خواهد یافت و با مهاجرت آنان، دیگر برگشتی به ایران و هویت ایرانی نخواهد بود. که این خود آغازی برای مزاحمت زندگی برخورداران مرفه و کشوری است که پشتوانه علمی و فکری و فرهنگی ندارد. لذا طبقه حاکم برای تداوم و بقای خود، هیچ چارهای جز حفظ طبقه متوسط جامعه ندارد چون هر لحظه غفلت و تغافل از این نکته حیاتی، مؤثران و دیکتهکنندگان چنین وضعی را به خطر خواهد انداخت.
جراحان چنین بیماریای نه برای لطف به این طبقه بلکه برای آیندهنگری روزگار خود لازم است که پاس خاطر این طبقه را نگه دارند و به راهکارهای پیشنهادی آنان توجه نمایند و گرهی را که آنان با دندان نمیتوانند باز کنند، بازگشایی را به اینها بسپارند. این، لطف تشخیص جذب کنندگان آنسوی مرزهاست و غفلت ماست که مشکل علمی و فکری خود را به ایرانیانی میسپارند که بیهیچ زحمتی با اغتنام فرصت از چراغ راهشان، راه آینده کشور خود را هموار و هموارتر میکنند.
نتیجه آنکه سلامت جامعه و سعادت کشور و نظام، حکم میکند که به هر وسیله ممکن و معقول باید امنیت جایگاه قابلیت و اهلیتشان حفظ شود و بهازای آن شایستگیهایی که دارند نباید زمینه نفی قابلیتهاشان رقم بخورد. این طبقه، چنانکه سنت کشورهای توسعهیافته و درحالتوسعه است، باید همچنان قدر ببینند و در صدر بنشینند.
حکومت باید از نتیجه نگرفتن خود در دعوت از ایرانیان مهاجرت نموده درسآموخته باشد که اولی حفظ طبقه متوسط است با آن سزایی که دارند، حتی در جذب سرمایههای مادی و معنوی ایرانیان مهاجر و ترک دیار کرده، نخبگان طبقه متوسط داخلی بسیار اثرگذار خواهند بود چون روابط عاطفی و فرهنگی آن رفتگان و این ماندگان بیشاز هر اثر و تاثیر دیگری است.
بنابراین، بهجای اغتنام فرصت، دولت حاکم نباید با قدرنشناسی به غفلت فرصتسوزی در بیاعتنایی از عدم توجه به این امر بسیار مهم گرفتار شود و تیشه به ریشه آن داشتههایی بزند که فرهیختگان و اثرگذاران این طبقه، برای آن عمر خود را هزینه کردهاند.