۲
شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۹ ساعت ۰۴:۳۷
روایتی فوتبالی از جامعه توده‌وار

کژکارکردی رسانه‌ها در فوتبال باشگاهی

سروش ملت‌پرست*
گاه به عبارات نغزی برمی‌خوریم که از بسیاری همایش‌ها، جلسات و مطالب زرد و سخیف مندرج در رسانه‌ها و مطبوعات عمیق‌تر و مفیدتر می‌نماید.
کژکارکردی رسانه‌ها در فوتبال باشگاهی
گاه به عبارات نغزی برمی‌خوریم که از بسیاری همایش‌ها، جلسات و مطالب زرد و سخیف مندرج در رسانه‌ها و مطبوعات عمیق‌تر و مفیدتر می‌نماید. کارل مارکس در عبارتی بی‌نظیر و بسیار واقع‌گرایانه می‌گوید: ((ما آن‌گونه که زندگی می‌کنیم، فکر می‌کنیم و آن‌گونه که فکر می‌کنیم زندگی نمی‌کنیم)) و چهارچوب زندگی روزمره و واقعیات اجتماعی-زیستی را تعیین‌کننده نوع و جنس اندیشه‌ورزی می‌داند و والتر لیپمن-روزنامه‌نگار و نظریه‌پرداز امریکایی-در عبارتی که ارتباط مستقیم می‌یابد با این مقاله بیان می‌دارد: ((وقتی همه ما یک‌جور می‌اندیشیم، هیچ‌یک از ما نمی‌اندیشد)). واقعیتی که بازگوکننده تأثیرات مخرب تبلیغات کذایی در فوتبال باشگاهی کشور و پیامدش گرایش‌های توده‌وار به‌ویژه نسبت به تیم‌های سرخابی است.
فوتبال به‌عنوان یکی از پدیده‌های مدرن اجتماعی، قطعاً تأثیر-تأثرات متقابل و متفاوت در هر یک از جوامع، فرهنگ‌ها و روحیات اجتماعی غالب بوده است و از این حیث دامنه تعمیم و نفوذ اجتماعی‌اش تابعی مطلق می‌شود از موارد یادشده و به پیوستشان رسانه‌ها و دستگاه‌های تبلیغاتی که در زمینه بزرگنمایی فوتبال و واقعیات فوتبالی و سمت‌وسودادن علایق و گرایش‌های فوتبالی توده مردم نقش‌آفرین بوده و هستند.
 به این موارد توجه کنید: مجری خطاب به خواننده، نوازنده، بازیگر، آشپز، نابغه، آخوند، کفاش، نقاش و...: ((تا یادم نرفته سؤالی را بپرسم که قطعاً سؤال خیلی از بینندگان و شنوندگان است. راستی شما قرمزته یا آبیته؟))...عاقد خطاب به عروس-داماد در آستانه اقامه خطبه عقد: ((خب به‌سلامتی، شما قرمزته یا آبیته؟!))... خبرنگار خطاب به مجرم محکوم به حبس: ((حالا با همه این تفاسیر، بگو ببینیم آبیته یا قرمزته؟!))...و استمرار ادبیات و گزاره‌هایی چنین روتین و سطحی که نه به‌عنوان سوژه، بلکه حربه و ابزار تبلیغی بسیار مؤثری است که در خلاء اراده و تفکر مستقل، با بمباران ذهنی رسانه‌ها در آستانه هنجار و قاعده‌ای عمومی تلقی‌شدن قرار داشت و جالب آنکه فشار تبلیغاتی و حمایت یکسویه از سرخابی به حدی بوده و هست که بسیاری غیرفوتبالی‌ها نیز صرفاً در تبعیت از نوعی ((مدوارگی حامی سرخابی‌بودن)) و شبه‌پرستیژ و هیاهوهای پیرامونی، خود را وارد هیجانات خنثی حمایت از سرخابی ساخته و می‌سازند و رسانه‌ها نیز کماکان با سوءاستفاده از گرایش‌هایی چنین توده‌وار و پیش‌بینی‌پذیر، با کمترین سرمایه‌گذاری و به راحت‌ترین شیوه ممکن، بیشترین منافع مادی را از آن خود می‌سازند و نامش را می‌گذارند همراهی با علایق عمومی!
چنان می‌نماید که اگر شخصی علاقه‌مندی‌هایش به فوتبال و فوتبال باشگاهی را در فضایی متفاوت و فراتر از سرخابی دنبال کند، به تعبیری از دایره فوتبال و اجتماع به دور است و غیرخودی می‌نماید!
آن‌گونه که از سوی تئوریسین‌ها و نظریه‌پردازان علوم اجتماعی مطرح‌شده، ((قطب‌بندی)) و در ادامه ((قطب‌گرایی)) یکی از مؤثرترین شگردها و ترفندهایی بوده است که مطابق با آن ـ حال در این موضوع موردبحث، تحت لوای فوتبال- با تقسیم‌بندی و تجزیه جوامع بزرگ شهری به 2 گروه عمده طرفداران تیم الف و ب، مثلاً اورتون و لیورپول در شهر بندری لیورپول انگلستان و آث‌میلان و اینترمیلان در شهر میلان ایتالیا و ... بعد سرمایه‌گذاری افراطی تبلیغی روی قطب‌ها و تیم‌های مذکور، جمعیت فعال شهر به 2 گروه عمده مثلاً قرمزها و آبی‌ها تقسیم و تجزیه می شود ـ  مشابه تقسیم سیاسیون به 2 طیف اصلاح‌طلب و اصولگرا ـ بدین گونه با نوعی یکدست‌سازی و از پیش تعیین‌شدگی مطالبات نیروهای غالباً جوان، کنترل جمعیت با سوق دادن انرژی متراکم و دغدغه‌های اجتماعی آحاد مردم به‌سوی مستطیل سبز فوتبال امکان‌پذیر می‌شود و فوتبال به‌منزله یک دماسنج اجتماعی با عایق‌هایی چون: سرخابی و شاید ملوان و تراکتورسازی و... ایفای نقش می‌کند و هیجانات وسیع و انرژی متراکم تخلیه‌نشده و فشارهای عصبی موجود، از طریق مجادلات کلامی و کرکری‌خوانی‌ها و تیکه‌انداختن‌ها و خط‌ونشان‌کشیدن‌ها و صدمه واردکردن به صندلی اتوبوس‌ها و در نمایی نزدیک‌تر و در دل استادیوم قاطی‌شدن و استحاله در میان همهمه‌ای فراگیر و هوچی‌گری و هتاکی بالفرض مثال در مستطیل سبز آزادی مجال بروز و تخلیه یافته و فروکش می‌کند.
قطب‌گرایی منتسب به سرخابی هرچند در دهه 50 و در عرصه فوتبال باشگاهی معتبر موسوم به جام تخت جمشید رونق گرفت و در دهه 60 و تا اواسط دهه 70 در جام حذفی، لیگ باشگاهی و باشگاه‌های تهران هر از چندی نمودی یافت اما پس‌ازآن با جابه‌جایی‌های صورت گرفته در هرم مدیریتی فوتبال کشور که ارتباط مستقیم داشته و دارد با نگرش‌های غالب مدیریت‌های منطقه‌ای نسبت به فوتبال و قابلیت‌های مدیریتی‌شان به‌ویژه در مناطقی چون اصفهان، خوزستان، آذربایجان شرقی و...و قطعاً حمایت نیروهای سیاسی، دیگر در قالب سنتی و جهان‌سومی‌اش مؤثر واقع نمی‌شد و بعدازآن بود که ابزار رسانه‌ای و شبکه‌های تبلیغی ((کژکارکردی)) خود را در زمینه تمرکز افراطی و حمایت‌های تبعیض‌آمیز از سرخابی، پررنگ‌تر ارائه گر شدند؛ به حدی که کار را از تبعیض رسانه‌ای تا ابتذال رسانه‌ای پیش بردند. آخر چنان و چنین شیفتگی و تمرکز و حمایت از سرخابی، آن‌هم در شرایطی که شناسنامه‌های فوتبال ایران نظیر: پاس بزرگ، آرارات باشخصیت، برق شیراز معتبر، نساجی منسجم، ملوان مقتدر و...به فنا رفته و خاستگاه‌های فوتبال ایران نابودشده و یا سال‌هاست صرفاً نمردن را زندگی می‌کنند چه معنایی دارد؟
بحران عظیم‌تر از آنی است که تصور می‌شود؛ در اعتراض به تبعیض شبکه‌های داخلی میان تیم‌های شهرستانی و سرخابی، برای پیگیری فوتبال داخلی به شبکه‌های فارسی‌زبان ماهواره‌ای هم که رجوع می‌کنی شرایط غالباً به همین شکل است  و به خود نهیب می‌زنی که نکند حقیقت و حقانیت فوتبال این مرزوبوم خلاصه می‌شود در سرخابی و ما بی‌خبریم؟!
بحران عظیم‌تر از این‌هاست که می‌پنداریم. سرزمین ایران که به‌منزله یک قالی آکنده از نقش‌ها و طرح‌های متفاوت-فرهنگ‌ها،خرده‌فرهنگ‌ها و روحیات گوناگون- تصور می‌شود، شگفتا در بسیاری اوقات و در بسیاری جاها گرهی ناگسستنی می‌خورد با همین قطب‌بندی تاریخ‌مصرف گذشته سرخابی و متأسفانه در فقدان نمادهای بومی و تیم‌های فوتبال قوی و در مسیر رشد قرارگرفته –که عامل بسیار مهمی است در تثبیت علایق قومی-فولکلور و ارائه هویت‌های بومی و انعکاسشان در گستره‌ای ملی- تحت‌تأثیر تبلیغات گیج‌کننده آن مهابادی‌ها، آن زابلی‌ها، آن شاهرودی‌ها و... پرچم حمایت از سرخابی را به اهتزاز درمی‌آورند و به هر ترتیب که شده از شبکه سرخابی و از حلقوم پرسپولیس و استقلال اظهار وجود می‌کنند. آن‌هم دقیقاً در تقابل با ریز و درشت محرومیت‌ها و کاستی‌های اجتماعی و در شرایطی که نگرش واقع‌بینانه دلالتی است بر این نکته که دقیقاً همین ((سرخابی)) یکی از عمومی‌ترین نمادها و فرآورده‌های سرمایه‌داری بی‌بندوبار و غیراصولی طی یکی، دو دهه اخیر در کشور بوده است که پیرو تمرکزگرایی اعصاب‌خردکن، همه اصالت‌ها و کانون‌های فوتبالی را در راه حفظ سرخابی ذبح کرده و افزون بر آن مصداقی است بارز در زمینه تشدید فاصله و شکاف‌های اجتماعی میان مرکز-پیرامون... و همه این گرایش‌های توده‌وار صرفاً بازتابی است از عدم توازن در توسعه اجتماعی-ورزشی و چرخه محتوم محرومیت‌ها...
پیشترها عبارتی کلیشه‌وار لقلقه زبانی مدافعان سرخابی در رسانه‌ها بود که هر وقت سرخابی قوی باشند، تیم ملی نیز به تبعشان قوی خواهد بود! که البته حضور ایران در ادوار اخیر جام جهانی آن‌هم در شرایطی که سرخابی شرایط خوبی نداشتند مثال نقضی بود بر این مدعا...
روی بسیار مثبت قضیه این است که خوشبختانه دوستداران فوتبال در مناطقی چون آبادان، اهواز، تبریز، بندرانزلی و... نظر به ریشه‌داربودن فوتبال و تاریخ پربار تیم‌های برترشان در عرصه فوتبال کشور و قاره کهن، هیچ نوع باورمندی و احیاناً مسخ‌شدگی و سلب اراده تحت‌تأثیر تبلیغات و القائات پیرامون سرخابی نیافتند و این واقعیت اجتماعی درخور ستایش وقتی زیباتر جلوه‌گر می‌شود که در روز دیدار نمایندگان فوتبال بندرانزلی و آبادان و اهواز و تبریز و ... با سرخابی –برخلاف بسیاری از نقاط کشور-استادیوم به قرق دوستداران تیم‌های شهرستانی درمی‌آید و در چنین شرایطی بلندگوهای متعدد و تریبون‌های پر امکانات حامی سرخابی هستند که احساس تنهایی می‌کنند؛ درست مانند دیدار برگشت فینال جام حذفی مورخه 20 خرداد 1390 که از شب قبل مردم انزلی و دوستداران ملوان، پیشاپیش در جای‌جای شهر با پایکوبی و دست‌افشانی جشن قهرمانی به راه انداخته بودند و روز بازی ورزشگاه تختی بندرانزلی در حمایت از ((قوی سفید خزری ملوان بندرانزلی))، یکدست سفیدپوش بود- هرچند سرخ‌ها صددرصد با زمینه‌سازی‌های پشت پرده و قضاوت کاملاً جهت‌دار، غیرمنصفانه و غرض‌ورزانه علیرضا فغانی در دیدار رفت توانستند به جامی که مستحقش نبودند برسند-...
و کلام پایانی اینکه سرخابی و موفقیت‌هایشان-در رقابت‌هایی برابر و به‌دوراز هرگونه تبعیض-امری است قابل‌توجه؛ اما این قسم حمایت‌ها و گرایش‌ها نسبت به سرخابی، همچون بسیاری دیگر از پدیده‌های اجتماعی توده‌وار مانند: تب تند گرایش به موسیقی تند، آرامش‌زدا و هرج‌ومرج‌طلب ((رپ)) یا گرایش توده‌وار به اصلاحاتی چنین خنثی و روتین... چون در فقدان روح و اصالت اجتماعی درخور ایجادشده، هرگز بدل به جریانی تحول‌گرا و فرهنگ‌ساز در قاموس جامعه نمی‌شود –آن‌گونه که انحطاط اخلاقی حاکم بر ورزشگاه‌ها در حداقل یک دهه اخیر از این امر حکایت می‌کند- تأکید می‌شود که توأمان:1- زاییده تبلیغات و القائات بی‌حدوحصر دستگاه تبلیغی-رسانه ای است و 2-گرایش‌های انفعالی و باری به هر جهت تحت‌تأثیر بزرگنمایی‌های رسانه‌ای است که از مسکنی به نام سرخابی و هیاهو و جنجال‌های پیرامونشان به‌عنوان مرهمی بر آلام و عایق و حجابی بر بسیاری محرومیت‌ها بهره برده می‌شود تا چندساعتی و چند روزی هم که شده با غوطه‌ورشدن در گرداب سرخابی، بی‌خیال دردها و دغدغه‌های همیشگی شد...
*نویسنده کتاب ملوان بندرانزلی، حقیقت رؤیاها
 
کد مطلب: 137432
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *