دلایل قبول قطعنامه و صرف نظر کردن امام از ادامه جنگ تا تنبیه متجاوز اما منحصر به وضعیت اقتصادی ایران، بیم حمله شیمیایی به شهرهای بزرگ مانند فاجعه حلبچه و موفقیتهای نظامی عراق در سال ۱۳۶۷ و حتی پیام آمریکا با ساقط کردن هواپیمای مسافربری ایران نیست.
به گزارش ایسنا، مهرداد خدیر در عصر ایران به بهانه پخش مستندی در تلویزیون فارسی بیبیسی به مناسبت سیاُمین سالگرد قبول قطعنامۀ ۵۹۸ نوشت: «چون پارهای واقعیتهای تکمیلی دیگر دربارۀ دلایل مجاب شدن امام خمینی به پایان جنگ اضافه بر موارد اشاره شده در فیلم «جام زهر» نیز قابل ذکر است جا دارد به این بهانه به آنها هم اشاره شود.
البته میخواستم این یادداشت را بلافاصله پس از اولین نوبت پخش در چهارشنبهشب بنویسم که سیاُمین سالگرد قطعنامه هم بود اما احساس کردم این سوءتفاهم پدید میآید که تماشای بازپخش آن در روزهای پنجشنبه و جمعه را تبلیغ یا توصیه میکنیم و از این رو موکول کردم به بعد از سومین نمایش.
غالب بخشهای فیلم البته از آرشیوهای صدا و سیما تهیه شده و به جز بخشهای اندکی که منبع آن تلویزیون عراق در دوران صدام حسین و حاوی صحنههای ناراحتکنندۀ پیکرهای بچههای ما در برخی عملیات نافرجام است، بقیه از صدا و سیما و سایتهای داخلی است و کافی است با مستندهای «من و تو» مقایسه شود که کمترین همپوشانی را با رسانههای داخلی دارد و بعید به نظر میرسد اگر آنها میخواستند در این باره فیلم تهیه کنند، بخش مربوط به «اعلام متجاوز بودن عراق» از جانب خاویر پرز دکوئیار - ولو پس از حمله عراق به کویت - را بیاورند و شاید بیشتر بر روی فرمان امام به ارتش عراق برای قیام پس از قتل سیدمحمدباقر صدر و خواهرش در فروردین ۱۳۵۹ مانور میدادند و اختلافات تاریخی ایران و عراق را به بوته فراموشی میسپردند؛ تا جایی که شاه هم در مصاحبه با اوریانا فالاچی در اوایل دهه ۵۰ خورشیدی وقوع جنگ بین ایران و عراق را مایه نگرانی میخواند و زمینۀ آن از پیش از انقلاب وجود داشته است.
تأکید محوری فیلم که تازه هم نیست بر دو مقطع از تاریخ جنگ ایران و عراق (۱۳۵۹ - ۱۳۶۷) است:
یکی بعد از بازپسگیری بندر خرمشهر و اختلاف بر سر این که نیروهای ایران وارد خاک عراق شوند یا نه. به گفته حسن روحانی فرماندهان ارتش به جز صیاد شیرازی مخالف ورود به خاک عراق بودند و فرماندهان سپاه پاسداران موافق ورود و محسن رفیقدوست دو استدلال خود در موافقت با ورود به خاک عراق به رغم بازپسگیری بندر خرمشهر را این گونه ذکر میکند:
اول این که گفتم ما مأمور به تکلیف هستیم نه به نتیجه. (البته به نظر میرسد امام خمینی چند سال بعد این جمله را بر زبان آوردند و این که آقای رفیقدوست این جمله را به خود و در سال ۱۳۶۱ منتسب میکند، جای درنگ دارد.) دوم این که اگر ما وارد نشویم عراق بار دیگر حمله میکند و باید پیشگیری کنیم.
محسن رضایی اما سالها بعد صادقانه و واقعبینانه در مصاحبهای میگوید: «ما بیتجربگی کردیم و بهتر این بود که ۶ ماه زمان تعیین میکردیم و شرایطی محقق میکردیم که اگر صدام محقق نکرد، آنگاه وارد خاک عراق شویم و البته محقق نمیشد ولی سندی تاریخی بر جای گذاشته بودیم. اما سر خودمان را پایین انداختیم و وارد خاک عراق شدیم.»
توجیه هاشمی رفسنجانی البته این بوده که بعد از ورود به خاک عراق و یک فتح دندانگیر آن منطقه را به عنوان گروگان نگه میداریم و شرایط خود را به صدام تحمیل و جنگ را تمام میکنیم. منتها پیروزیهای داخل خاک ایران و در فاصله ۵۹ تا ۶۱ در خاک عراق تکرار نشد و اگر مانند فاو به دست ایران افتاد، در سال آخر از دست دادیم.
مقطع بعدی اما پس از تیر ۱۳۶۶ و صدور قطعنامه ۵۹۸ است که حتی حافظ اسد، رییسجمهوری وقت سوریه از ایران میخواهد قطعنامه را بپذیرد و اطلاعیه سرزنش جمهوری اسلامی به خاطر نپذیرفتن صریح قطعنامه و پایان جنگ را امضا میکند.
این دوره یک سال طول میکشد و جواد لاریجانی میگوید: دکتر ولایتی قطعنامۀ ۵۹۸ را مانند قرارداد ترکمنچای میدانست و پذیرش آن را غیر ممکن.
در فیلم به درستی توضیح داده میشود که در سال آخر جنگ موازنۀ قوا به سود عراق به هم خورد؛ تا جایی که فاو را بازپسمیگیرد و حمایت تسلیحاتی و مالی از عراق فزونی میگیرد و هاشمی رفسنجانی نهایتا میتواند امام را مجاب کند قطعنامه را بپذیرد.
گفته میشود در مقام فرمانده جنگ از محسن رضایی به عنوان فرمانده سپاه میخواهد نیازهای خود برای پیروزی و ختم سریع جنگ را فهرست کند و او نیز چنین میکند؛ غافل از این که هاشمی از مهندس موسوی، نخستوزیر هم خواسته بود وضعیت اقتصادی را گزارش کند و امام با مقایسۀ این دو احساس میکند برنامۀ محسن رضایی واقعگرایانه نیست؛ چندان که در پیام خود به مسئولان نیز به صراحت آن را «شعاری» و غیر قابل اجرا میداند و از این رو حاضر به قبول قطعنامه میشود. محسن رضایی اما میگوید من یک برنامه ۵ ساله ارایه داده بودم نه نیازهای واقعا موجود را.
حسن روحانی در این فیلم به طعنه میگوید: پرسیدیم شما که میگویید بغداد را هم میتوانیم فتح کنیم بگویید در چه مدت و پاسخ دادند در ۱۴ سال! روحانی در اینجا هم از همان خندههای طعنهآمیز سرمیدهد تا «شعاری» بودن را تأیید کند.
اختلاف دیگر بر سر این بود که همۀ اقتصاد و دولت و مملکت درگیر جنگ شود یا نه. رضایی و سپاه مدافع این ایده بودند تا کار جنگ یکسره شود و هر چند مردم مدتی سختی میکشیدند اما بعد جبران میشد؛ حال آن که هاشمی و دولت (موسوی) میگفتند رزمندگان، فرزندان همین مردماند و حداقلهای مردم برای یک زندگی بخور و نمیر را که نمیتوان تأمین نکرد و همه امکانات را که نمیتوان از مردم بُرید و به جبهه اختصاص داد.
دلایل قبول قطعنامه و صرف نظر کردن امام از ادامه جنگ تا تنبیه متجاوز اما منحصر به وضعیت اقتصادی ایران، بیم حمله شیمیایی به شهرهای بزرگ مانند فاجعه حلبچه و موفقیتهای نظامی عراق در سال ۱۳۶۷ و حتی پیام آمریکا با ساقط کردن هواپیمای مسافربری ایران نیست.
چند دلیل دیگر هم بوده که در فیلم به آنها اشاره نشده و چنان که گفته شد، انگیزۀ این نوشته است:
۱. هاشمی رفسنجانی در اولین مصاحبه پس از قبول قطعنامه دو جا به آیتالله منتظری استناد میکند و با تعبیر «آیتالله العظمی منتظری» پایان جنگ را به خواست او یا مورد نظر او هم میداند.
با توجه به جایگاه مرحوم منتظری به عنوان قائم مقام رهبری در آن زمان و نفوذ او در رزمندگان اصفهانی و نجفآبادی با بیشترین آمار شهیدان و جانبازان، با این استناد و تأییدیه زمینه قبول را نزد آنان بیشتر میکند.
۲. در تیر ۶۷ هاشمی رفسنجانی نه دو گزارش که سه گزارش به امام تسلیم کرده بود. اولی چنان که گفته شد فهرست آرمانی محسن رضایی برای پیروزی در جنگ بود و دومی گزارش میرحسین موسوی از واقعیتهای اقتصادی و امکانات کشور که قاعدتا با گزارش قبلی سازگار نبود.
اما گزارش سومی هم در کار بوده و آن را سیدمحمد خاتمی، معاونت فرهنگی ستاد فرماندهی کل قوا تهیه و تنظیم کرده بود که در آن به وضوح از کاهش نیروی داوطلب و علاقه به بازگشت در جبههها خبر داده شده است؛ به گونهای که عملا به جز سربازان وظیفه نیروی داوطلب تازهای نبود و به عبارت دیگر انگار مشروعیت ادامه جنگ با توجه به تمایل جامعه جهانی به پایان جنگ و حضور در خاک عراق کمرنگ شده بود. با توجه به اعتماد امام و دوستی نزدیک سیداحمد خمینی با سیدمحمد خاتمی میتوان گفت این گزارش هم تأثیرگذار بوده و تصمیم امام تنها با توجه به گزارشهای نظامی و اقتصادی و سیاسی نبوده است و جنبه اجتماعی را هم در نظر میگیرد.
۳. چنان که میدانیم یگانه گروهی که در داخل ایران و به صورت علنی، با صدور بیانیه با ادامه جنگ پس از بازپسگیری خرمشهر مخالفت میکرد نهضت آزادی و همفکران مهندس بازرگان بودند و باز همینها بودند که پس از صدور قطعنامه از حکومت میخواستند قطعنامه را بپذیرد تا جنگ فرسایشی و پر تلفات و خسارت تمام شود.
کانال ارتباطی آنان با امام البته پس از سال ۶۴ بسته شد، زیرا مرحوم سیداحمد خمینی تمایل نداشت و علاقه مرحوم آیتالله پسندیده، برادر بزرگ امام به آنان نیز افاقه نکرد و در همان سال ۶۴ که دکتر یزدی با امام دیدار کرد، از او خواستند بحث جنگ را پیش نکشد و وقتی به جنگ اشاره کرد، امام از اتاق خارج شد و این آخرین ملاقات دکتر یزدی با امام بود.
کافی است به روزنامه کیهان چند روز قبل از قبول قطعنامه در ۲۷ تیر ۱۳۶۷ مراجعه کنید و ببینید در مقالهای با تیتر قرمز و درشت چگونه به بازرگان و ملی-مذهبیها تاخته که چرا خواستار پایان جنگ هستند.
پس از سال ۶۴ و قطع ارتباط با رهبر فقید انقلاب البته برخی نیروهای ملی رابطه خود با آیتالله منتظری را تقویت کردند. منتها در اینجا میخواهم به نام دیگری اشاره کنم که شاید کمتر درباره پایان جنگ شنیده شده و آن «آیتالله العظمی سیدشهابالدین مرعشی نجفی» از مراجع تقلید وقت است.
از فرد بسیار موثقی شنیدم اواخر جنگ یکی از مقلدین ایشان نامهای مینویسد و با توجه به ضرورت حضور فرزندش در جبهه و در خاک عراق به رغم اعلام آمادگی عراق برای صلح توجیه شرعی میخواهد و هر چند آیتالله بر لزوم تبعیت از حکم جمهوری اسلامی تأکید میکند ولی گویا در نامهای به امام خمینی ابراز نگرانی میکند که توجیه شرعی ادامه حضور در خاک عراق از دست رفته باشد و از آن پس نتواند مقلدین دیگر را مجاب کند و این نامه هم بر امام که بسیار به ایشان علاقه داشته و پس از ماجراهای آیتالله شریعتمداری نمیخواسته دو مرجع دیگر قم احساس جدایی کنند تأثیر میگذارد و در تصمیم قبول قطعنامه مؤثر بوده است.
آیتالله العظمی مرعشی نجفی، پسردایی مهندس مهدی بازرگان و مرجع تقلید او بود. (بازرگان عمهزادۀ آیتالله). وقتی نظر شورای انقلاب به نخستوزیری بازرگان ابراز شد و قبل از صدور حکم رهبر فقید انقلاب، بازرگان از آقای مرعشی نجفی کسب تکلیف کرد و بعد موافقت خود را به اطلاع شهید مطهری رساند. از این رو میتوان حدس زد مواضع ایشان در پایان جنگ، حاصل گفتوگو با شخص مهندس بازرگان و اعتماد به نظرات سیاسی او هم بوده است.
باری، چه به دلایل گفته شده در فیلم و چه این سه فقره، امام خمینی به پایان جنگ رضایت میدهد و مسئولیت آن را شخصا بر عهده میگیرد و از تلفات و خسارات بیشتر جلوگیری میکند.
پس از سی سال هنوز این جمله تکاندهنده است؛ خاصه این که گوینده رادیو با لحنی پر طنین خواند:
«خوشا به حال شهیدان که رفتند و بدا به حال من که هنوز ماندهام و جام زهرآلود قطعنامه را سر کشیدهام...»
کمتر از یک سال بعد البته این پذیرش واقعیت و ترجیح منافع ملی بر اهداف آرمانی با سپاس و احترام ملت روبهرو شد تا یگانه حاکم تمام تاریخ درازدامن این سرزمین باشد که با استقبال میلیونها نفر آمد و با بدرقه میلیونها نفر هم رفت.»