خانهای است تاریخی با سبک اروپایی و اتریشی؛ به نظر میرسد خانه با وجود تاریخی بودنش معماری دارد برای تمام نسلها و با ناگفتههای بسیار.
خانهای با راهروهایی پیچ در پیچ و درهای چوب گردویی که تو را به 120 سال پیش میبرد، درهایی که هنوز آخ نگفتهاند و از آنها انرژی میگیری، انرژی صاحبان گذشته و حال این خانه را. خانه ظاهری ساده دارد ولی درونی شگفت انگیز. جوان تاجری از اهالی اروپا، آن را ساخته و همسن با کافه نادری است.
خانه مانند الماس درمیان آپارتمانهای تجاری بدقواره خیابان ولیعصر میدرخشد و قرابتش با تئاتر شهر از اصالت این خانه و صاحبش حکایت دارد. قرابتی خاص وجود دارد میان خانه و تاریخ، خانه و فرهنگ و خانه و آرامش و همین است که شهر و کشورها و مردم را با خانههایشان میشناسند و این خانه با همان نگاه اول تو را پیوند میدهد با طبیعت و با ذوق هنرمندانه در خلق معماری اش.
خانه ظاهری ساده دارد اما دارای نظمی زیبا در ساختار است و همه لوازم آرامش انسان در آن فراهم شده است؛ در لابی خانه شومینهای مرکزی قرار دارد که سه طبقه خانه را گرم میکند، بالکنی مستطیل شکل و بزرگ دارد و دارای حیاط با درختهای زیباست، حریم در اتاقهای مربع شکلاش با ایجاد چند راهروی کوچک حفظ شده و با وجود داشتن قدمت بیش از 100 سال دوبلکس ساخته شده است. حتما دیدن تهران، فضای دلنشین تئاتر شهر، پارک دانشجو و کوه دماوند از بالکن این خانه که در آن دوران احتمالا از بلندترین خانههای تهران بود، تماشایی بوده است.
سر در خانه به نام جعفر ترابی عضو انجمن ارتوپدی ایران نامگذاری شده است. مطب قدیمی دکتر اتاقی است تقریبا خالی با پنجرههای اورسی زیبا که رو به حیاط باز میشود و یک میز کار قدیمی که پر از گلهای خوشبوست و نشان تقدیری از سوی فرانسویها بر روی آن. اما او کیست که به عنوان یک غریبه برای فرانسوی ها نشان شوالیه که بالاترین مدال افتخار فرانسوی هاست از دست وزیر بهداشت این کشور در بیمارستان مونتلیه دریافت کرده است؟
جعفر ترابی، پروفسور در رشته ارتوپدی است و به درمان زخم پای دیابتی در دنیا مشهور است اما چه باعث شده نام ترابی در دنیا ماندگار شود، آن هم در شرایطی که خارجی بودن برای اروپاییها موضوعی فراموش نشده است.
خودش معتقد است، خدا در هر مرحله زندگی دست او را گرفته و افرادی در راه او قرار داده تا به کمکش بیایند و به موفقیت برسد. سالهای سال 17 ساعت در شبانه روز کار کرده اما شبها راحت خوابیده است و دلیل آن را درمان رایگان بیبضاعتها میداند. او اوایل انقلاب در بیمارستانی در تهران از ثروتمندان برای درمانشان پول بیشتر دریافت میکرد و در بیمارستانی دیگر به درمان رایگان بیماران بیبضاعت میپرداخت و ابزار کارش را خود تهیه میکرد.
چه شد که نوجوان اردبیلی طب را انتخاب کرد؟
جعفر ترابی به خبرنگار ایسنا میگوید: روزی در نوجوانی، پدرم از من خواست تا یکی از دوستانش را از روستای "خمس" که در آن ساکن بودیم به نزد پزشکی در خلخال ببرم. در آن روز تحت تاثیر حرکت پزشک برای درمان مرد فقیر و مراعات حال وی در تامین هزینه درمان قرار گرفتم؛ عاشق این حرفه شدم و تصمیم گرفتم پزشک شوم. مشکل آنجا بود که در رشته ادبی مشغول به تحصیل بودم و قرار بود دیپلم ادبی بگیرم و حقوق دان شوم. دیپلم ادبی را گرفتم اما هنوز عشق من تحصیل در رشته طب بود. در آن زمان تنها جایی که میتوانستم با دیپلم ادبی در رشته طب تحصیل کنم ترکیه و فرانسه بود. انتخاب ساده بود. من فرانسه را انتخاب کردم.
اینکه چگونه دکتر ترابی توانست به آرزویش برسد، داستانی شنیدنی دارد
او ادامه میدهد: کلاس اول تا پنجم را در بندر انزلی و از کلاس هفتم تا یازدهم را در رضوان شهر گذراندم و برای گذراندن کلاس 12 به تهران آمدم و در دبیرستان مقابل دبیرستان البرز تحصیلاتم را به پایان رساندم و دیپلم ادبی گرفتم. آن زمان برای سربازی رفتن قرعه کشی میشد و من در این قرعه کشی از رفتن به سربازی معاف شدم، سپس در یک کارگاه تولیدکننده قطعات ماشین آلات راه سازی استخدام شدم. پس از مدتی به دلیل فعالیتهای مثبتم در این کارگاه، به عنوان مسئول کارگاه انتخاب شدم اما هنوز عاشق تحصیل در رشته طب بودم و به دنبال راهی برای تامین هزینههای تحصیل در فرانسه. به ذهنم رسید میتوانم با انتشار روزنامهای تبلیغاتی، خریداران و فروشندگان ماشین آلات راهسازی را معرفی و واسطه آنها شوم. از این راه درآمد خوبی نصیبم شد و همزمان نیز برای تحصیل در یکی از دانشگاههای فرانسه نامه نگاری کردم و به کلاس زبان فرانسه رفتم.
ترابی، خاطرات بسیاری از تلاشش برای رسیدن به هدف دارد اما آنچه او را بسیار تحت تاثیر قرار داد زمانی بود که پدربزرگش از او به عنوان پسر هفتمش یاد کرد. او میگوید: پدربزرگم به تهران آمده بود و قرار بود چند روزی در کنار من بماند. روزی او را آشفته حال یافتم و متوجه شدم پولش را دزیدهاند و از من خواست به خانواده تلگراف بزنم تا برایش پول بفرستند. وقتی از او خواستم چقدر میخواهی، تعجب کرد از اینکه توانستم با سن کم پولی در اختیار او بگذارم. بعدها فهمیدم که پدربزرگم به عموهایم گفته بود که حالا یک پسر بیشتر دارم.
وی خاطرنشان میکند: دو ماه بعد توانستم در دانشگاه شهر مونتلیه فرانسه به عنوان یکی از قدیمیترین دانشگاههای اروپا در رشته طب پذیرش بگیرم. قرار شد پدرم از پس اندازم ماهی 300 تومن برای خرج تحصیلم بفرستد اما پس از یک سال به دلایلی پولی ارسال نشد، بنابراین تصمیم گرفتم برای ادامه تحصیل کار کنم. به عنوان نیروی خدماتی در بیمارستان مشغول به کار شدم و تحصیلاتم را ادامه دادم. 2 سال پایانی تحصیل در دانشگاه را به عنوان "انترن" در بیمارستان فعالیت کردم و بابت آن حقوق گرفتم. استادم پیشنهاد داد که برای تکمیل تحصیلات به شهر بلفور در شمال فرانسه مهاجرت کنم بنابراین مرا به استادی در این شهر معرفی کرد. همزمان با تحصیل در مطب استاد، کار و تجربه کسب می کردم. پس از گذشت 5 سال به پیشنهاد استادم برای گذراندن دوره پروفسوری در کنکور شرکت کردم و پذیرفته شدم. در همین دوره بود که با همسر فرانسویام در این شهر آشنا شدم.
پروفسور ترابی پس از تکمیل دوره درسیاش به همراه خانواده حدود 2 سال پیش از انقلاب به ایران برگشت. او در خانه تاریخیاش هم کار میکرد و هم زندگی. همزمان نیز به عنوان استادیار در بیمارستان امام خمینی (هزار تختخوابی) شروع به فعالیت کرد. رئیس این بیمارستان نیز که خود تحصیل کرده فرانسه بود فکر میکرد، او از سوی فرح دیبا و سفارشی برای تحصیل به فرانسه فرستاده شده در حالی که اینگونه نبود.
مدتی بعد خانواده دکتر به فرانسه بازگشتند اما دکتر در ایران ماند و به کار در مطب خانهاش ادامه داد. روزانه از ساعت 7 صبح تا 2 صبح کار میکرد و غذایش مقداری نان بود و خاویار.
ترابی، شبها راحت خوابیده و آرامش خاطر دارد و درباره دلیل آن با ذکر خاطرهای، میگوید: یک روز در خیابان دختری را در حال حمل مادرش بر روی ویلچر دیدم. متوجه شدم که او میتواند درمان شود و به دختر قول درمان مادرش را دادم. وقتی درمان شد، تنها عاملی که به من احساس رضایت از کارم داد لبخند مادر و دختر بود. همچنین یادم میآید دختری مادرش را که دچار زخم بستر شده بود را برای درمان پیش من آورد. به او قول درمان مادرش را ندادم اما به او گفتم که برای درمان مادرش تلاش میکنم. مادر را عمل کردم و مشکل او حل شد. با لبخند مادر و دختر کل حقوقم را گرفتم زیرا رضایت بیمار باعث خوشحالی من میشود. ارتوپدی رشتهای جان بخش است. برای بنده افتخار است که درمان کننده عضو بیماری باشم که خدا آن را بینقص خلق کرده است. اگر بتوانم عضو بدن بیمار را درمان کنم کار بزرگی انجام دادهام بنابراین بنده میتوانم راحت بخوابم.
با وجود مشغله کاری، دوری از خانواده، دکتر را آزار میداد و بنابراین تصمیم گرفت به فرانسه برگردد. با فعالیتهای دکتر در فرانسه و موفقیتهای وی در درمان بیماران و به خصوص درمان زخم پای دیابتیها، مدال لیاقت فرانسه به پروفسور ترابی اعطا شد. این مدال یکی از بزرگترین مدالهای فرانسه است.
ترابی معتقد است انسان دوست که باشی خدا جایی دستت را می گیرد و میگوید: نمیدانم تصمیم انتخاب بنده برای دریافت مدال به عهده چه کسی بوده اما میدانم که بیماران مرا قضاوت کردند. در طول فعالیتم بر روی آسیبهای وارده به پا به خصوص زخم پای دیابتی ها بسیار کار کردم و با تحقیق و تجربه به نحوه درمان این نوع زخم پی بردم و برای این موفقیت لوح تقدیر دریافت کردم. یک خارجی در صورتی موفق میشود که مهربان باشد و انسان دوست، در کارش ماهر باشد و از همکارانش کمی بیشتر بداند، علتش هم ساده است زیرا من برای فرانسویها یک خارجی هستم و آنان میتوانند نام مرا به 20 شکل مختلف بنویسند.
وی در پاسخ به اینکه چرا بیشتر ایرانیها کمردرد دارند؟ اظهار میکند: در همه زبانها اصطلاح "کمرم شکست" وجود دارد. اگر مشکلات اقشار جامعه حل شود و فرزندان از نظر معیشتی تامین باشند، در صورتی که اعضای خانواده بیمار شوند نگرانی ایجاد نمیشود و درد را کمتر احساس میکنند، زیرا بخشی از احساس درد روانی است، از سوی دیگر بیشتر ایرانیها روی زمین مینشینند و همین امر روی زانو و پا فشار وارد می کند.
ترابی بر لزوم توجه پزشکان به توضیحات بیمار در نگام ویزیت آنها در مطب، تاکید و بیان میکند: برای اینکه اعتماد بیمار جلب شود باید به او گوش کرد تا بتواند حرف ش را بزند و توضیح دهد. همیشه تلاش کردم کاری انجام دهم که رضایت خداوند در آن باشد و با کار خوبم قلب بیمار را بدست بیاورم، زیرا معتقدم اگر این گونه عمل کنم سرم در زندگی کلاه نمیرود. از بیمار انتظار تشکر ندارم و آنچه برایم مهم است رضایت بیمار است.
او میگوید: خیلی تلاش کردم اطلاعات و تجربیاتم را در اختیار انجمن دیابت ایران بگذارم و فایل این اطلاعات را برای رئیس انجمن فرستادم اما جوابی دریافت نکردم. میتوانم برای مرکزی که در زمینه درمان پاهای فلج و یا درمان زخم پای دیابتی فعالیت میکنند فعالیت عام المنفعه انجام دهم و از سوی دیگر وسایل جراحی زیادی دارم که میتواند به درمان بیماران کمک کند اما باید وزارت امور خارجه واسطه شود تا این تجهیزات به بیمارستانی در ایران منتقل شود.
او در حال حاضر در فرانسه زندگی میکند؛ صبحها روزنامه میخواند و به 120 نوع گل رز باغش رسیدگی میکند. همسر فرانسویاش عضو شورای شهر استراسبورگ است و به امور مدرسهها و کمکهای اجتماعی به زنان نظارت میکند.