سعید معیدفر
اگر به هرم سنی جمعیت کشور در سال ۱۳۸۵ نگاه کنیم، مشاهده میشود که جای این گروه سنی که در دو مقطع انقلاب و جنگ (یعنی از سال ۵۷ تا ۶۱ و ۶۲ تا ۶۶) به دنیا آمده اند بسیار متورم و بی قاعده است. در کلیه شرایط انقلاب و جنگ و در همه کشورهای درگیر این حوادث، این واقعه چند سالی اتفاق میافتد و پس از فروکاستن شرایط دوران انقلاب و جنگ، بتدریج رشد جمعیت به حالت عادی برمیگردد و زمانی که این گروه سنی به مرحله باروری میرسد، فرایندی معکوس اتفاق میافتد و باروری در میان این جمعیت بهشدت کاهش مییابد، درست همین اتفاقی که در سالهای اخیر در ایران رخ داده است. این یک قانونمندی است، درست مانند قوانین زمینشناختی. بنابراین چیزی خارقالعاده در ایران امروز اتفاق نیافتاده است که دم از فاجعه کاهش باروری زده میشود. پایین بودن نرخ باروری این گروه سنی، در رقم کل نرخ باروری کشور تاثیر گذاشته است. اگرچه بدلیل تورم جمعیتی این گروه سنی، امروز نرخ رشد جمعیت کشور بحرانی است، یعنی رقم سه و یک دهم. علت این پدیده چیست و چه باید کرد؟
نسلی که در سالهای انقلاب و جنگ به دنیا آمدهاند، محصول دو دوره بحران سیاسی، اجتماعی عظیماند. این گروه سنی در شرایطی غیرعادی به دنیا آمدهاند، زمانی که مردم بهدلیل وضعیتی خاص، در شرایطی آرمانی قرار داشته و تمام همً آنان و مدیران، مصروف این شرایط آرمانی بوده است. در این شرایط، کسی به فکر اقتضائات زیستی و معیشتی و این که آیا کشور برای چنین رشد بحرانی جمعیت آمادگی دارد یا نه نیست. کسی در این فکر نیست که آیا زیرساختهای زیستی، اقتصادی و اجتماعی کشور آماده پذیرش این جمعیت مازاد هست یا نه؟ در نتیجه، دیر یا زود این جمعیت مازاد بر زیرساختهای موجود، خود را بر کشور تحمیل میکند و جامعه، مرحله به مرحله با بحران ظرفیت و امکانات مدرسه ابتدایی، راهنمایی، دبیرستان، دانشگاه برای تربیت و آموزش و بحران اشتغال، مسکن، ازدواج و تشکیل خانواده و فرزندآوری روبرو میشود. این بحران در سالهای بعد نیز در رشد میزان افسردگی، طلاق، خشونتها و آسیبهای اجتماعی و در مرحله سالمندی با فشار بر منابع مالی و اقتصادی کشور و نیز بحرانهای روحی و اجتماعی و نیز مشکل سلامتی جمعیت سالمند ادامه مییابد. در واقع، گریزی از این بحرانها هم نیست، زیرا علت اصلی یعنی رشد جمعیت گروه سنی مزبور، دور از اراده جامعه و مدیران بوده است و وقتی علت موجود باشد گریزی از پیامدهای آن نیز نیست. تنها آمادگی مردم و مدیران برای پیشبینی و سیاستگذاری علمی بهمنظور تخفیف بحرانها، کارساز است و الا با مداخلههای بیجا بحران چند برابر شده و بحرانهای دیگری نیز برآن افزوده میشود.
توضیح بیشتر اینکه، عمده جوانان امروز که در سالهای انقلاب و جنگ به دنیا آمدهاند از آغاز، و مرحله به مرحله درگیر مشکل ظرفیت مدرسه و دانشگاه، و فرصتهای شغلی و مسکن بودهاند و زمانی که آنان وارد هر مرحله شدهاند، تازه مردم و مسئولین به فکر چاره افتادهاند، که البته برای این گروه سنی فایده نداشته و عملا این نسل تاوان بیبرنامگی را در هر مرحله داده است، همچنان که امروز دارد تاوان کمبود فرصتهای شغلی و سکونت را میپردازد. بنابراین، این نسل حق دارد که نسبت به بیکفایتی نسل پدرانی که فقط زاد و ولد کردهاند، اما در فکر مشکلات آنان نبودهاند معترض باشد و به خاطر تردیدها و نگرانیهای جدًی نسبت به آینده و ثبات شغلی خود، مانند پدرانش بیگٌدار به آب نزند و به نوبه خود بر مشکلات آتی کشور نیفزاید. این نسل هم نگران است و هم از بابت کوتاهیهای جدًی در حقش، معترض و درگیر بحران روحی. به دلایل پیشگفته و نیز به دلیل عدم استقلال مالی و نیز زندگی سرتاسر مشکل و توام با تورم و بیکاری شدید، بدیهی است او یا از ازدواج طفره رود، یا به زندگی بدون فرزند اکتفا کند و یا حداکثر برای خالی نبودن عریضه یک فرزند بیاورد و یا به بهانهای کانون خانواده از هم بپاشد. به نظر میرسد برخلاف پدرانش، دست به انتخابی عقلانی زده است. انتخابی متناسب با شرایطی که او در آن واقع است.
اما خطر اصلی کجاست. اگر با طرح شعارهایی مانند خطر میزان باروری، به سیاستهایی در تنظیم خانواده روی آوریم که توام باشد با کمبود وسایل پیشگیری از بارداری بویژه در میان اقشار کم درآمد (منظور کمبود وسایل رایگان پیشگیری از بارداری ناخواسته است)، از آنجا که علت اصلی کمی باروری جوانان پدیدهای ضروری و در پاسخ به مهیا نبودن زیرساختهای اقتصادی و اجتماعی در کشور و نگرانی از آینده است، به زودی با سیل عظیم نوزادان ناخواسته در جامعه روبرو میشویم و فجایع بزرگی در کشور مانند افزایش هولناک سقط جنین و کودکان سرراهی رخ میدهد که آبروی جهانی جامعه ایران را در معرض تهدید جدی قرار میدهد. ضمن آنکه در چنین شرایطی، نیاز به موسسات فراوان دولتی خواهد بود برای نگهداری از خیل عظیم کودکان سرراهی و نیز کودکان مورد خشونت واقع شده توسط والدینی که به هر دلیل آمادگی تعدد فرزندان را نداشتهاند. تکلیف این نوع کودکان نیز در آینده معلوم است و آنان مهمل آسیبها و مسائل اجتماعی گسترده در جامعه خواهند بود.
آگاه باشیم که در پس سیاستهای نابجای جمعیتی چه فجایعی برای کشور رخ خواهد داد. بنابراین بیاییم به جای برخوردی نادرست و غیرکارشناسانه، با پیشبینی بحرانهای آتی این نسل، برای کاهش آلام آنان که خود را بعضا نسل سوخته میدانند و نیز برای جلوگیری از آثار منفی این بحرانها بر کل جامعه، خود را آماده سازیم تا بیش از این در برابر جوانان فعلی و میانسالان و سالمندان آتی این مرز و بوم شرمنده نباشیم. مسلما اگر جوانان، مانند نسل ما بر سرنوشت خود حاکم باشند بهتر از ما خواهند توانست بر مشکلاتی که ما برای آنان ایجاد کردهایم فائق آیند. خداپسندانه است که آنان را باور کنیم و بگذاریم آنان فرزند زمان خود باشند و با اقتضائات زمانه خود پیش روند و نه با آنچه ما برای آنان میپسندیم.