ماشاءالله شمس الواعظین، معتقد است اگر تا روز انتخابات ریاست جمهوری حادثه سیاسی خارق العاده ای رخ ندهد، هاشمی رفسنجانی قطعاً رئیس جمهور ایران می شود. وی کاندیداتوری هاشمی رفسنجانی را اقدامی "مسئولیتشناسانه" در قبال کشور ایران و تحسینبرانگیز می داند.
شمس الواعظین معتقد است هاشمی برخلاف سال ۸۴، این بار رئیس جمهور ایران می شود چرا که نیروهای اجتماعی دموکراسی خواه ایران، این بار به خوبی درک می کنند که هاشمی کاندیدایی است که از بطن نظام ، منتقد وضع برآمده از هشت سال ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد است.
*همانطور که میدانید هاشمی رفسنجانی هم نامزد مقام ریاست جمهوری شده است. ارزیابی شما از این واقعه مهم در فضای سیاسی ایران، چیست؟
من ارزیابی خودم را از این موضوع، سال 1384 در سرمقالهای در روزنامه شرق تحت عنوان "ضرورت بازگشت به دولت توسعهگرا" نوشتهام. من در آن سرمقاله، گفتم حالا که اصلاحطلبی در ایران، به علت برخوردهای رادیکال داخلی و نیز برخوردهای رادیکال خارجی با ایران، دچار انفارکتوس شده، بهتر است ما عقبنشینی نکنیم و از رحم دولت شبهدموکراتیک آقای خاتمی، یک دولت شبهتوتالیتر به دنیا نیاوریم.
من این بحث تئوریک را در کاخ سعدآباد با خود آقای خاتمی هم در میان گذاشتم و به ایشان گفتم که این بازگشت به عقب، یعنی بیرونآمدن یک دولت شبهتوتالیتر از دل دولت اصلاحات، برای کشور ایران خطرناک است. آقای خاتمی توصیه کرد که این دیدگاه را بنویسم. من هم آن را نوشتم و در روزنامه شرق منتشر شد.
در سال 84، به هر دلیلی، آقای هاشمی رئیس جمهور نشد و دولت توسعهگرا بر سر کار نیامد. در هشت سال گذشه، حتی مطابق تحلیلهای خوشبینانه، ما شاهد وضعیت اسفبار اقتصادی، افزایش شکافهای اقتصادی، افزایش حیرتانگیز نقدینگی ( 4 برابر دوره خاتمی و 8 برابر دوره هاشمی)، گرانی و تورم و غیرقابل تحمل بودن آنها، سیاست خارجی منزوی، تحریمهای بین المللی آسیبزننده به منافع ملی ایران و اموری از این دست بودهایم.
اگر جدولی از محسنات دولتهای توسعهگرا و شبهدموکراتیک هاشمی و خاتمی و دولت احمدینژاد ترسیم کنیم، شاخصهایی کاملاً منفی در کارنامه دولت در هشت سال گذشته، مشاهده میکنیم؛ دولتی که به طور تصادفی ثروتمندترین دولت تاریخ ایران بوده است. در این دوره، ما شاهد فساد مالی و اختلاسهای فراوان بودیم که فقط یک پرونده این اختلاسها، 3هزار میلیارد تومان بود.
این وضع منجر به افزایش نگرانیهای مردم و نخبگان شده است. بنابراین الان وقت مناسبی است که دولتمردی مثل آقای هاشمی، آخرین فصل زندگی سیاسیاش را به یک ثقل سیاسی بدل کند و آن را در باسکول اجتماعی قرار دهد.
البته داوری با مردم است ولی من متعقدم که ما با یک سونامی اجتماعی در زمینه داوری درباره کارنامه دولتهای توسعهگرا و شبهدموکراتیک آقایان هاشمی و خاتمی مواجهیم. مقایسه عملکرد این دو دولت با عملکرد دولت فعلی، عامل پیدایش این سونامی اجتماعی است.
ما باید قطار دولت را که از ریل خارج شده و فرسنگها از مسیر اصلی فاصله گرفته، بلافاصله به مسیر درست برگردانیم. یعنی وضعی پدید آید که نخبگان در جامعه جایگاه خوبی داشته باشند، طبقه متوسط که مولد ثروت و منزلت برای ایران است و در این هشت سال گذشته آسیب دیده است، باید دوباره به وضعی برگردد که بتواند تولید ثروت کند و نیز آمار مهاجرت به خارج از کشور – که در میان نخبگان و روزنامهنگاران و حتی تکنسینها حیرتانگیز است – باید کاهش یابد.
تحقق این امور مستلزم این است که یک شوک امیدوارکننده به جامعه داده شود. به نظر من، ریاست جمهوری آقای هاشمی این شوک را به جامعه میدهد؛ چرا که هاشمی تنها فردی است که اجماعی حول شخصیت او وجود دارد و میتواند وضع ایران را برگرداند به ماقبل وضع ریاست جمهوری آقای احمدینژاد. یعنی آرزوی ما این است که برگردیم به همان وضع سال 84 و این تلفات سالهای اخیر را به حافظه تاریخ بسپاریم که دیگر آنها را تکرار نکنیم.
به نظر من، آقای هاشمی از آخرین فصل حیات سیاسیاش به نحو احسن دارد استفاده میکند و با مسئولیتشناسی بسیار بالایی که ستایشبرانگیز هم است، وارد میدان انتخابات ریاست جمهوری شده است. وقتی بنده از لفظ ستایش برانگیز می کنم، دلیلش این است که این تصمیم آقای هاشمی با سرنوشت میهن مرتبط است. من هیچ سابقهای در تجلیل از شخصیتهای سیاسی ندارم مگر اینکه با سرنوشت میهن پیوند خورده باشد. در این مقطع تاریخی، بهبود وضعیت ما پیوند خورده است به بازگشت آقای هاشمی و مدل دولت توسعهگرا در کشور. امیدوارم چنین چیزی محقق شود و ما شاهد تغییر اوضاع باشیم.
* سال 84 که هاشمی کاندیدا شد، نوعی بدنامی گریبانگیر او بود که در شکست او تاثیر قابل توجهی داشت. الان وضع هاشمی را از این حیث چطور ارزیابی میکنید؟
ما باید با روشهای علمی، از جمله نظرسنجیهای عالمانه، باید به این سوال پاسخ دهیم. ولی صرفنظر از ماهیت انتخابات سال 84، نباید فراموش کنیم که عملکرد آقای هاشمی در هشت سال اخیر، چه سکوتش، چه هشدارهایش و چه توصیههایش، نشان می دهد که هاشمی در مقایسه با سال 84، از موقعیت بسیار مستحکمتری برخوردار است. بسیاری از نخبگان خواستار بازگشت ایشان شدهاند. همین الان که فقط اندکی از ثبت نام آقای هاشمی در ستاد وزارت انتخابات وزارت کشور میگذرد، در کل طبقات اجتماعی، تحرک امیدوارکنندهای رخ داده است. بلافاصله پس از ثبت نام آقای هاشمی، نرخ دلار در بازار، بین 50 تا 300 تومان کاهش یافت. این وضع دال بر افزایش اقبال نخبگان به هاشمی و افزایش شانس او برای پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری است.
* پس به نظر شما، احمدینژاد با اینکه هاشمی را در سال 84 شکست داد، ولی عملکردش منجر به اعاده حیثیت سیاسی هاشمی شد.
بله. البته فقط اعاده حیثیت هم نبود. شما تصور کنید اگر ثروتی که در دامن دولت آقای احمدینژاد نشست در دامن دولت هاشمی مینشست، وضع ما به کلی متفاوت از الان بود. یعنی عملکرد احمدینژاد نه تنها منجر به اعاده حیثیت سیاسی هاشمی شده است، بلکه بازگشت او را هم ضروری کرده و به مردم ایران این درس را داده است که ما نباید داشتهها و سرمایههای ملیمان را در سر بزنگاهها، صرفاً برای شعارهایی توخالی و پوشالی همچون انتقال پول نفت به سر سفرههای مردم، قربانی کنیم.
ما نباید فراموش کنیم کل مناقشه دولت احمدینژاد با هاشمی، مناقشهای شعاری بود ولی مناقشه هاشمی با دولت احمدینژاد، مناقشهای آماری بوده است؛ مناقشهای متکی بر آمار و واقعیتهای عینی جامعه ایران. الان شخصیتی مثل آقای هاشمی میتواند این وضع نامطلوب را جمع و جور کند.
البته بیفزایم که هاشمی به تنهایی نمی تواند چنین کاری کند مگر اینکه متوسل شود به مدیران اصلح و برجسته کشور؛ و توانمندی های ملی را از هر گروه و جناحی جمع کند و همه اینها را زیر چتر واحدی بیاورد و اوضاع کشور را قدرتمندانه به سوی بهبود نسبی سوق دهد.
* تکثر رقبا، یکی از دلایل شکست هاشمی در سال 84 بود. تکثر رقبا در این انتخابات، احتمالاً بیشتر از سال 84 خواهد بود. آیا این وضع این بار هم کار دست هاشمی خواهد داد؟
با وجود احترامی که برای همه نامزدهای قائلم، به نظر من چهرههای معروف و برجسته چندانی در میان نامزدهای فعلی وجود ندارد و اگر چنین چهره هایی هم وجود داشته باشند، آنها در برخی از حوزه ها کارنامه خودشان را نشان داده اند. لذا حتی نیازی به مقایسه کارنامه آنها با کارنامه هاشمی نیست.
در عین حال، صرفنظر از چگونگی برگزاری انتخابات در سال 84، بنده معتقدم وزن آقای هاشمی در باسکول اجتماعی بسیار سنگینی می کند و ارزیابی من این است که اگر تا روز انتخابات اتفاق ویژه و فوق العاده ای تا روز برگزاری انتخابات رخ ندهد، آقای هاشمی برنده قطعی انتخابات خواهد بود.
* در واقع در تحلیل شما این فرض وجود دارد که نیروهای اجتماعی، این بار منفعل نمی نشینند و شکست هاشمی را نظاره نمی کنند.
بله. به نظر می رسد که طبقه خاموش با تمام قوا وارد میدان می شود و با کنارگذاشتن قهر سیاسی، می کوشد نیاز اصلی کشور را، که تغییر اوضاع مدیریتی کشور است، محقق کند و به مدیریت کشور نزدیک شود.
* ممکن نیست ناخرسندی های ناشی از حوادث پس از انتخابات سال 88، دستمایه موفقیت هواداران تز تحریم انتخابات در این انتخابات شود و آرای بالقوه هاشمی چندان هم بالفعل نشود؟
وضعیت کشور طی چند سال اخیر به گونه ای بغرنج شده است که من تصور نمی کنم که ما دیگر، چه در داخل و در خارج از کشور، جریانی به نام تحریم داشته باشیم. این انتخابات، به یک دلیل کاملاً ساده، وضعیتی به کلی متفاوت پیدا خواهد کرد: این بار کسی می خواهد رئیس جمهور شود که از بطن نظام به نقد جدی و همه جانبه عملکردها تن داده است و می خواهد از آخرین تجربه و توشه حیات سیاسی اش در جهت نجات ایران از وضعیت فعلی استفاده کند. این خیلی مهم است و مردم هم متوجه این نکته هستند.
* بین هاشمی و خاتمی کدامیک گزینه بهتری برای ریاست جمهوری بود؟
من به عنوان روشنفکری که دموکراسی خواهی را سرلوحه برنامه های خودم قرار داده ام، خروج از سیاهچال اقتصادی را ضروری ترین، حیاتی ترین و فوری ترین مساله جامعه ایران می دانم. رسیدن به این نقطه مطلوب، با شخصیت آقای هاشمی تناسب بیشتری دارد تا شخصیت آقای خاتمی.
وقتی سر سفره مردم گوشت پیدا نشود، مردم دیگر دنبال دموکراسی نمی روند. بهبود اوضاع اقتصادی، به معنای نجات مردم ایران از وضع نامطلوب کنونی است و از این نظر، می توان گفت که الان هاشمی در قیاس با خاتمی، گزینه مناسبتری برای ریاست جمهوری است.
* و نقش هاشمی در تغییر در سیاست خارجی؟
غربی ها نیزبا توجه به موضع گیری ها و گفتمان حاکم بر سیاست خارجی ایران در چند سال گذشته،نیازمند یک شوک هستند تا ببینند اوضاع و مواضع ایران می تواند متحول شود.
ما به شخصیتی نیاز داریم که توانش فراتر از صرف یک رئیس قوه مجریه باشد؛ شخصیتی که بتواند بالانس لازم را به سیاست خارجی و سیاست داخلی ایران برگرداند. من این قدرت بالانس را در آقای هاشمی می بینم.