ماجرای بمبگذاری در شهر بوستون آمریکا، آنگونه که مقامات این کشور اعلام کردهاند به پایان رسیده است. براساس ادعای محافل امنیتی و رسانهای آمریکا، عوامل بمب گذاری، دو برادر مسلمان چچنی بودهاند که یکی از آنها در جریان درگیری کشته شده و فرد دیگری دستگیر گردیده است.
روزنامه جمهوری اسلامی در ادامه سرمقاله امروز خود نوشت: همزمان با حادثه انفجار بوستون، حادثه دیگری در شهر تگزاس رخ داد که در جریان آن دهها نفر کشته و زخمی شدند. درباره حادثه تگزاس، گفته شده است که این انفجار در یک کارخانه کود شیمیایی رخ داده ولی اطلاعات روشن و دقیقتری پیرامون آن منتشر نشده است. انفجارهای اخیر آمریکا از دو جنبه قابل بررسی هستند.
نخست اینکه این احتمال وجود دارد که این حوادث ساخته و پرداخته مراکز اطلاعاتی حکومت آمریکا باشد تا در سایه آن، بهانه یک ماجراجوئی تازه برای مقامات کاخ سفید ایجاد شود تا بلکه بتوانند بخشی از حیثیت از دست رفته کشورشان را درصحنه بینالمللی بازیابی و مرمت کنند. مقامات آمریکایی درسالهای اخیر با فهرستی از شکستهای سنگین در سطح جهانی مواجه شدهاند که از آن موارد میتوان به وقوع انقلابها در منطقه خاورمیانه با زمینه اسلامی و ضدآمریکایی، استیصال در موضوع فعالیتهای هستهای جمهوری اسلامی، ناکامی در مطیع ساختن کره شمالی، شکست در تغییر حکومت سوریه، قطع نفوذ آمریکا در آمریکای لاتین و... اشاره کرد. از این منظر، مقامات آمریکایی بیمیل نیستند بتوانند صحنه سازی مشابه آنچه را که در قضیه ۱۱ سپتامبر به وجود آوردند، بار دیگر ایجاد کنند.
فراموش نمیشود که چگونه دولت آمریکا، بهانه قرار دادن انفجارهای مشکوک «برجهای تجارت جهانی» از ۲۰ شهریور ۱۳۸۰ فضا را برای پیاده ساختن هدف استعماری خود، یعنی لشکرکشی به خاورمیانه و حمله به افغانستان و عراق مهیا کرد و با زیر پا گذاشتن مقررات و قوانین بینالمللی این دو کشور را مورد هجوم نظامی قرار داد و فجایعی را برای صلح و امنیت جهانی ایجاد کرد که تبعات آن هنوز ادامه دارد.
این درحالی است که پس از گذشت نزدیک به ۱۲ سال از انفجارهای نیویورک هنوز ابعاد این ماجرا و هویت عوامل آن در ابهام بسیار قرار دارد و واشنگتن، توضیحات منطقی و مبتنی بر دلیل و برهان در این باره ارائه نداده است، اگرچه از همان ابتدا نیز محافل سیاسی مستقل و ناظران بیطرف، ادعاهای امریکا را رد کرده و انفجارها را ساخته و پرداخته محافل صهیونیستی میدانستند.
با در نظر گرفتن این مسئله و مشابهت انفجارهای اخیر با آن حادثه، از جمله انتصاب عاملان انفجارهای اخیر به مسلمانانی از آسیای میانه، این شائبه بیشتر قوت میگیرد که آمریکاییها به دنبال فتنه انگیزی جدید میباشند.
با این حال حوادث اخیر آمریکا جنبه دیگری نیز دارد. این شکست تمامی تدابیر امنیتی را تداعی میکند که دولت این کشور از چند سال قبل برای آن سرمایهگذاری فراوانی نموده و طی سالهای اخیر، با افتخار اعلام میکرد که توانسته است این کشور را در برابر نفوذ تروریستها امن کند. واشنگتن پس از ماجرای انفجارهای نیویورک بسیار تلاش میکرد لشکرکشی به افغانستان و عراق را با این دستاویز که توانسته است برای شهروندان آمریکا محیط امن ایجاد کند، توجیه نماید، ولی اکنون با وقوع حوادث اخیر، این توجیه رنگ باخته و آن ترفند تبلیغاتی شکست خورده است. سیاست گزاران آمریکا، اکنون از جانب افکار عمومی این کشور تحت فشار هستند و با این سؤال مواجهند که پس، آن ادعاها چه شد و چرا با آن هزینههای سنگین مالی و جانی که در افغانستان و عراق به بهانه مبارزه با تروریسم صرف گردید این کشور همچنان شاهد حوادث تروریستی است و عناصر تروریست به راحتی میتوانند در این کشور جولان داده و دست به عملیات بزنند؟
پاسخ این سؤال البته مشخص است. واقعیت این است که دولت آمریکا در مبارزه با تروریسم صداقت ندارد بلکه مقوله مبارزه با تروریسم را بهانهای برای پیگیری اغراض و اهداف سیاسی و استعماری خود قرار داده است. مقامات آمریکایی درحالی داعیه مبارزه با تروریسم را دارند که خود، عامل ایجاد و بقای بسیاری از گروههای تروریستی در سطح بینالمللی هستند. القاعده و طالبان که از گروههای عمده تروریستی محسوب میشوند دستاورد دستگاههای جاسوسی غرب و به خصوص آمریکا هستند که سالها تحت حمایت آمریکا بودهاند با این هدف که این گروهها در برابر نفوذ شوروی سابق در افغانستان بایستند.
هیلاری کلینتون وزیر خارجه سابق آمریکا سال گذشته با ارائه گزارشی به کنگره، به این موضوع اعتراف کرد و گفت آمریکا گذشته مشترکی با القاعده دارد. از اینرو، آمریکاییها برخلاف تبلیغاتشان، هر جا که احساس کنند منافعشان ایجاب میکند نه تنها مشکلی با تروریسم ندارند بلکه از آن حمایت نیز میکنند. به عنوان نمونه، کاخ سفید هم اکنون از تروریستها در سوریه حمایت میکند و برای آنها سلاح و پول ارسال مینماید درحالی که بسیاری از محافل سیاسی آمریکا به تروریست بودن گروههای شورشی در سوریه اعتراف کردهاند.
اکنون بسیاری از مردم آمریکا از دولتمردان خود میپرسند که اگر تروریسم در آمریکا بد است چرا در سوریه خوب است؟ این برخورد دوگانه و گزینشی با تروریسم از سوی آمریکا، پوچ بودن ادعاهای واشنگتن در مخالفت با تروریسم را مورد تأکید قرار میدهد و تا زمانی که چنین دیدگاهی در هیأت حاکمه آمریکا وجود دارد قطعاً شهرهای آمریکا نیز همچون سایر نقاط جهان، از تروریسم در امان نخواهند بود. تردیدی نیست که تروریسم، پدیدهای شوم و ضدانسانی است و جامعه بینالمللی خواهان ریشه کن شدن آن میباشد ولی این برخوردهای سلیقهای و منفعت جویانه قدرتهای سلطهگر، به ویژه آمریکا، با مقوله تروریسم است که از علل اصلی ادامه حیات تروریسم در جهان میباشد.