پس از گذشت یک سال از عملیات ۷ اکتبر ۲۰۲۳ (طوفان الاقصی) و پس از حجم ویرانی، قتل و کشتاری که بهعنوان واکنش به آن در نوار غزه رخ داد، ضروری است که درباره فایده این عملیات که به اسرائیل بهانهای برای تبدیل غزه به مکانی غیرقابلزیست، نابودی مردم آن، آوارگی باقیماندگان، تکهتکه کردن آن و اجرای برنامههایی برای ساخت شهرکهای یهودی در آن داده است، مجددا بررسی و محل پرسش قرار گیرد. آنچه که اسرائیل در نوار غزه و کرانه غربی انجام داده و می دهد در حقیقت گامی مهم به سوی تحقق آرزوی دیرینه نتنیاهو مبنی بر خالص سازی قوم یهودی در "اسرائیل" و خلاص شدن از باقیمانده ساکنان مسلمانان فلسطینی است.
با شدت گرفتن عملیات نظامی در لبنان و ضربات شدیدی که مقاومت لبنانی دریافت کرده است و با افزایش تعداد شهدای لبنانی (بیش از 2000 شهید و و حدود 10 هار نفر زخمی)، چه نظامی و چه غیرنظامی، و حجم ویرانیهایی که در مناطق جنوب و بقاع لبنان رخ داده است و همچنین خساراتی که به اقتصاد لبنان، که خود دچار فروپاشی بزرگی بود، وارد شده است، این پرسش مشروع به نظر میرسد که آیا ادامه جبهه پشتیبانی از نوار غزه از سوی مقاومت اسلامی لبنان و مشروعیت آن توجیه پذیر است یا نه؟
پاسخ به این سؤال نیازمند آرامش و دوری از هیجان، احساسات، انفعال ها و واکنشهای سریع است تا بررسی این امر یک موضوع دقیق و واقعبینانه باشد. همچنین پاسخ به این پرسش نیازمند نگاهی کلی و موشکافانه و به دور از جزئیات کوچک و دردناک است که البته برای کسانی که در روزمرگیهای این جنگ وحشیانه زندگی میکنند، امری بس دشوار و نیازمند صبری بزرگ است.
در ابتدا، باید اعتراف کرد که فارغ از زمینههای ایدئولوژیکی و اعتقادی ارتش اسرائیل ، همه را با حجم وحشیگری گسترده ای که به کار برد، شگفتزده کرد و همچنان نیز این کار را ادامه می دهد در حقیقت در جنایات جنگی رکود شکنی می کند . بله ، براساس تجربه های گذشته در طول تاسیس اسرائیل تا کنون انتظار میرفت جامعه بینالمللی در برابر اقدامات اسرائیل سکوت کند، اما انتظار نمیرفت که در برابر این حجم از نسلکشی و جنایات جنگی ساکت بماند و همه را مات و مبهوت طرفداری از حقوق بشر کند!!! بلکه حتی آن را توجیه و حمایت کند و مرتکبان آن را با سلاح و مهمات مجهز کند،در کنار این واکنش کم نظیر جامعه بین المللی که در بین دول غربی تجلی پیدا می کند در برابر کشتار گسترده فلسطینی ها و لبنانی ها سکوت کرده و دست بسته باقی بماند ،گرچه سکوت مرموز رسمی جهان عرب "صاحبان اصلی قضیه فلسطین و لبنان به عنوان دو ملت و کشور عرب در درون جامعه بین الملل" خود داستانی دیگر دارد.
اما برای دستیابی به ارزیابی صحیح از آنچه از ۷ اکتبر اتفاق افتاده است، باید بررسی کنیم که وضعیت قضیه فلسطین قبل از عملیات "طوفان الاقصی" چگونه بود و پس از آن چگونه شد؟
قبل از "طوفان الاقصی"، اسرائیل کشوری عضو سازمان ملل متحد بود (درحالیکه فلسطین از چنین حقی برخوردار نبود)، و شهروندانش (یهودیان اسرائیل) در آرامش، رفاه و امنیت زندگی میکردند. رؤیای زندگی در کشوری که آنها را گرد هم آورده و از آنها محافظت میکرد، عملا تحقق یافته بود و اسرائیل در جهان ، خود را به عنوان نمونهای از دموکراسی و مصداق بارز تحقق حقوق بشر در شرق عقبافتاده ،تعریف می کرد.اسرائیل فلسطینی ها را در دو منطقه کوچک "کرانه باختری و نوار غزه" محصور کرده بود و درصدد حل این مشکل (وجود فلسطینیان) بود، بدون اینکه هیچ شبههای در مورد نقض حقوق بینالمللی ایجاد کند. فلسطینی های عرب داخل اسرائیل، یا آنهایی که بهعنوان "فلسطینیان سال ۱۹۴۸" در منطقه خط سبز شناخته میشوند، بهعنوان شهروندان درجه دوم با آنها رفتار میشد و این با تصویب قانون "کشور و دولت یهودی" از سوی کنیست (پارلمان اسرائیل)به اوج خود رسید، قانونی که حق شهروندی را مخصوص یهودیان داخل اسرائیل تعریف می کرد و عملا راه برای برای تصفیه نژادی و قومی عرب های اسرائیل ،کرانه غربی و نوار غزه فراهم می کرد. همه اینها تنها با اعتراضات کمرنگ و شرمناک جامعه بین الملل و بسیاری از دولت های عربی مواجه شد. اسرائیل به تدریج کرانه باختری را با افزایش تعداد شهرکهای یهودینشین به رغم مخالفت اتحادیه اروپا(براساس مصوبات شورای امنیت مبنی بر تشکیل دو دولت و دو ملت در سرزمینی واحد) و برخی کشورهای به اصطلاح متمدن به دست آورده و اشغال می کرد و اسرائیل به طور مداوم علیه ساکنان کرانه باختری از خشونت و سرکوب استفاده میکرد. نوار غزه منطقهای بود که بیش از دو میلیون و سیصد هزار نفر از ساکنان آن، عمدتاً از کسانی که از شهرها و روستاهای خود رانده شده و به آنجا پناه برده بودند، در آن جمع شده و گرد هم آمده بودند. این افراد از جنگهای مداوم، محاصره شدید و فقر رنج میبردند. کار به جایی رسیده بود که اسرائیل گمان می کرد با پولهایی که بهطور قاچاق به آنجا منتقل میشود، حماس را در نهایت وادار کند که در ازای این رفاه سراب گونه، از ادعای خود درباره فلسطین دست بکشد. این در حالی بود که همچنین اسرائیل از چندین کشور، بهویژه ایالات متحده،از حمایت به رسمیت شناختن قدس غربی بهعنوان پایتخت خود و بلندیهای جولان بهعنوان بخشی از اراضیاش برخوردار شده بود. دیگر ، مسئله فلسطین به داستانی از تاریخ تبدیل شده بود، بهطوریکه بسیاری از کشورهای جهان که خود را " دول دموکراتیک و متمدن" میدانستند، قوانینی وضع کردند که هرگونه انتقاد از اقدامات اسرائیل را جرمانگاری میکردند و مخالفان سیاست های اسرائیل را عناصری ضد یهود می نامیدند و با سیاست های آپارتاید اسرائیل عملا همراهی می کردند . دنیا فراموش کرده بود که مردمی از سرزمین خود رانده شدهاند، علیه آنها بدترین جنایات انجام شده و همچنان از ظلم، سرکوب و خشونت رنج میبرند. حتی بسیاری از دولت های عربی، با این ادعا که جنگ بیفایده است و صلح میتواند "حقوق معیشتی" مردم فلسطین را به ارمغان آورد، به سرعت به سازش و عادیسازی روابط با اسرائیل روی آورده بودند.
این تنها بخشی از وضعیت فلسطینیها قبل از ۷ اکتبر بود. شاید عملیات "طوفان الاقصی" آنطور که برنامه ریزان آن میخواستند، انجام نشد. شاید هرج ومرج بهوجود آمد و مهاجمان در حمله به شهرکنشینان زیادهروی کردند. شاید زمانبندی این عملیات ایدهآل نبود... شاید... اینها موضوعاتی است که باید فرماندهان نظامی و استراتژیستها درباره آن بحث میکنند. اما آنچه برای ما مهم است، اصل انجام عملیات است. هر عملیات مقاومتی دارای نسبتی از موفقیت و شکست است و این امر حقانیت مقاومت و ضرورت انجام عملیات را نفی نمیکند. عملیات مقاومت با حملات نظامی ارتشهای رسمی متفاوت است. برای حملات نظامی کلاسیک نتایجی مشخص و فوری وجود دارد، اما عملیات مقاومت تنها هدفی که دارد، فرسایش و تحلیل بردن اشغالگر است این در حالی است که مقاومت در برابر اشغالگر از مشروعیتی بیش از جنگ کلاسیک برخوردار است. در جنگ کلاسیک، ارتشها با دشمنی که از نظر قدرت ، برابر یا نزدیک به آنها است، مواجه میشوند. اما مقاومت یک جنگ نامتقارن بین اشغالگر و مدافع حق است. بنابراین، مشروعیت مقاومت با نسبت موفقیت آن یا هزینهای که مقاومان پرداخت میکنند، سنجیده نمیشود، بلکه اصل در انجام آن است. عدم مقاومت عملی غیرمشروع است و به اشغالگر مشروعیت میبخشد. فلسطینیان به تاریخ چه خواهند گفت؟ ترسیدیم؟ کوتاهی کردیم؟ کسی را پیدا نکردیم که از ما حمایت کند، بنابراین ترجیح دادیم فرار کنیم، تابعیت کشورهایی را بپذیریم که حاضر به پذیرش ما بودند، حق خود را فراموش کردیم و سرزمین خود را با پول و رفاهی که در دیاسپورا بهدست آوردیم، مبادله کردیم؟( معناي دياسپورا به پراکندگی فلسطینی در سرزمین های دیگر اطلاق می شود ، به پراکندگی و مهاجرت اجباری مردم فلسطین از سرزمینهای خود اشاره دارد که از سال ۱۹۴۸ بهدنبال تأسیس دولت اسرائیل و در جریان جنگهای اعراب و اسرائیل آغاز شد. این رخداد بهویژه در طول جنگ ۱۹۴۸ "معروف به نکبت یا فاجعه اشغالگری" باعث شد صدها هزار فلسطینی از خانهها و سرزمینهای خود آواره شوند و به کشورهای همسایه مانند اردن، لبنان، سوریه و دیگر مناطق جهان مهاجرت کنند. این پراکندگی در سالهای بعد به دلیل درگیریها، جنگها و اشغالهای بعدی بیشتر شد و موجب شد که فلسطینیان در سراسر جهان پراکنده شوند. امروز جمعیت بزرگی از فلسطینیان در کشورهای خاورمیانه، اروپا، آمریکای شمالی و آمریکای لاتین زندگی میکنند و به تلاشهای خود برای حفظ هویت ملی، فرهنگی و سیاسیشان ادامه میدهند. پراکندگی فلسطینی و آوارگی در کشورهای دیگر به نمادی از حق بازگشت، مقاومت و حفظ آرمان فلسطینیان برای آزادی و بازگشت به سرزمینهایشان تبدیل شده است).
اما درباره پشتیبانی از حق مقاومت و بازگشت به سرزمین اصلی، وظیفه هر عرب، هر مسلمان، هر مسیحی، هر انسان آزادیخواه در جهان به شمار می رود، حتی اگر یهودی باشد، هر کسی که به انسانیت، حق و خیر باور دارد و هر صاحب وجدانی باید از حق فلسطینی ها حمایت کند ، هر کس به اندازه توانش باید از این حق مشروع دفاع و حمایت کند، در غیر این صورت، ساکت ماندن در برابر حق و هم صدایی با باطل خواهد بود. فلسطین برای عربها یک هسته مرکزی در سطح جهان برای همنوایی و همراهی با فلسطینی ها به شمار می رود ، برای مسلمانان قبله نخستین محسوب می شود و برای مسیحیان مهد عیسی(ع) و برای جهان آزاد یک مسئله حق است.اگر غیر از این باشد آنگاه ما به فرزندان و نوههای خود چه خواهیم گفت؟ فلسطینیها ذبح میشدند و نابود میشدند، اما ما ترجیح دادیم از آرامش و فصول گردشگری خود محافظت کنیم؟ غزه زیر فشار له میشد و ما در حال برگزاری جشنها و کنسرتها بودیم؟ قدس مورد تجاوز قرار میگرفت و ما میخواستیم در آرامش زندگی کنیم؟ مقاومان و رهبران مقاومت کشته میشدند و ما می گفتیم که اینها از قبل زندگی خودشان را برای شهادت نذر کرده بودند؟ هیچکس آرزوی مرگ ندارد، اما مقاومان و رهبران مقاومت از مرگ در برابر اشغالگران و زورگویان نمیترسند.
اما در میان تعریف و مشروعیت بخشیدن به اقدام مقاومت و رهبران آن ،آیا شهروندان وغیرنظامیان نیز باید هزینه دهند؟ هیچکس مدعی نیست که مقاومت و رهبران آن باید به گونه ای عمل کنند که شهروندان و غیر نظامین قربانی آن باشند، باید مراقب باشیم و دقت کنیم که آنچه بر سر غیر نظامیان در دل هر مقاومتی رخ می دهد ، مسئولیتش متوجه اشغالگر و کسانی است که به ناحق سرزمینی را اشغال کرده اند و نباید در این جا جای قاتل و مقتول را عوض کرد و اتهامی ناروا را به نام مقاومت و رهبران آن ثبت کنیم ، اگر ما در این مرحله از مقاومت دچار اشتباه شده و قضاوتی نادرست داشته باشیم آنگاه چگونه می توانیم در باره تاریخ سازی و قهرمانی های مردم ویتنام در برابر آمریکای اشغالگر و ملت آزادیخواه الجزایر در برابر استعمار فرانسه سخن بگوییم و قضاوت کنیم؟ همچنان که مردم ویتنام و الجزایر پناه و دامن اصلی حمایت از مقاومت در برابر اشغالگران و استعمارگران بودند ، اکنون نیز مردم فلسطین و لبنان نیز از همان جنس مردم در عصر مقاومت هستند و اصولا بدون حضور مردم و فداکاری های آنان ،اصلا چیزی به نام مقامت و ایستادگی در برابر استعمار شکل نمی گیرد و هرگز قدمی در راه احقاق حق برداشته نمی شود. آیا حجم بالای خسارت های جانی و مالی در نوار غزه و لبنان، و پایداری مردم در برابر جنایات اشغالگران، خود گواه صادقی نیست که این ملت ها خود حامی و پناهگاه مقاومان و رهبران مقاومت در کوران مبارزه با استعمارگران جدید هستند ؟
در مقابل، اسرائیل تا به امروز چه هزینهای پرداخت و چه اهدافی را محقق کرده است؟ از نظر تاکتیکی، اهدافی را که از آغاز تجاوزش به نوار غزه تعیین کرده بود، به دست نیاورده است: از بین بردن حماس، آزادسازی گروگانها، خالی کردن غزه از ساکنان و بازگرداندن امنیت به شهرکنشینان در اطراف غزه.
همچنین اهدافی که هنگام تغییر مسیر از جنوب به سمت شمال تعیین کرده بود، یعنی توقف جبهه پشتیبانی مقاومت لبنان از مقاومت غزه و بازگشت شهرکنشینان شمالی که توسط ارتش اشغالگر اسرائیلی تعیین شده بود تا کنون هرگز رنگ واقعیت به خود نگرفته است،و به روشنی پیداست که از طریق فشار نظامی هرگز به این اهداف خود نیز نخواهد رسید.
از نظر استراتژیک، این دولت اشغالگر به اصطلاح "دموکراتیک" در واکنش به عملیات هفتم و هشتم اکتبر 2023 نقاب از چهره خود برداشت. در روزهای اول، رسانههای جهانی که تحت کنترل لابیهای صهیونیستی بودند، حملات وحشیانه را به عنوان دفاع و واکنش به حمله حماس "تروریستی" توجیه کردند و به دلیل تبلیغات گستردهای که در دهههای گذشته علیه اسلام سیاسی به طور کلی در منطقه و سطح بین الملل انجام شده بود،شاید به راحتی توانستند چنین تصویری را در افکار عمومی جهان ترسیم کنند.
اما حجم وحشیگری اسرائیل دیگر قابل تحمل یا پذیرش نبود و نیست. افکار عمومی جهان در برابر صحنههای وحشتناکی که به دلیل گسترش شبکههای اجتماعی نتوانستند پنهان کنند، دچار شوک شد. ناگهان جهان، از جمله عربها، به یاد آوردند که اشغالگری اسرائیل دیگر در قرن بیست و یکم پذیرفتنی نیست. نسلهای جوان فهمیدند که سرزمینی غصب شده و ملتی از سرزمین خود رانده شده است. دیگر روایت هولوکاست نازی برای توجیه سوزاندن یک ملت دیگر که تنها جرمش این است که افسانه صهیونیستی سرزمین موعود با سرزمین و زمین اجدادی اش را همخوانی می کردند، کافی نبود. صداهایی بلند شدند که خواستار "آزادی فلسطین" بودند. اندیشمندان شروع به صحبت در مورد سقوط صهیونیسم کردند. هنرمندان، ورزشکاران، سینماگران، دانشجویان و دیگران از همکاری با شهروندان اشغالگر اسرائیلی خودداری کردند. یهودیان دوباره احساس کردند که جوامع بشری در قرن بیست و یکم پس از دههها پذیرش، به رد افسانه سازی آنها بازگشتهاند. "دولت اسرائیل" و رهبران آن تحت تعقیب دادگاههای بینالمللی به دلیل ارتکاب فجیعترین جنایات جنگی، جنایات علیه بشریت و حتی نسلکشی قرار گرفتند. بعد از اینکه به دلیل حجم بالای تبلیغات بر سر هولوکاست نازیها، همدردی و حمایت مردم جهان را کسب کردند، اکنون خود مرتکب نسلکشی نازیسم شده و خود به سازندگان فاشیسم و نازیسم جدید علیه ملت فلسطین و لبنان شهرت یافته اند و نظام آپارتایدی که در فلسطین اشغالی اجرا میکنند، زیر ذرهبین قرار گرفته است. دیگر مظلومیت تاریخی که "اسرائیل" برای توجیه اعمال وحشیانه خود به کار میبرد، برای توجیه اقداماتش کافی نیست و نخواهد بود. دولت اشغالگر اسرائیل در شرطبندی بر سر سراب صلح تحمیلی شکست خورد، زیرا علیرغم دستیابی به میزان زیادی از ویرانی و خسارات انسانی در نوار غزه و لبنان، یک مانع روانی در افکار عمومی فلسطین ، جهان عرب و افکار عمومی جهان ایجاد کرد که رسیدن به یک توافق یا سازش تسلیمآمیز را تقریباً غیرممکن ساخته است، بهخصوص زمانی که فلسطینیان دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند.
دولت و ارتش اشغالگر "اسرائیل" چیزی جز انتقام و چند موفقیت تاکتیکی به دست نیاورده است، بدون اینکه دستاوردهای استراتژیکی کسب کند. نشانه این امر تظاهراتی است که در نقاط مختلف جهان علیه اسرائیل برگزار میشود. اما در مقابل همه می دانند که مقاومت زمانی جنگ و نبرد خود علیه اشغالگران را می بازد که شما و ما شاهد تظاهرات علیه مقاومت و رهبران مقاومت در فلسطین، جنوب لبنان، ضاحیه جنوبی و در سراسر جهان باشیم و این در حالی است که اکنون دست و سینه حمایت از مقاومت ، مرزهای بین المللی را در نوردیده است و افکار عمومی جهان مشتاق احقاق حقوق فلسطینی ها و لبنانی ها است. شاید پایان عصر ، دوران اسرائیل و اشغالگری ها و نسل کشی هایش نزدیک نباشد، اما مقاومت فلسطین و لبنان آغاز به ترسیم خط پایان آن را کرده است. جنگهای نامتقارن به جنگهای فرسایشی تبدیل میشوند که دشمن را به تحمل خسارت های انباشته سوق میدهد تا به ناتوانی قدرت برسد. چرچیل می گوید: "جنگ فرسایشی با پیروزی ارتشها پایان نمییابد، بلکه با خستگی ملتها به پایان میرسد."
بدون شک اکنون هزینهها در لبنان و فلسطین بسیار بزرگ و دردناک است، اما هدف شایسته بزرگترین فداکاریها است.هاله ابوحمدان / استاد حقوق دانشگاه لبنان-عصرایران