در این نامه آمده است؛
یاسین سادهلوح! چرا فکر میکردی که خیلی زرنگ هستی و بهتر از بزرگترها زندگی را میفهمی!؟
ازدواج شماها، برای بهرهبرداری از موقعیت همدیگر بود، نه برای تشکیل یک کانون امن و آرام زندگی خانوادگی!
اما مهناز افشار بعد از با فروپاشاندن خانوادهات، طبق تربیت خود، گام به گام تو را به سوی سقوط اعتقادی و سیاسی کشانید و تو نفهمیدی که ملاک دنیا و آخرت پدرت، ولیفقیه و ایستادن با انقلاب اسلامی در برابر اشرارجهانی بوده و هست!
مهناز که باپذیرشِ مأموریتِ ترویج بیحجابی و بیحیایی، مُحَرِک هر شایعه و کینهتوزی علیه تو بوده، حالا ظاهراً برای دفاع از مظلومیت تو، با دریدگی تمام «لعنت به جمهوری اسلامی» میگوید؛ که البته یقیناً و حتماً، همین «لعن»، در دنیا و آخرت رهایش نخواهد کرد؛ بنابراین اگر هنوز ذرهای از اصالت و شعور در خودت سراغ داری، بفهم که بعداز سقوطِ کاملِ تو، مهناز رهایت میکند!
آنچه میبینم، باید بگویم: مهناز، واقعیت و مجازی را درهم ریخته و میخواهد با جذابیت زنانهاش، نقش "مریم رجوی زیبا" را بازی کند؛ اما تو "مسعود رجوی" او نیستی و کس دیگری نیاز خواهد بود که بتواند دست به کشتار ملت خود بزند؛ اما در ابتدای عطشناک کینهجوییها، هردوباهم تحریکپذیر در خدمت دشمنان ایران پادویی خواهید کرد؛ هم بخاطر رنج مشترکتان و هم بخاطر پیوندتان!
کاش میتوانستی، شعله تنفرش را کم کنی تا مجبور به انتخابی سخت نباشی!
نگارش این رنجنامه، برای «منِ پدروپدربزرگ» بازگویی تلخترین کابوس وحشتناکی است که دهسال از بیان آن اجتناب کردم تا زندگیتان آسیب نبیند؛ اما امروز ادامه سرنوشت مشترکتان را پرتگاه مُهلکی میبینم که شاید جدا از هم، با درک خطر، هردو/هرسه نجات بیابید!
محمدعلی رامین تهران- ۲۵-اردیبهشت۱۴۰۳