به گزارش مردم سالاری آنلاین، گویی کشورهای منطقه که یک امپراتوری فوق العاده مغرور را کنار گذاشتند، اکنون دیگری را رد میکنند.
اکوایران در این باره نوشت: رژیمهای حاکم و رهبران اقتدارگرای منطقه، در حالی که به دنبال متحدان جدید میگردند، به آرامی استقلال و آزادی عمل خود را ابراز میکنند؛ برخی به صورت دموکراتیک، ولی اغلب نه. این به نوبه خود نشان دهنده یک تغییر اساسی به سمت دنیای چند قطبی است، جایی که دیگر در آن ابرقدرتهای انفرادی تسلط ندارند.
در عربستان سعودی و امارات متحده عربی، خاندانهای سلطنتی هویت ملی یکسانی را القا میکنند و از طریق نفوذ مالی، نفت و ورزش، قدرت خود را در خارج از کشور اعمال میکنند. آنها با توجه به اهمیت استراتژیک خود، وضعیت تحت الحمایه غربی اعطا شده توسط ایالات متحده و قبل از آن توسط بریتانیا را کنار میگذارند.
در اسرائیل، ناسیونالیستهای یهودی تندرو و افراطگرایان مذهبی با مخالفت با خواستههای واشنگتن، برای تعریف شخصیت آینده رژیم خود مبارزه میکنند، که بازتابی از روزهای خشونتآمیز پایانی قیمومیت بریتانیا است.
در ترکیه، رجب طیب اردوغان، وارث یک امپراتوری مغلوب دیگر، غرب را در مقابل شرق و بالعکس قرار میدهد و متناوباً با آمریکا، ناتو، اتحادیه اروپا، روسیه و چین بازی میکند.
جو بایدن، رئیسجمهور ایالات متحده از زمان روی کار آمدن در سال 2021، با توجه به مصیبتهای داخلی اخیر آمریکا و مشغول بودن به چین و اوکراین، عمدتاً از بحرانهای ادامهدار در کرانه باختری، لبنان، عراق، سوریه، یمن، لیبی و سودان دوری کرده است.
یکی از وعدههای بزرگ او در خاورمیانه، یعنی نجات توافق هستهای ایران که توسط دونالد ترامپ نابود شد، هنوز محقق نشده است. در سال 1956 نیز، حمله به مصر، بریتانیا را به عنوان قدرت منطقهای مسلط تضعیف کرد. آیا آمریکا نیز به نقطه عطف سرنوشتساز خود نزدیک میشود؟
با توجه به اعتقاد مادامالعمر او به برتری آمریکا، جای تعجب نیست که پاسخ بایدن منفی است، اما شاید با توجه به شرایط روزگار، این پاسخی نابخردانه باشد. در عوض، او با تأخیر یک فشار بلندپروازانه را برای اعمال مجدد رهبری منطقهای ایالات متحده آغاز کرده است.
این تا حدی برای مقابله با نفوذ پکن و مسکو است و تا حدی برای یادآوری به متحدان منطقهای است که چه کسی امنیت و رفاه آنها را تضمین میکند. بایدن برای نشان دادن این نکته، 3000 نیروی اضافی را در این ماه به خلیج فارس فرستاد، ظاهراً برای بازدارندگی ایران و همچنین برای نشان دادن اینکه چه کسی رئیس است.
اول، ایران را در نظر بگیرید. مذاکرات قطر در مورد آزادی زندانیان دوتابعیتی در ازای آزادسازی 6 میلیارد دلار از داراییهای ایران، در این ماه پیشرفت قابل توجهی داشت. بر اساس گزارشها، دو طرف درباره پایان فروش [ادعایی] پهپادهای نظامی ایران به روسیه نیز گفتگو میکنند. گفته میشود که هدف نهایی، یک توافق دوجانبه غیررسمی است که برنامههای هستهای ایران را در ازای لغو کامل تحریمهای ایالات متحده متوقف میکند - چیزی که دولت و اقتصاد بحرانزده ایران بیشتر از هر چیزی میخواهد. گفتگوها ادامه دارد.
دومین مورد که با تحول اخیر خاورمیانه مرتبط است شامل رقیب قدیمی ایران، سعودیها میشود. ایالات متحده از میانجیگری چین بین تهران و ریاض و همچنین همکاری عربستان با مسکو نگران است. بایدن میخواهد محمد بن سلمان، رهبر عربستان سعودی را به سمت خود بازگرداند و عادیسازی روابط با اسرائیل به سبک توافقنامه ابراهیم را تضمین کند. به همین منظور، بنا بر گزارشها، او در حال بستن یک پیمان امنیتی و اعلام حمایت ایالات متحده از برنامه هستهای غیرنظامی عربستان است که علیرغم نگرانیهای آشکار درباره اشاعه تسلیحاتی، بهطور بالقوه میتواند هم سطح با برنامه ایران باشد. چنین تفکری زنگ خطر را در اسرائیل به صدا در آورده، اما جو میگوید مشکلی نیست. عادیسازی عربستان و اسرائیل میتواند شامل تضمینهای دفاعی آمریکا و تسلیحات پیشرفته برای هر دو باشد. و مزیت مضاعفی برای او خواهد داشت که چین را به حاشیه براند.
چرا آمریکا باید به رژیم سعودی که ارزشهای دموکراتیک و حقوق بشری غربی را تحقیر میکند کمک کند و از آن دفاع کند؟ پس از قتل جمال خاشقجی در سال 2018، بایدن عهد کرد که پادشاهی را منزوی کند. پاسخ این است که عادی سازی یک پیروزی بزرگ برای رئیس جمهور قبل از انتخابات خواهد بود، به ویژه زمانی که به سومین مرحله برنامه او مرتبط باشد: پیشبرد تشکیل کشور فلسطین. بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل که در داخل محاصره شده است، به شدت به توافق عربستان نیاز دارد. سعودیها نیز خواهان آن هستند، اما حداقل روی کاغذ بر پیشرفت ملموس به سوی تشکیل کشور فلسطین اصرار دارند. شرکای ائتلاف راست افراطی نتانیاهو مخالف هرگونه امتیازی هستند، او به سختی با بایدن صحبت می کند –و در ماه اکتبر، صرفاً به دلیل مخالفت با او، قصد دارد از چین بازدید کند. با این حال، بایدن فکر میکند که میتواند موافقت اسرائیل را با افزایش خودمختاری فلسطین، توقف طرحهای الحاق کرانه باختری و شاید احیای روند صلح دو کشوری در ازای تحویل سعودیها، خنثیسازی ایران و ارائه تضمینهای امنیتی برای همه به دست آورد.
امیدهای بایدن برای هتتریک کمی توهمآمیز به نظر میرسد. عوامل منفی بیشمار محلی به کنار، زمان علیه اوست. مانند بقیه جهان، رهبران منفعتطلب منطقهای نمیدانند که او چقدر دوام خواهد آورد –و آیا ترامپ جایگزین او خواهد شد.
چقدر همه چیز تغییر کرده است. زمانی بود که ایالات متحده، مانند بریتانیای قبل از آن، قانون را در خاورمیانه وضع میکرد. اما این برای قبل از 11 سپتامبر و القاعده، عراق و افغانستان، ظهور چین و ولادیمیر پوتین بدخیم، و حمله اقتدارگرایان به دموکراسی جهانی و حاکمیت قانون بود.
این روزها حتی عدهای کودتاچی نیجری میتوانند با مصونیت از مجازات، عمو سام را به چالش بکشند.و با این حال، از جنبههای دیگر، از این تغییر استقبال میشود. چرا کشورهای کمتر قدرتمند اما به هر حال مستقل جهان نباید آزاد باشند که وفاداریهایشان را با منافعشان تنظیم کنند، به جای اینکه در بلوکهای دائمی، اتحادهای انعطاف ناپذیر و پیمانهای متضاد جمع شوند؟ در این دوران غیر عاطفی، چرا با مهرههای خود بازی نکنیم؟
دوران ابرقدرت مسلط رو به پایان است. بایدن ممکن است تمام تلاش خود را برای حفظ نظم قدیمی انجام دهد. اما مانند «عصر امپراتوری» از دست رفته بریتانیا، «قرن آمریکایی» که او در آن بسیار محکم ریشه دوانده است، به سرعت در حال پیوستن به تاریخ است.