البته ما در حال حاضر، مسائل دست اوّلی(!) از این دست کم نداریم؛ که صد البته همه را که در یک کفهی ترازوی مدیریت کشور جمع کنیم، کمترین وزنی در برابر بارهای برزمینمانده ندارند، لیک چه میشود، که برهه در برهه، هم مسائل دست چندم برجسته میشوند، و هم مهمتر از آن، این مسائل به وقوع میپیوندند؟
گفتهشد (قریب بهمضمون): داستان شاسیبلندها را با بلندنظری بنگرید و گدابازی درنیاورید و همچون برنج و روغنی ببینید که فصل به فصل در ادارات توزیع میشود!
سلّمنا ! مردم باید نظربلند شوند، نیز نباید محتاج توزیع برنج و روغن ادارهجاتی بمانند و خود با عزت نفس از انواع مایع و جامد و ایرانی و پاکستانی و دُمسیاه و غیره از مراکز خرید برای ارزاقشان تهیه کنند؛ حال اگر این برنج، تهدیگش نصیب بسیاری از مردم شد و سرِ دیگش با روغن مرغوب در صندوق عقب شاسیبلند راهی خانهی قانونگذار و مجری، بازهم باید ما را به گدابازیمان سرزنش کنند؟
زمان کفایت اینگونه رفتارهای ناخوشایند- بخوانید مشمئزکننده و مبتذل- کی سر میرسد؟ فاصله میان شعارهای اتتخاباتی و نطقهای آرمانی با اقدام و عملِ مردمگرایی کی پر میشود؟ نگاه بچههای خانوادههای متوسط به پایین جامعه، به خودروهای چندصدمیلیونی- میلیاردیش پیشکش آقایان!- تا کی باید در خیابانها به حسرت بچرخد؛ آنگاه ردیف ردیف خودروی کوتاه و بلند، سهمیهی رانتی صاحبانِ مناصب گردد؟
آقایان اگر قید حیثیت و آبروی شخصیشان را -قربةً الیالله- زدهاند، ملاحظهی آبرو و جایگاهی را بکنند که هر چهارسال یک بار برایش سر و دست میشکنند؛ به خصوص که چند روز پیش مقدمات اجرایی انتخابات بعدی از سوی وزارت کشور کلید خورد.