به گزارش
مردم سالاری آنلاین، «اصلاحات در بن بست» شاید کلیدواژهای باشد که در هفتههای گذشته بارها و بارها در رسانهها تکرار شده به ویژه بعد از بیانیه اخیر سید محمد خاتمی به مناسبت سالروز پیروزی انقلاب اسلامی که او نیز از به بن بست خوردن اصلاحات سخن گفت. اما چرا اصلاحطلبان احساس میکنند که به بنبست رسیدهاند؟ علت مواجه شدن با آن چیست؟ و چه نقطه امیدوارکننده و راه نجاتی از شرایط کنونی وجود دارد؟
از سوی دیگر جناح مقابل این حذف اصلاحطلبان را به حساب پیروزی خود نوشته و با شادمانی از یکدست شدن قوای سه گانه سخن میگوید، حال سوال این است که عملکرد جریان مقابل در شرایط حذف اصلاحطلبان چگونه است؟ آیا آنگونه که فکر میکردند توانستند موفق باشند؟
این سوالها را با غلامرضا نوری نماینده مردم بستان آباد و رئیس فراکسیون مستقلین مجلس یازدهم مطرح کردیم که مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
* نامهای از سوی حجتالاسلام خاتمی رئیسجمهور دولت اصلاحات در آستانه سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی منتشر شد که وی در این نامه به ناامیدی مردم از اصلاحطلبی اشاره کرد. به نظر شما چه فرآیندی برای اصلاحطلبان و اعتدالگرایان رخ داد و طی شد که در نتیجه به این وضعیت رسیدیم؟
من میخواهم بحث را از قانون اساسی شروع کنم چرا که میثاق مشترک همه ما در انقلاب اسلامی و نظام، همین قانون اساسی است که در آن مردم محور هستند و تا زمانی که نظام، حاکمیت، دستاندرکاران، مسئولان و احزاب و جریانات سیاسی در کنار مردم باشند به همان اندازه به مردم نزدیکتر هستند و میتوانند دوام داشته باشند؛ اما اگر از مردم و از اراده ملت فاصله پیدا کنند، آن موقع است که احتمالا خودشان به یک جاهایی برسند که سرخورده و سرشکسته شوند و نتوانند شرایط را مدیریت کنند.
برداشت من این است که ما یک مقدار از اراده مردم فاصله گرفتیم و اینکه مردم هم در انتخابات سال ۱۴۰۰ اقبالی نشان ندادند بیانگر این است که فاصله حاکمیت با مردم بیشتر شده است و اینجا هم حق با مردم است و قانون اساسی هم این را به ما میگوید.
توصیههای حضرت امام(ره) هم همین است که حق با مردم است، حرف، حرف مردم است و تنها ارادهای که باید بر کشور حاکم شود، اراده مردم است. به هر اندازه که مسئولان و مقامات اجزای حاکمیت از احزاب و تشکلهای سیاسی تا مدیریتها و مسئولیتها از این اراده مردم فاصله بگیرند، دچار مشکل خواهند شد، هم کشور و هم نظام را دچار مشکل خواهند کرد و هم خودشان را.
برداشت من این است که در مواردی که هر دو طیف بزرگ سیاسی کشور زمانی که در قدرت بودند و امکانات و موقعیت در اختیارشان بوده و سکانداری کردند، به هر اندازه که از اراده مردم و خواست مردم فاصله گرفتند همان اندازه هم به حاشیه رانده شدند. من اصل را بر همین میگذارم که اگر چنانچه حاکمان ما و رهبران ما و مدیران نظام ما از مردم و اراده مردم فاصله بگیرند، توفیقی پیدا نخواهند کرد و به خاطر همین در مقطع فعلی هم من توجه به اراده ملت و خواست مردم را مهمترین موضوع و اصلیترین راهکار برای برون رفت از این شرایط میدانم.
همه الان باید باور کنیم، یعنی همه حاکمیت باید این را باور کند و بپذیرد که حداقل بخشی از جامعه الان متفاوت فکر میکنند و احساس میکنند که سهمی در حاکمیت ندارند و نقششان کمرنگتر شده است و وقعی به رأیشان گذاشته نمیشود.
به عقیده من الان همه باید جبران کنند، چه جریان اصولگرایی و چه جریان اصلاح طلبی یا هر جریان سیاسی که خودش را در این نظام و ذیل قانون اساسی تعریف میکند باید سعی کند که این مسیر را اصلاح کند و باید برگردیم به اراده مردم و به رأی و نظر و خواست مردم. باید وقع گذاشته شود وگرنه مسیر یک مسیر انحرافی خواهد بود و نتیجه مطلوب گرفتن همسخت خواهد شد.
*شما ارادهای در حاکمیت میبینید که این اتفاق رقم بخورد و تلاشی برای جلب مشارکت بیشتر و باز شدن دایره مشارکت با توجه به واکنشهای منفی که به جناح مقابل نشان میدهند و میگویند که «غربگرایان فکر نکنند میتوانند به قدرت بازگردند» و با سخنانی این چنینی و برچسب زدن قصد حذف طرف مقابل را دارند.
در این بحث باید نهادهای انتخابی را از نهادهای غیرانتخابی جدا کنیم. البته این نگاه در صحبتهایشان وجود دارد که هر چقدر مشارکت کم باشد، به نفعشان خواهد بود. مشارکت کمتر، هزینه کمتر، ریسک کمتر و احتمال برد بیشتر این در حالی است که درست برعکس این روند برای نظام مفید است و این شیوه غیر مردمی برای نظام ریسک بیشتری دارد و هزینه بیشتری هم دارد.
بهخاطر همین من هم با شما هم عقیده هستم که شاید دلشان بخواهد انتخاباتها به همین شیوه ادامه پیدا کند یا اینکه بخواهند بدتر از این و محدودتر از این هم بشود و مردم را از این هم ناامیدتر، عصبیتر و ناراضیتر کنند.
در نتیجه ناامیدی از صندوق رأی و مشارکت کمتر به اصطلاح عروسی یک عدهای از نظر سیاسی خواهد بود اما به نظر من آنهایی که واقعا به نظام و به ایران علاقمند هستند در این شرایط حساس بینالمللی کنونی که به وضعیت معیشت مردم و به این موضوعات حساس هستند، تصمیم درست خواهند گرفت و حتما فضا باز میشود برای حضور سیاسی بیشتر مردم، فضا برای فعالیت احزاب سیاسی، برای حضور حداکثری در انتخابات چه از منظر انتخاب شوندگان و چه از نظر انتخاب کنندگان؛ چراکه اگر انتخابشوندگان متنوع و کثیر باشند میتوانند انتخابکنندگان بیشتری را هم به حضور در انتخابات جلب کنند.
نظر من این است که یک چارهاندیشی میشود یعنی کسانی که دلسوزانه برای نظام تصمیم میگیرند و نفع شخصی و حزبی خود را نمیبینند حتما برای برونرفت از این شرایط و رسیدن به یک وضعیت مطلوبتر از نظر سیاسی و اجتماعی یک تصمیم درستی خواهند گرفت.
*بهنظر شما وزنه دلسوزان نظام در حال حاضر سنگینتر از انحصارگرایان است؟
خیر، الان متاسفانه اینطور نیست.
*خب قرار است چه اتفاقی رقم بخورد که این اظهار امیدواری شما نتیجه بخش باشد، همین شرایط سخت منجر به این شده است که برخی صحبت از عبور میکنند و از بن بست در شرایط فعلی سخن میگویند.
خب امیدواری نباشد که باید ما همین اندک فعالیتها را هم تعطیل کنیم. درست میفرمایید که اقتدارگرایان الان بلندگویشان بلندتر، دستشان بازتر و سروصدایشان بیشتر است. قدرت هم دستشان است ولی من معقتدم که دلسوزان نظام میتوانند این شرایط را کنترل کنند.
*راه این «توانستن» به نظر شما چیست؟ از چه مسیری میگذرد؟
واقعیت امر من آنچه که در ذهنم است و به من امیدواری میدهد بعد از خدا و بیشتر از همه رهبری هستند که من امیدوارم به تغییر این شرایط کمک کنند. این فرمان عفوی که صادر فرمودند برای بازداشتشدگان و محکومان بهنظرم شروع خوبی بود و اقداماتی از همین جنس میتواند امید بیشتر را به جامعه تزریق کند و میشود در حوزه سیاسی هم از این اتفاقات رقم بخورد و امیدواری را بیشتر و فراگیر کند. این حرف قلبی من بود که اگر میگوییم میشود و کسی این دلسوزی و این توان را دارد که شرایط را تغییر دهد، منظورم رهبری معظم انقلاب و رهنمودهای ایشان است.
در مورد قانون اساسی هم من ضمن اینکه منکر این نیستم که نیاز به اصلاحاتی دارد اما معتقدم که همین قانون اساسی موجود را اگر ما بتوانیم خوب اجرا کنیم و به آن عمل کنیم، خیلی از این مشکلات ما برطرف میشود. برخی از اتفاقات الان برخلاف قانون اساسی اتفاق میافتد، همین محدودیتهای بسیار شدیدی که الان وجود دارد در حوزه انتخابات مستند به قانون اساسی نیست. خیلی از اصول قانون اساسی در بحث آزادی بیان، اصل بر برائت بودن و آزادی اجتماعات و کلا فصلی که برای حقوق ملت است، کمتر مورد توجه است. اگر همه اینها اجرایی شود، چیزهایی که الان به عنوان مشکل و معضل میشناسیم و به عنوان مسئله با آنها برخورد میکنیم، علیالقاعده دیگر مطرح نخواهند بود.
بله من هم موافقم که مشکلات متنوعی در داخل وجود دارد در حوزه معیشت، در حوزه آسیبهای اجتماعی و در حوزههای دیگر و وقتی آدم در این شرایط نگاه و عملکرد دولت و مجلس را میبیند محلی برای امیدواری روشن و محکم پیدا نمیکند ولی عطف به توضیحات پیشتر که اشاره کردم، از مسیری غیر از اینها باید امید را جست.
واقعیت این است که این مجلس و دولت و این همبستگی و وابستگی سیاسی بین این دو قوه برعکس آنکه یک عدهای جشن میگرفتند که ما خالصسازی و یکدستسازی کردیم، نتیجه خوبی نداده است.
اغلب اقدامات نظارتی مجلس الان دیگر ناکارآمد شده است، دیگر استیضاحی در مجلس اتفاق نمیافتد، برخورد جدی با دولت صورت نمیگیرد؛ در یک نظام ریاستی اگر مجلس به خاطر حقوق مردم در مقابل دولت نایستد این حق و حقوق مردم است که زمین میماند.
در بحث حدف ارز ترجیحی دیدیم که چه اتفاقی رخ داد یا حالا یک سری قوانینی که دارد وضع میشود مانند همین عایدی سرمایه که اسمش را عوض کردند، گذاشتند مالیات بر سوداگری.
خیلی از اقدامات نه تنها نمیتواند وضع را بهبود ببخشد بلکه دارد شرایط را تشدید میکند و آدم احساس میکند که یک عدهای در تشدید سختی شرایط عمومی مردم و کشور، نفع سیاسی دارند و این خطرناک است. امیدواریم که جلوی این روند گرفته شود.
نفعشان در این است که مردم سرخورده شوند و پای صندوق رأی نیایند، اینها را ما معمولا پوشیده میگفتیم که گروهی چنین دیدگاهی دارند، اما وقتی خودشان میگویند که وقتی مردم کمتر بیایند به انتخابات، ما راحتتر میتوانیم انتخابات را پشت سر بگذاریم یا خیالمان از نتیجه راحت است! خب همین نفع سیاسی است که عرض کردم.
*برخی واقعا نمیفهمند که این رویه به ضرر نظام است و فکر میکنند که اگر کار دست خودشان باشد، موفق میشوند و نتیجه میگیرند و حتی معتقدند اینکه تا الان هم کار نظام گره خورده و موفق نبوده به دلیل نبودن کار در اختیار آنها بوده است. این گروه تلاش دارند مردم کمتر پای صندوق رأی بیایند تا کاردست خودشان بماند.
ببینید یک عدهای با اینکه با رأی مردم انتخاب شدند اما هیچ اعتقادی به این ندارند، اعتقادی به انتخاب و رأی مردم ندارند و نگاهشان طور دیگری است و نگاه حکومتی دارند نه نگاه جمهوریای، این نگاه هنوز هم طرفدار دارد و از لابه لای برخی اظهارات هم میتوانید این را دریافت کنید که افرادی علیرغم اینکه با رأی مردم روی کار آمدهاند اما اعتقادی به آن ندارند.
*با این حساب دولت سیزدهم که در انتخابات نسبتاً کم دغدغه انتخاب شد و برخی کاندیداها در همین دولت مسئولیت برعهده گرفتند و حمایت ویژهای از سوی مجلس با خود داشت هم هنور کاری از پیش نبرده است و یک نوع بیعملی و نابلدی را به افکار عمومی منتقل میکند.
این دولت با یک انتخابات ضعیف که نتیجهاش مشخص بود روی کار آمد، بعد هم که انتخاب شد علیرغم اینکه یک مجلس همراهی روی کار بود و با وجود این همه امنیت که داشتند این دایره را باز نکردند که بتوانند از توان نیروهای توانمند در همان اردوگاه اصولگرایی استفاده کنند و یک کابینه ضعیفی را به اصطلاح بستند و یک رأی بیسابقهای هم مجلس به این کابینه داد. اما دولت اساسا از ابتدا ضعیف شروع کرد و همان ضعف هم همچنان جاری است و به نظر میآید که جبران هم نمیشود.
هرچقدر هم که ما تذکر میدهیم دولت خودش بجنبد یک کاری انجام دهد، یک جا به جایی در بین مدیران و نیروها صورت دهد، اما انجام نمیدهد.
چنین استنباط میشود که خیلی احساس مسئولیت نسبت به این مساله وجود ندارد که الان ما داریم یک دولت را مدیریت میکنیم، آن هم دولتی که نظام به موفقیت آن چشم دوخته است؛ یک چنین احساس مسئولیتی را آدم برداشت نمیکند.
*احساس مسئولیت برداشت نمیشود یا اینکه کار اجرایی و دولتداری را بلد نیستند؟
بلد نبودنشان هم ثابت شده است، جایی هم که میخواهند حرکت کنند میبینید که حرکت را اشتباهی انجام میدهند، در بحث حذف ارز ترجیحی و تجدیدنظر در یارانهها یک حرکت اشتباهی انجام دادند این همه گرانی و تورم و معضلات به وجود آمد.
جالب است که این موضوعات مهم اغلب خارج از دولت دیکته و پیگیری میشوند. به طوری که در زمان حذف ارز ترجیحی آقای حسین طائب هم در مجلس حضور یافت و این اقدام را ضروری دانسته و از آن دفاع کرد و این اقدام در حذف ارز ۴۲۰۰ تومانی مؤثر بود به طوری که تا قبل از آن مجلس دو بار با حذف ارز ترجیحی مخالفت کرده بود.
این نشان میدهد که نه انسجام مدیریتی وجود دارد و نه فکر حساب شده پشت برنامههاست. بطوری که برنامه هفتم را به موقع ننوشتند و بودجه را با یکماه تاخیر به مجلس تقدیم کردند اینها احساس مسئولیت را با سوال مواجه میکند.
دولت در حال حاضر کارهای روزمره و موقت را خیلی دنبال میکند اما کارهای اساسی بلاتکلیف هستند، مذاکرات برای رفع تحریمها و بهبود روابط ما با کشورهای دیگر چه شد؟ مثلا قرار بود که با همسایهها ارتباط عمیق داشته باشیم. خب روز به روز که از عمق ارتباطات کاسته میشود و افق خوبی هم دیده نمیشود.
این نشان میدهد که خیلی فعالیت جدی دیپلماتیک وجود ندارد که بتوانیم از این بنبستها عبور کنیم و یک دیپلماسی فعالی داشته باشیم و ابتکار عملها را به دست بگیریم. الان شرایط به گونهای شده که برخی کشورها نظیر ازبکستان گاهی ابتکارات منطقهای را به دست میگیرد، خب ما کجا هستیم؟ اینجا ایران است، ما ایران هستیم، خیلی از این کشورهای کوچک جزو حوزه تمدنی ایران بزرگ هستند، پس ما الان کجای کاریم؟
*فکر میکنید این شرایط قابل تغییر باشد؟ راهی برای بهبود وجود دارد؟
من امیدوارم که در بحث مسائل مختلف داخلی و همینطور بینالمللی دولت بتواند دیپلماسی فعالانهای را دنبال کند و شرایط را به نحوی تغییر دهد. همچنین با تغییر برخی مدیریتها که ناکارآمدیشان برای دولت و حامیان نیز ملموس شده نسبت به بهبود شرایط کشور و اداره امور تغییرات قابل توجه ایجاد کند.
در بحث مسائل سیاست داخلی هم که اشاره کردید امیدوارم که دلسوزان نظام و آنهایی که منافع کشور و نظام را میشناسند در شرایط کنونی تصمیم متفاوتی اتخاذ کنند که بتوانیم به سمت تغییر فضا و افزایش مشارکت و همراهی مردم گام برداریم و در نظر داشته باشیم که هرچه همدلی و مشارکت و اتحاد در داخل کشور بیشتر باشد و تقویت شود، نگاه کشورهای دیگر در تعامل با ما متفاوت خواهد بود.