به گزارش
مردم سالاری آنلاین به نقل از عصر ایران ،وضعیت تلخ و خونبار کشور به گونه ای نیست که بتوان با بی تفاوتی از کنارش گذشت؛ حوادث روزهای اخیر که دل های همه ایرانیان را پر اندوه و نگاه جهانیان را به کشور ما دوخته است، محمل حرف و حدیث های فراوانی است که با علم و اعتراف به قصور قلم، به قدر وسع و مختصر وار به چند مورد آن می پردازم.
1 - مردم چه می خواهند؟
مردم مطالبه زیادی ندارند؛ آنها فقط یک زندگی عادی می خواهند، آن هم نه زندگی عادی در حد کشورهای اسکاندیناوی و کانادا و استرالیا که به یک زندگی معمولی و انسانی در حد کشورهایی مانند ترکیه و هند و مالزی و ویتنام و ... قانع اند؛ مطالبه زیادی است؟! یا تأمین اش سخت و ناممکن است؟!
2 - تفکیک معترضین از اغتشاشگران
این حرف درستی است که مسوولان، مدام تکرارش می کنند؛ فقط از جنابان ایشان باید پرسید که اگر مردم به چیزی اعتراض داشته باشند چگونه آن را بیان کنند؟ مثلاً آیا شما به مخالفان گشت ارشاد مجوز می دهید در چارچوب
اصل 27 قانون اساسی همین جمهوری اسلامی تظاهرات اعتراض آمیز داشته باشند و پلیس هم حافظ امنیت آنها باشد؟
جواب مشخص است و وقتی اجازه نمی دهید که اعتراض ها در مجاری شناخته شده صورت بگیرد، معلوم است که هر اعتراضی از مسیر مسالمت آمیز خارج می شود و اعتراضی که می توانست منشأ اصلاح باشد، به خشونت های خیابانی تبدیل می شود.
3 - دست بیگانگان
مسوولان راست می گویند که بیگانگان و دشمنان در اعتراضات دخیل اند. اما این سکانس سوم فیلم است؛ سکانس اول، نابسامانی های حاصل از سوء مدیریت خود مسوولان است که مردم را به ستوه می آورد، سکانس دوم، اعتراض مردمی اسنت که کاسه صبرشان لبریز شده است و تازه در سکانس سوم است که آن دشمنان و بیگانگان، از راه می رسد و بر آتشی که قبلاً افروخته شده، بنزین می ریزند.
خطاب به مسوولان باید گفت که اگر واقعا دنبال دست بیگانگان هستید، در کنار جست و جوی آن در میان معترضین، حتما دنبال نفوذی های قوی تر و موثرتر آنها در میان خود مسوولان بگردید.
دشمنی که برای نفوذ در یک تجمع چند صد و چند هزار نفری مردم عادی برنامه دارد، حتما برای نفوذ در لایه های قدرت سیاسی، برنامه، انگیزه و منفعت بیشتری دارد.
همین موضوع حجاب و گشت ارشاد، پرونده جالبی است برای یافتن همان دست های بیگانه در بین مسوولان؛ خیلی سخت نیست، فقط بگردید و ببینید در چند ماه منتهی به حوادث اخیر کدام مسوولان بی آن که اتفاق جدیدی درباره حجاب در کشور افتاده باشند، آن را در بوق و کرنا کردند، خام گویی کردند، روز به روز بر دامنه حساسیت ها افزودند و افکار عمومی را آزرده و تهییج کردند تا آن که به ماجرا مرگ بسیار غم انگیز مهسا امینی در مقر اصلی گشت ارشاد رسیدیم و باقی قصه...!
4 - مسوولیت پذیری
نمی شود که ناآرامی های وسیعی کشور را بر برگیرد و دهها کشته و صدها مجروح برجای بگذارد ولی هیچ کدام از مسوولان، مسوولیتی حتی در قبال کشته شدن افراد بر عهده نگیرند و همه را به حساب کشته سازی جریان های معاند بگذارند یا مانند وزیر کشور بگویند بعضی ها، افرادی را در تسویه حساب های شخصی کشته و جنازه ها را در میان تجمعات رها کرده اند.
این که ممکن است همان دشمنی که ذکرش رفت، کشته سازی کند، امری قابل قبول است چرا که از دشمن، انتظاری جر دشمنی هم نمی رود. حتی ممکن است کسی هم در قالب تسویه حساب شخصی کشته شود (البته این که چگونه وزیر کشور فوراً متوجه این ماجرا شد، بماند)... ولی آیا ممکن نیست یک نیروی پلیس حتی سهواً مرتکب خطایی در این میان شده باشد و لازم باشد پلیس، لااقل بگوید موضوع را بررسی می کنیم؟
اصلاً جدای از بحث کشته شده ها، مگر در فیلم های منتشره، برخی رفتارهای نادرست پلیس دیده نمی شود؟ چرا مسوولان پلیس و وزارت کشور در این باره لااقل عذرخواهی نمی کنند و مسؤولیت نمی پذیرند؟ باور کنید اگر چنین کنند، حمل بر ضعف شان نمی شود بلکه نشانه اقتدار پلیس هم خواهد بود که در عین برخورد، بر رفتار نیروهایش نیز اشراف دارد و اجازه نمی دهد ماموری مثلاً با کتک زدن بی دلیل رهگذری، اعتبار پلیس را لکه دار کند.
وقتی مسوولان در این باره واکنشی از خود نشان نمی دهد، در میان عموم نشانه ای از تایید این خطاها محسوب می شود و بر دامنه خشم و نارضایتی می افزاید.
اعتبار پلیس در هر کشوری، نه فقط سرمایه پلیس که ثروت ملی در حوزه امنیت است چرا که حتی معترضین نیز در مواجهه با جرائمی مانند سرقت در زندگی عادی خود ناگزیر باید به پلیس پناه ببرند؛ حفظ حرمت امامزاده هم البته با متولی اش است و پلیس صادقی که می گوید اگر از فلان خط قرمز عبور کردید برخورد می کنیم و در عین حال خطاهای اعضایش را می پذیرد و جبران می کند، حرمت و اعتبار بیشتری دارد.
5 - تیر خلاص به رسانه های داخلی
این که
رسانه های داخلی، درگیر محدودیت های نوشته و نانوشته متعددی برای انتشار اخبار واقعی کشور خودشان می شوند، بزرگ ترین هدیه ای اسنت که مسوولان جمهوری اسلامی به شبکه های خارجی و مخالف جمهوری اسلامی می دهند.
وقتی مخاطب ایرانی می بیند که رسانه های داخلی، یا فقط بد و بیراه به متعرضان داده می گویند یا اجباراً به سکوت واداشته می شوند، مشخص است که نیاز خبری اش را بی پاسخ نمی گذارد و سراغ شبکه های اصطلاحاً آن ور آبی می رود.
من اگر عامل نفوذی بی بی سی و ایران اینترنشنال و رادیو فردا و ... در میان مسوولان بودم، دقیقاً همین کاری را در محدودسازی رسانه های داخلی می کردم که همین الان انجام می دهند.
انتقال مرجعیت رسانه ای از داخل به خارج، خطای مرگبار استراتژیک است و آنقدر گفته ایم و نوشته ایم و شنیده اند و توجهی نکرده اند که چاره ای نمی ماند جز این که تحلیل کنیم تعمدی خیانت بار در جریان است.
6 - پیروزی یا عقب نشینی نظام؟
اگر پدیده ای در سیستم جمهوری اسلامی وجود داشته باشد که مردم مخالف اش هستند، معنایش این است که دشمنان دانا یا دوستان نادان جمهوری اسلامی، آرام و بی سر و صدا، جمهوری اسلامی را در آن عرصه عقب رانده اند. بنابراین اگر نظام جمهوری اسلامی، با کشف موضوع مخالفت مردم، با اکثریت همراهی کند و خواسته شان را برآورده سازد، نامش "عقب نشینی" نیست، "پاتک" و بازپس گیری عرصه ای است که قبلاً از دست داده بود و یک "
پیروزی بزرگ" است.
علت اش نیز کاملاً مشخص است. جمهوری اسلامی بدون مردم و خواست آنها، از بین می رود و وقتی "ناهمگونی بین خود و مردم" را رفع می کند، به امر ادامه حیات و ارتقاء قدرت خود پرداخته است و این، یعنی پیشروی و پیروزی برای نظام و مردم.
از دشمنان دانا اعم از خارجی ها و نفوذی هایی که کاسه داغ تر از آش هستند انتظاری نیست ولی ای کاش دوستان نظام در این نکته ساده تامل کنند و به جای بازی خوردن از افراطیون و مرعوب شدن در برابر غوغاسالاران ظاهرالصلاح، با مردم همراه شوند و نظامی که مدافعش هستند را این گونه و به صورت بنیادین و ریشه ای تقویت کنند و الا با ساختن دهها سرود حماسی تر از "سلام فرمانده" و راه اندازی صدها تجمع و کارگردانی هزاران گفت و گوی ویژه خبری صدا و سیما و مدیریت دهها هزار توئیت و پست و ... نظام تقویت نمی شود. نظام جمهوری اسلامی، فقط در یک صورت تقویت می شود و آن همراهی با اکثریت مردم است؛ راه دومی وجود ندارد.