دولت هاشمی بحرانهای خود را به دولت خاتمی انتقال داد و دولت خاتمی به دولت احمدینژاد که مدعی بود میخواهد در همه زمینهها انقلاب کند؛ ادعایی که با بازگشتی ارتجاعی وضع را بدتر از سابق کرد، آنهم در حالی که در آن سالها قیمت نفت افزایش بیسابقهای داشت.
دولت احمدینژاد نشان داد فقط افزایش قیمت نفت نمیتواند معیار تعیینکنندهای در توسعه اقتصادی کشور باشد؛ چراکه همه دولتها به دلایل متعددی نتوانستند برنامههای توسعه اقتصادی را که در دولت طراحی و در مجلس تصویب شده بود، اجرائی و عملیاتی کنند.
اگر مواردی همچون برنامه سوم دولت خاتمی تا حدودی موفق بود، آنهم یکباره در برنامه چهارم دولت احمدینژاد فروپاشید.
با این اوصاف امیدی به دولت سیزدهم نیست. دولت سیزدهم به دلیل اینکه باورها و اعتقاداتی همچون دولت احمدینژاد دارد، با یک پرش به عقب وابستگی مسیر را به آن زمان بازگردانده و عدم قطعیت در زمینههای اقتصادی و اجتماعی را افزایش داده است.
البته این را هم باید در نظر داشته باشیم که دولت سیزدهم هنوز گرفتار مسائل لاینحل دولت روحانی است. در شرایط اینچنینی است که مردم آرزو میکنند کاش وابستگی به مسیر حداقل در حد دولتهای پیشین باقی میماند و وضع بدتر از بد نمیشد.
دولت رئیسی نهتنها نتوانست قد علم کند، بلکه در زیر کوهی از مشکلات اقتصادی و اجتماعی و ناکارآمدی مدیریت سابق و لاحق دستوپا میزند و بعید است راه نجاتی بیابد و از اینرو است که صاحبنظران باور دارند دستوپازدنهای دولت سیزدهم همچون دولت گرفتار در باتلاق است که با هر تلاش بیشتر فرو میرود.