۱
شنبه ۱۶ فروردين ۱۳۹۹ ساعت ۱۸:۰۷
نگاهی به فیلم کره ای برنده اسکار

یک فیلم هوشمندانه؛ بالاخره انگل کیست؟

تعداد کسانی که می توانند دست به ساخت یک فیلم موفق بزنند زیاد نیست. موفقیت به معنی ساخت فیلمی سرگرم کننده (به عنوان رسالت اصلی سینما به مثابه یک رسانه) و دغدغه‌مند که با توازن بین این دو، هیچ کدام قربانی دیگری نشود، کار آسانی نیست. اما به نظر می‌رسد «بونگ جون – هو» کارگردان اهل کره‌جنوبی توانسته چنین اثری خلق کند که به عنوان اولین فیلم غیرانگلیسی زبان، برنده جایزه اسکار شود.
یک فیلم هوشمندانه؛ بالاخره انگل کیست؟
تعداد کسانی که می توانند دست به ساخت یک فیلم موفق بزنند زیاد نیست. موفقیت به معنی ساخت فیلمی سرگرم کننده (به عنوان رسالت اصلی سینما به مثابه یک رسانه) و دغدغه‌مند که با توازن بین این دو، هیچ کدام قربانی دیگری نشود، کار آسانی نیست. اما به نظر می‌رسد «بونگ جون – هو» کارگردان اهل کره‌جنوبی توانسته چنین اثری خلق کند که به عنوان اولین فیلم غیرانگلیسی زبان، برنده جایزه اسکار شود.
به گزارش مردم سالاری آنلاین، انگل اگرچه به لحاظ داستانی، توانسته سرمایه‌داری افسارگسیخته را به تصویر بکشد، اما از بعد سرگرمی و توجه به تماشاگر عادی نیز غافل نبوده و در گیشه نیز موفقیت زیادی کسب کرده است. فیلم در مورد ارتباط دو خانواده کره‌ای از دوطبقه اقتصادی/اجتماعی است که استفاده از این فاصله طبقاتی توانسته درامی جذاب خلق کند. در این میان نکات و نشانه هایی در این فیلم نیز موجود است که به خوبی به چشم آمده و اهداف کارگردان را در انتقال پیام فیلم برآورده می‌کند. از جمله استفاده از استعاره های بیشمار در فیلم که حتی به صورت لفظی نیز استفاده می‌شود.
واژه استعاره تماشاگر را توجیه می‌کند که با فیلمی سرشار از نشانه‌های معناشناختی و «تشبیهات» مواجه است. نمایش محل زندگی، استفاده هوشمندانه از عنصر «پله»، «پنجره» و باریدن «باران» و تفسیر طبقاتی این عناصر و همچنین تمایز فقر و غنا با استفاده از «بوی نامطبوع» که به خوبی در ساختار فیلم جا افتاده‌اند، نشان می‌دهد با فیلمی هوشمندانه مواجه هستیم.
 
انگل کیست؟
احتمالا اولین سوالی که پس از پایان فیلم به ذهن هر مخاطبی می‌رسد این است که بالاخره «انگل» کیست؟
در واقع در نیمه اول فیلم با خانواده‌ای روبرو هستیم که خودخواهانه اخلاق را قربانی کرده و «انگل‌وار» خود را به منابع حیاتی برای ادامه زندگی متصل می‌کند (استعاره وای-فای رایگان در دستشویی، و بازگذاشتن پنجره در زمان سم‌پاشی برای از بین بردن حشرات). نابودی «آگاهانه» موجودات مشابه خود (خدمتکاران دیگر) و انحصار استفاده از  منبع تغذیه (خانواده مرفه) از جمله نشانه‌هایی است که بیننده را در مورد نام فیلم مطمئن می‌کند.
در مقابل خانواده ثروتمند، دوست‌داشتنی، مهربان و ساده‌اندیش است و «ناآگاهانه» گرفتار موجوداتی شیطانی (انگل) شده‌اند. اما در نیمه دوم فیلم، استفاده درست کارگردان از عنصر «آگاهی» نشان می دهد که این سرمایه‌داری است که با تغییر معنای «آگاهی» (به تعبیر کارل مارکس) راه را برای استثمار نیروی کار توسط سرمایه‌داران باز می‌کند. در واقع این خانواده مرفه هستند که «آگاهانه» طبقه فرودست (با تصور آگاهی) را به اسارت خود درآورده‌اند و این کارگران به قدری ناآگاهند که حتی نمی توانند با افراد هم طبقه خود برای بهره‌بردن بیشتر از خانواده مرفه به یک «توافق» برسند. کارگردان هوشمندانه انگل‌هایی را تصویر کرده که اگرچه با یک «آگاهی سطحی» و البته غیراخلاقانه از طبقه سرمایه‌دار تغذیه می‌کند، اما «ناآگاهانه» در فربه و قدرتمند کردن این طبقه نقشی حیاتی دارند (سکانس اخراج خدمتکار و اعتراف به اینکه اگر خدمتکار نباشد ظرف چند روز خانه تبدیل به آشغال‌دانی می‌شود). فیلم به شکل هوشمندانه‌ای از پاسخ به این سوال طفره رفته و با عوض کردن وضعیت شخصیت‌ها، پاسخ را به تماشاگر وامی‌گذارد.

هویت‌زدایی در فرهنگ سرمایه‌داری
به پوستر فیلم دقت کنید، تمامی شخصیت‌ها روی چشم خود نوار سیاه یا سفید دارند. این نشان می‌دهد با شخصیت‌هایی طرف هستیم که آنچه می‌گویند نیستند. در وضعیت سرمایه‌داری، فرهنگ، جای خود را به پول و سرمایه داده و از شخصیت‎‌ها هویت‌زدایی کرده است. این هویت‌زدایی به طبقه یا شخص خاصی منحصر نیست و تمامی فیلم و گویی تمامی «کره جنوبی» (که می تواند استعاره از جهان سرمایه‌داری شده باشد) را دربر می‌گیرد.
جعل مدرک تحصیلی، جعل هویت به عنوان فردی تحصیل کرده در شیکاگو (استعاره از سرزمین فرصت‌ها) برای ورود به خانواده ثروتمند و سپس مخفی نگه داشتن ارتباط خانوادگی برای کسب ارزش‌های سرمایه‌داری (رسیدن به منافع مادی)، یک جامعه هویت‌زدایی شده را به تصویر کشیده است. اما اگر خانواده فقیر برای رفع احتیاجات حیاتی (غم نان)، از خود هویت‌زدایی می‌کند، خانواده ثروتمند سرخوشانه و با حق انتخاب، دست به این کار می‌زند. همچنان که در خانواده ثروتمند (همچون طبقه فرودست)، هیچ نشانی از فرهنگ بومی به چشم نمی‌خورد. ماشین‌های سواری، وسایل بازی کودکان، موسیقی مهمانی و... همه نشان از جامعه‌ای دارد که از خود دور افتاده و  انگل وار به جامعه مادر (استعاره از آمریکا) چسبیده و از آن تغذیه می‌کند. این از خودبیگانگی حتی در اسامی افراد و مثلا معرفی معلم هنر نیز اتفاق می‌افتد: "جسیکا از ایلینوی". گویی «ایلینوی» پاسخ همه سوالاتی است که طبقه مرفه (بورژوا) درباره کارآمدی یک آموزگار نیاز دارد. همینطور در انتخاب نام پسر (کِوین)، می توان این جعل هویت را دید.
انگل، روایتگر افرادی است که می خواهند با رعایت ظواهر، شبیه طبقه مرفه باشند (هر چند «بوی نامطبوع» آنها را لو می دهد)، در حالی که همان طبقه مرفه، در حسرت آمریکایی شدن تلاش می‌کند. (معماری غربی منزل که در تقابل با معماری پر از جزئیات کره‌ای نشان از یک انتخاب هوشمندانه دارد، همچنین سفارشات مادر خانه که از آمریکا داده می شود و اجناس آمریکایی را در مقابل باران مقاوم تر می داند). اما آیا چیزی هست که این طبقه مرفه را در مقابل طبقه قدرتمندتر «لو» بدهد؟
 

بی هویتی و پذیرش امر واقع
طبقه فرودست در فیلم تلاش برای بهتر شدن وضعیت خود می‌کند. اما جای خود را در بازی تغییر نمی‌دهد. گویی این وضعیت مورد پذیرش همگی واقع شده است. اعضای این خانه اشاره ای هم به وضعیت نامطلوب خود نمی‌کنند. سرمایه‌داری، انسان‌های این طبقه را وادار به پذیرش امر واقع به عنوان امر محتوم و کشتن اراده تغییر، به یک وضعیت عادلانه‌تر کرده است. این انسان‌ها تلاش می‌‌کنند، اما برای اینکه شبیه طبقات بالاتر شوند، همچون کشورشان که شبیه آمریکا شود و همچون دیگری که شبیه کره‌جنوبی شود و این تلاش بی‌وقفه بدون هیچ‌اثری ادامه دارد. در فیلم با کسانی روبرو هستیم که از حضور در یک زیرزمین راضی هستند و هرگز تلاشی برای بیرون آمدن از آنجا نمی‌کند (شوهر خدمتکار اخراجی).
دختر خانواده فقیر نیز درگیر همین موضوع است. او همانقدر که در وان خانه اعیانی آرامش دارد، می‌تواند روی توالت متعفنی که مدام فاضلاب پس می‌دهد با همان آرامش سیگار بکشد. این انطباق فوق‌العاده برای طبقه فرودست وضعیتی مشابه شی‌وارگی را به وجود می‌آورد که انسان، همچون رباتی مسخ شده، صرفا به دنبال یافتن راه‌هایی برای حیات خود باشند. مشابه وضعیت اسیران آلمان یا شوروی در اردوگاه کار اجباری، ولی با این تفاوت که در وضعیت سرمایه‌داری‌شده، محکومین خود علاقمند به ادامه وضعیت هستند.

تغییر ماهیت اشیا و عناصر در فیلم
وقتی فشار دادن دکمه ارسال یک ویدئو، برابر با انفجار اتمی شود یا وقتی بارش باران، همزمان رحمت و مصیبت تلقی شود، یعنی اشیا از ماهیت حقیقی خود پیروی نمی‌کنند و جریانی سیال، وضعیتی پست‌مدرن را برای هر کدام از عناصر داخل قصه برساخته است. اما یک عنصر در فیلم نسبی نیست. «بوی بدن» آدم‌های طبقه پایین، حتما طبقه اجتماعی آنان را روشن می‌کند. این چیزی است که حتی انگل فرودست جان سخت (پدر خانواده فقیر) را هم می‌تواند تغییر دهد و او را علیه این «تبعیض بوی‌ناک» بشوراند. پس کارگردان هنوز به آدم‌ها امیدوار است. (سنگ جادویی ابتدای فیلم نیز در پایان به جای اصلی خود بازمی‌گردد که نشان دهد حتی با یک سنگ جادویی نیز امیدی به تغییر نیست)  
او برمی‌آشوبد، اما نه به خاطر خودش که تحقیر شده، بلکه به علت تبعیضی که علی‌الدوام او را آزرده و چهره انگل‌های بزرگ را (که فقط قالب اتوکشیده تری دارند) روشن می‌کند. چهره تبعیض‌آمیز (و نشانه بوی نامطبوع) طبقه مرفه آنجایی روشن می شود که در سکانس مهمانی بدون توجه به فضای هولناک، در حال درمان پسربچه بیهوش شده هستند!
اما بونگ، همانطور که طبقه مرفه را محکوم می‌کند، شوریدن علیه این طبقه را نیز بی‌فایده می‌داند. گویی جای طبقه کارگر، در زیرزمین است و شورش علیه وضعیت موجود فقط اجازه بیرون آمدن از زیرزمین (استعاره‌ای از آزادی) را نیز از او می‌گیرد. و البته همیشه کسی هست که ساکن خانه اعیانی شود، (یعنی طبقه فرادست نیز از بین نمی‌رود) چراکه یک خانواده ثروتمند آلمانی (استعاره از غرب به جای غرب) جایگزین آنها می شود تا همچنان دور قبلی ادامه یابد. در این میان این جسارت کارگردان است که پرده از انگل بر می‌دارد.
موسی حسن‌وند
 
کد مطلب: 126705
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *