عکس : الهام درفشی/مردم سالاری آنلاین
در لحظاتی که مراسم اختتامیه سی و ششمین جشنوارۀ فیلم فجر ثانیههای پایانی خود را، بدون حاشیۀ خاصی، سپری میکرد، ابراهیم حاتمیکیا با سخنانی تند و انتقادی، فضای جشنواره را به کلی عوض کرد. متن کامل صحبتهای او پس از دریافت سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی این دوره از جشنوارۀ فیلم فجر به قرار زیر است:
"من فیلمساز وابستهام؛ فیلمساز این نظامم؛ فیلمسازی هستم که افتخار میکنم از کسانی صحبت میکنم، من سی ساله روی این سِن میام و میرم. برام اولین بار نیست این اتفاق! ولی دلم میخواد که تشکر کنم از بچههای سازمان اوج، بچههایی که زحمت میکشند، کسانی هستند که واقعا باید واژۀ سربازان گمنام امام زمان(عج) را بهشان داد؛ اینفدر اینها عزیزند و کار میکنند. متأسفم که از بعضیها میشنوم، از بعضی از همکارام، که اگر سازمانی مثل اوج بیاد وسط، این واژه را بیشتر وقتهام خود این عزیز از این حرفها زده (اشاره است به مجری برنامه رضا رشیدپور)، و سازمان و ارگان و واژههایی که کم کم بهش معنا میدیم.
من افتخار میکنم که فیلمی ساختم در مورد مدافعان حرم؛ افتخار میکنم که برای ساختن این فیلم از عزیزی مثل آقای حاج قاسم سلیمانی جایزه گرفتم؛ افتخار میکنم که از بچههای سپاه، بچههایی که زحمت کشیدند و امثال بنده را رشد دادند؛ من بابت کارهایی که کردم شرمنده نیستم. اگر قراره خانۀ سینما بعدا به تشکیلات وزارت کار تبدیل بشه من کارآفرینی کردم و یکسال تمام عوامل فیلم را تونستیم کنار خودمون رزق بدیم! این واژههایی که فکرمیکنم خارج از بچههای سینماست، خارج از ماها، فکر میکنم امثال آقای رشیدپور، امثال ایشون واژههایی را میسازندکه کم کم در تلوزیون جمهوری اسلامی این مطرح میشه. من اعتراض میکنم به تلوزیون، به سازمانی تلوزیونی که وقتی میخواد فیلمهای بنده را پخش بکنه چهل بار سی بار پشت سرهم، ولی به محض اینکه میرسه به جایی که باید افرادی را دعوت بکنه که برای اینکه دفاع بکنند از این نوع نگاه، عملا تبدیل میشند به یک اپوزسیون. من از مسئولین شبکه سه، از مسئولین شبکه دو شکایتم را به خدا میبرم. بابت این رفتارهای زشتی که با ما داشتند. حاج قاسم سلیمانی به فیلم به وقت شام گفت گریستم، بایت این گریستم سر فیلم؛ و اُفت بر اون فردی که به من برمیگرده و فیلم به وقت شام را میگه فیلم کمدیست! من غصه میخورم در جایی هستم که اینجا نگاهداریشون از بچههای به وقت شام و فیلم به وقت شام. این عزیزان هیچکدامشان نخواستند به عنوان سوژه بهش نگاه کنند، این لجبازی را من به خدا پناه میبرم! این نگاه، نگاه زشتیست، برای این مملکت."
اگر چه بخش قابل توجهی از سخنان ابراهیم حاتمیکیا در برگیرندۀ تشکرها و افتخارهایی است که ایشان با حالتی عصبی و دلخور ایراد میکند، اما سخنان او همچنین دربرگیرندۀ نکات بسیار دیگری است. در این یادداشت قصد دارم به چند نکته دربارۀ پیشفرضها و استدلالهای لحاظ شده در سخنان ایشان بپردازم.
1. همانطور که یک مسیحی یا یک مسلمان میتواند به مسیحی بودن یا مسلمان بودنش افتخار کند، یا همانطور که پدر و مادری میتوانند به فرزندانشان به خاطر داشتن تحصیلات عالی و اخلاق نیکو افتخار کنند، و به طور کلیتر همانطور که هر یک از ما میتوانیم بر اساس علایق، باورها و اعتقادات خود به چیزهایی که برای خود ارزشمند میپنداریم افتخار کنیم، ابراهیم حاتمیکیا نیز به عنوان یک انسان یا در جایگاه یک فیلمساز میتواند بر اساس سلایق و باورهای خود به هر آنچه از منظر او ارزش است، افتخار کند: به وابستهبودنش، به فیلمسازِ این نظام بودن، به فیلمسازی دربارۀ مدافعان حرم، به جایزه گرفتن از سردار حاج قاسم سلیمانی و به هزاران چیز دیگر؛ حتی ایشان میتواند به مرد بودنش افتخار کند! مگر ما میتوانیم به کسی بگوییم به چیزی که برای تو واجد ارزش است نمیتوانی افتخارکنی؟!!
اما مسئلۀ مهم و تأملبرانگیز در این جنبه از سخنان جناب حاتمیکیا نهفته نیست! مسئله این است که آیا ارزشهای ما انسانها با یکدیگر یکساناند؟ و اگر یکسان نباشند، آیا ما میتوانیم دیگران را به داشتن ارزشهایی همانند خود مجبور کنیم؟!
آقای حاتمیکیای عزیز، تمامی مردم ایران و به طور عامتر تمامی مردم جهان در انتخاب ارزشهای خود مختارند. این همان نکتهایست که متاسفانه شما درست متوجه نشدهاید و چون پیشفرضتان این است که آنچه من به آن باور دارم ارزش است و چون آنگونه که من فکر میکنم و مطابق با آن فیلم میسازم ارزشمند است، دیگران نیز باید چنین باورهایی داشته باشند و چنین فکر کنند و متعاقبا فیلمهای من نباید در رسانه ملی یا به نقل از خودتان در شبکه دو و سه مورد انتقاد قرار گیرند! نباید آقای رشیدپور بتواند بگوید که با حمایتِ سازمانها و ارگانهای دولتی از فیلمها مخالف است؛ یا دیگر منتقدین، فاقد چنین حق و وجاهتی هستند که از فیلم شما خوششان نیاید و از قضا حتی بگویند این فیلم از نظر آنها کمدی است!
جناب حاتمیکیای گرامی، نه شما و نه هیچکس دیگر در چنین جایگاهی قرار ندارید که چنین حکمهایی برای دیگر افراد جامعه یا دیگر همکاران خود صادر کنید. بگذارید مردم، سینماگران، بازیگران و تمامی صنوف، خود ارزشهایشان را انتخاب کنند، خود با آزادی اراده تشخیص دهند که چه فیلمی برای آنها ارزشمند است و چه فیلمی ارزشمند نیست و هنگامی که مجری و کارشناسی ( بر اساس حق انتخاب و تخصصی که دارد) از تریبونِ رسانهای موافقت و مخالفت خود را با باورها، اعتقادات و یا حتی سلایق و نگاه شما اعلام میکند، باز خود آنها باشند که تصمیم میگیرند کدام حرف ارزشمند است و کدام نیست.
2. جناب آقای حاتمیکیا، در جایی از سخنان خود فرمودهاید: " من اعتراض میکنم به تلویزیون، به سازمان تلویزیونی که وقتی میخواد فیلمهای بنده را پخش بکنه چهل بار سی بار پشت سرهم، ولی به محض اینکه میرسه به جایی که باید افرادی را دعوت بکنه که برای اینکه دفاع بکنند از این نوع نگاه، عملا تبدیل میشند به یک اپوزسیون."
آیا همین تلویزیون ( بر اساس ارزشها و نگاه رسانهای خود)، با چهل بار پخش کردن فیلمهای شما (به قول خودتان)، چنین فیلمهایی را برای چندین و چندبار تا به امروز انتخاب نکرده است؟! آیا این تلویزیون به خاطر همین مشابهتی که در ارزشهایش با شما داشته است در معروفیت شما سهم نداشته است؟! چرا تلویزیون در گذشته میتوانسته است ارزشهایش با شما مشابه باشد و شما نیز به خاطر چنین شباهتی از مزایای آن برخوردار شوید اما امروز نمیتواند مجری یا منتقدینی بیاورد که همانند شما فکر نمیکنند؟! آیا خود شما نمیتوانید با برخی از فیلمها مخالف باشید و حتی آنها را کمدی بنامید؟ آیا شما نمیتوانید ادعا کنید که با ساخت فیلمهای دولتی مخالفید؟!
آقای حاتمیکیا، شما باید با توسل به ادبیات و اصول منطقیِ نقد، انتقادها و آنچه از منظر خودتان زشتیهاست را پاسخ دهید، نه با توسل به ارزشهایتان! نه با حالتی عصبی و پرخاشگرانه! و نه با توسل به کسانی که اگر به آنها متوسل شوید دیگر زبان همه بسته میشود.
آقای حاتمیکیای گرامی، چرا شما فکر میکنید وقتی که تلوزیون چهل بار فیلمهای شما را در گذشته پخش کرده است، حالا نیز همچنان باید منتقدین و کارشناسانی را بیاورد که فقط در مدح و ستایش فیلم جدید شما، یا به قول خودتان این نوع نگاه، صحبت کنند؟! اصلا بیایید مقداری رُکتر صحبت کنیم! فرض کنید صدا و سیمای ملی، همچنان باورها و ارزشهایش، همانند باورها و ارزشهای گذشتۀ شما در فیلمهای جنگ تحمیلی شماست. مگر قرار نیست ملاک حال افراد باشد؟! اگر شما چنین گزارهای را قبول دارید چه تضمینی وجود دارد که فیلم جدید «به وقت شامِ» حاتمیکیا همچنان بازنماکنندۀ همان نوع نگاه و همان نوع ارزشها باشد؟! مگر باورها و ارزشهای انسانها یا به عبارت دقیقتر فیلمسازان نمیتواند تغییر کند؟!
3. در علم منطق، مغالطهای وجود دارد به نام مغالطۀ تلهگذاری؛ در این نوع از مغالطه، سخنران به جای ارائۀ دلیل برای پشتیبانی از ادعای مطرح کرده، صفت مثبت و ممدوحی را به موافقان آن ادعا(همچون خود) نسبت میدهد تا به این ترتیب به منظور موجه جلوه دادن ادعای خود و همچنین به منظور آنکه مخاطب نیز خود را مشمول آن صفت معرفی کند، آن مدعا را بپذیرد. شما در جای جای سخنانتان، به جای ارائۀ دلائلی کارشناسانه برای دفاع از فیلم خود در برابر منتقدین، به صفات مثبت و ممدوحی که از منظر شما ارزش است متوسل میشوید: وقتی که فیلم خود را به فیلمی دربارۀ مدافعان حرم نسبت میدهید، هنگامی که از گریه کردن حاج قاسم سلیمانی به هنگام مشاهدۀ این فیلم حرف میزنید و در حقیقت از محبوبیت و جایگاه ارزشی ایشان استفاده میکنید و حتی وقتی که از وابسته بودن خود و کار کردن به عنوان فیلمسازِ این نظام سخن میگویید. آیا این کار و این رویکرد شما در هنگام ایراد سخنانتان، همان مغالطۀ تلهگذاری نیست؟! آقای حاتمیکیا بیایید به جای توسل به چنین صفات مثبت و ارزشی، البته از منظر خودتان و هماندیشانتان، از نظر تکنیکی و محتوایی و با توسل به علم کارگردانی و اصول نقد فیلم، از فیلمتان دفاع کنید.
4. مغالطۀ دیگری در علم منطق وجود دارد به نام مغالطۀ توسل به مرجع کاذب. توسل به مرجع کاذب یعنی توسل به فردی کارشناس، در حوزهای غیر از حوزۀ تخصصی خودش. سردار محترم حاج قاسم سلیمانی مسلما زحمات بسیاری برای این مملکت کشیدهاند و بر کسی پوشیده نیست که در حوزۀ کاری خودشان یعنی حوزۀ نظامی و در جهت دفاع از این سرزمین واجد تخصص و تعهد بسیارند. اما آیا توسل شما به گریه کردن حاج قاسم سلیمانی بر سر فیلمتان، دلیل موجه و قانعکنندهای برای قوی بودن و انتقاد نکردن و حتی کمدی نخواندن آن فیلم است؟ این استفادۀ ابزاری شما از حاج قاسم سلیمانی و توسل به محبوییت ایشان و ارزشهایشان در بطن جامعه، درست مصداق مغالطۀ توسل به مرجع کاذب نیست؟
آقای حاتمیکیا، در پایان قصد دارم این نوشته را با مراجعه به کامنت کوتاهی از یکی از منتقدین به پایان رسانم: ابراهیم را در آتش انداختند و نسوخت، اما تو با سخنانت، خود، آتشی افروختی.
محمدرضا واعظ شهرستانی
پژوهشگر فلسفه، دانشگاه بُن آلمان