; ?>; ?> کواکبیان چگونه اخلاق را به سیاست پیوند می زند؟ - مردم سالاری آنلاين
۲
شنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۱ ساعت ۲۰:۰۱
اعلام کاندیداتوری با شعار دولت اخلاق

کواکبیان چگونه اخلاق را به سیاست پیوند می زند؟

شعار دولت اخلاق در شرایطی توسط یک کاندیدای اصلاح طلب مطرح شده که بی اخلاقی به سکه رایج فعالیتهای اصولگرایان تبدیل شده است
شعار دولت اخلاق در شرایطی توسط یک کاندیدای اصلاح طلب مطرح شده که بی اخلاقی به سکه رایج فعالیتهای اصولگرایان تبدیل شده است

مصطفی کواکبیان دبیرکل حزب مردم سالاری، صبح روز شنبه ۲۶ اسفند ماه در یک کنفرانس خبری با حضور خبرنگاران داخلی و خارجی، کاندیداتوری خود برای انتخابات ریاست جمهوری را با شعار دولت اخلاق، رسما اعلام کرد. اما پرسشی که در ذهن ایجاد می شود این است که کواکبیان چگونه سیاست را با اخلاق پیوند می دهد؟
به گزارش پایگاه خبری فریادگر، ارتباط دو مقوله اخلاق و سیاست از گذشته، همواره مورد توجه علاقه مندان و فعالان حوزه سیاست بوده است. در مورد رابطه اخلاق و سياست، چهار آموزه عمده وجود دارد كه عبارتند از:
۱- آموزه جدايي اخلاق از سياست
۲-آموزه تبعيت اخلاق از سياست
۳- آموزه دوسطحيِ اخلاق و سياست
۴-آموزه يگانگي اخلاق و سياست
بر اساس آموزه جدایی اخلاق از سیاست، بايد ميان قواعد اخلاق و الزاماتِ سياست تفاوت قائل شد و بر اساس واقعيت و با در نظر گرفتن منافع و مصالح، دست به اقدام سياسي زد. بر اساس اين رويكرد، كه واقعگرايي سياسي نيز ناميده مي شود، توجه به اخلاق در سياست، به شكست در عرصه سياست منجر مي شود؛ زيرا مدار اخلاق، حق و حقيقت است و مدار سياست، منفعت و مصلحت. در حقیقت لازمه سياست، دست شستن از برخی اصول اخلاقي است و اساساً هرگونه اقدامِ سياسي، با اخلاق ستيزي و زير پا نهادنِ اخلاقيات آغاز مي شود. چهره مشهور این آموزه ماکیاولی است. این متفکر ايتاليايي، نه تنها بر دوگانگي اخلاق و سیاست پافشاري مي كند؛ بلكه در رساله مختصر و معروف خود به نام « شهريار » به حاكم يا شهريار توصيه مي كند كه براي تحكيم قدرتِ خويش هر محذور اخلاقي را زير پا بگذارد.
آموزه تبعیت اخلاق از سیاست، برآمده از نظرگاه ماركسيسم، لنينيسم به جامعه، سياست و اخلاق است. از ديدگاه ماركسيستي، تاريخ چيزي نيست جز عرصه منازعات طبقاتي؛ طبقاتي كه به سبب شيوه توليد جديد زاده مي شوند و پس از مدتي در دل خود، ضدِ خود را مي پرورند و سپس نابود مي شوند و جاي خود را به طبقه بالنده اي مي دهند كه به نوبه خود ضدِ خويش را مي پرورد. بدين ترتيب هر طبقه كه همساز با تاريخ حركت مي كند، انقلابي است و طبقه اي كه در برابر رشد نيروهاي توليد مي ايستد، ضد انقلابي. از اين منظر، هيچ چيز مطلق نيست و همه چيز طبقاتي است، از جمله مفاهيم اخلاقي، هنر و حتي علم. بر اساس اين آموزه، اخلاق و ديگر مظاهر اجتماعي، تابعِ بي قيد و شرطِ سياست و عملِ انقلابي هستند و ارزش خود را از آن مي گيرند و به وسيله آن توجيه مي گردند.
بر اساس آموزه دو سطحی اخلاق و سیاست، اخلاق را بايد در دو سطح بررسي كرد: فردي و اجتماعي. گرچه اين دو سطح مشتركاتي دارد، ليكن لزوماً آنچه در سطحِ فردي، اخلاقي است، نمي توان در سطح اجتماعي نيز اخلاقي دانست. براي مثال فداكاري، از طرف فرد، حركتي مطلوب و اخلاقي قلمداد مي شود؛ حال آنكه فداكاريِ دولتي به سود دولت ديگر،چون برخلاف مصالحِ ملي است، چندان اخلاقي

سابقه اصلاح طلبان در عرصه اجرایی کشور که در دولت اصلاحات، اخلاق را به بهترین نحو ممکن معنا کردند از یک سو و سوابق تیره اصولگرایان در پیوند دادن اخلاق و سیاست در سالهای اخیر از سویی دیگر، نشان می دهد که تنها یک کاندیدای اصلاح طلب می تواند اخلاق و سیاست را در کنار یکدیگر معنا کند و این دو مقوله را به هم پیوند بزند
نيست. حيطه اخلاق فردي، اخلاق مهرورزانه است؛ اما حيطه اخلاقِ اجتماعي، اخلاق هدفدار و نتيجه گراست.نتيجه چنين رهيافتي، پذيرش دو سيستمِ اخلاقيِ مجزاست. انسان به عنوان فرد تابع يك سيستم اخلاقي است. حال آنكه نظامِ اجتماعي، سيستم اخلاقي ديگري دارد.
اما آموزه چهارم که به نظر می رسد مدنظر مصطفی کواکبیان باشد، آموزه يگانگي اخلاق و سياست است. بر اساس اين آموزه، اخلاق و سياست هر دو در پيِ تامين سعادتِ انسانند و نمي توانند ناقض يكديگر باشند. از جمله وظايف سياست، پرورش معنويِ شهروندان، اجتماعي ساختن آنان، تعليم ديگر خواهي و رعايت حقوق ديگران است و اين چيزي نيست جز قواعد اخلاقي. فردِ در حيطه زندگيِ شخصي، همان فردِ در عرصه زندگيِ اجتماعي است. اين آموزه، تنها يك سيستمِ اخلاقي را در دو عرصه زندگي فردي و اجتماعي معتبر مي شمارد و معتقد است كه هرآنچه در سطحِ فردي اخلاقي است، در سطح اجتماعي و سياسي و براي دولتمردان، اخلاقي است و هرآنچه براي يكايك شهروندان غيراخلاقي است، براي حاكميت نيز غيراخلاقي به شمار مي رود. بنابراين، اگر دروغ براي افراد بد است، براي حاكميت نيز بد است و اگر شهروندان نيز بايد صداقت پيشه كنند، حكومت نيز بايد صداقت پيشه باشد؛ لذا هيچ حكومتي نمي تواند در عرصه سياست، خود را مجاز به ارتكاب اعمال غيراخلاقي بداند و مدعي شود كه اين كار، لازمه سياست و از الزاماتِ اقدام سياسي بوده است. اين قاعده هيچ استثنايي ندارد. از اين منظر، اخلاق مقدمه سياست و درآمد آن به شمار مي رود و سياست، وسيله تحقق و اجراي فضايل اخلاقي است. نگاه افلاطون و ارسطوبه دو مقوله اخلاق و سياست، اينگونه بوده و در سنت فلسفي ما نيز چنين رابطه اي ميان اخلاق و سياست ديده شده است، تا آنجا كه خواجه نصيرالدين طوسي، سياست را فني مي داند كه « براي تحقق زندگي اخلاقي پرداخته شده است.» بنابراين، اصل اخلاق است و سياست ابزار آن و شيوه اي براي پايدار ساختن و تعميق اصول اخلاقي.
انتخاب شعار دولت اخلاق از سوی کواکبیان، آن هم در شرایطی که بی اخلاقی بویژه در سالهای اخیر در عرصه سیاسی کشور اوج گرفته است، اگرچه نشاندهنده توجه این کاندیدای اصلاح طلب انتخابات ریاست جمهوری یازدهم به یک معضل مهم عرصه سیاسی کشور است، اما او برای تحقق این آموزه راه دشواری در پیش دارد. چراکه بی اخلاقی به سکه رایج دوران مسئولیت اصولگرایان در عرصه اجرایی کشور تبدیل شده و تغییر چنین شرایطی نیازمند عزمی جدی است. البته سابقه اصلاح طلبان در عرصه اجرایی کشور که در دولت اصلاحات، اخلاق را به بهترین نحو ممکن معنا کردند از یک سو و سوابق تیره اصولگرایان در پیوند دادن اخلاق و سیاست در سالهای اخیر از سویی دیگر، نشان می دهد که تنها یک کاندیدای اصلاح طلب می تواند اخلاق و سیاست را در کنار یکدیگر معنا کند و این دو مقوله را به هم پیوند بزند.

کد مطلب: 25963
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *