ترامپ، فردی که نه یک، بلکه چندین پرونده سنگین حقوقی داشت، توسط اکثر مردم آمریکا به عنوان چهلوهفتمین رئیس جمهور آمریکا انتخاب شد. او که چهلوپنجمین رئیس جمهور آمریکا هم بود، بیتردید جنجالبرانگیزترین چهره سیاسی دنیا و آمریکا در دوران اخیر است. برآمدن دوباره او، مخصوصا به خود اختصاص دادن اکثریت آرای عمومی و همچنین اکثریت آراء موسوم به الکتروال، همزمان با دسترسی جمهوریخواهان به اکثریت سنای آن کشور، نقطه عطفی در مناسبات سیاسی در سپهر داخلی و خارجی آمریکاست.
چگونه میتوان به قدرت رسیدن ترامپ را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد؟ در پاسخ باید سه موضوع مستقل و در عین حال بههم پیوسته را بررسی کرد: «ماهیت مبارزات انتخاباتی اخیر آمریکا»، «معنای پیروزی ترامپ» و «مسیر پیشرو».
درخصوص ماهیت مبارزات انتخاباتی باید گفت که مبارزه دمکراتها به نامزدی هریس و جمهوریخواهها به نامزدی ترامپ و یکی از رقابتیترین انتخابات بود، هریس سه ماه بیشتر فرصت نداشت ولی در این سه ماه، دستاوردهای قابل ملاحظهای مانند جمعآوری یک میلیارد کمک مردی برای ستاد انتخاباتی دمکراتها داشت. در بسیاری از نظرسنجیها هم پیشتاز بود. اما این انتخابات را صرفا نمیتوان با میزان پول جمعآوری شده و نظرسنجیها مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. این انتخابات، بر محور دو گفتمان میچرخید و البته دو شخصیت، نماد و نمود این گفتمانها بودند. گفتمان ترامپ این بود و هست که آمریکا عقب افتاده است؛ ضعیف شده است و این شایسته مردم آمریکا نیست.
علت آن هم سیاستهای لیبرالهاست که باعث افزایش قیمتها، افزایش مهاجرتهای غیرقانونی و سختتر شدن معیشت مردم شده است و نهایتا ارزشهای آمریکایی در معرض خطر قرار گرفته است. لذا باید آمریکا را دوباره ساخت و از اشغال لیبرالها آزاد کرد. گفتمان دمکراتها، عمدتا بر محوریت شخص ترامپ، خطر است. او برای آمریکا متمرکز بود، تکیه بر اینکه با آمدن دوباره ترامپ، دمکراسی آمریکایی در معرض تهدید و نابودی قرار میگیرد، گفتمان دمکراتها را عمدتا رنگ سلبی میداد.
البته دو شخصیت متفاوت هم این دو گفتمان را نمایندگی میکردند، تفاوت بین آنها از جمیع جهات منجله از نظر جنسیتی، نژادی، خانوادگی و اقتصادی و اجتماعی و سیاسی بسیار عمیق بود. اما فراتر این دو شخصیت با دو گفتمان مختلف، در بستری دو قطبی شده جامعه آمریکا، مبارزه انتخاباتی میکردند. هیچگاه جامعه آمریکا در دوران معاصر، اینچنین دو قطبی نبوده است. این دو قطبی شدگی، ریشههای متعددی دارد که یکی از آنها تأکید بیش از دمکرات، مخصوصا جناح تند آن بر گسترش مفهوم آزادی و برابری است به گونهای که تعریف خانواده و مناسبات فطری و طبیعی را هم بازتعریف کرده و جامعه آمریکا، این افراط را بر نتافت نتایج انتخابات معناهای مختلفی دارد. در سطح ملی و بازتاب و معنای تغییرات طبق، در تصمیمهای گوناگون اجتماعی و اهمیت اقلیتها و تغییر سوگیری اقلیتهاست. حزب دمکرات نسبتا سخنگوی اقلیتها بوده است، اما ترامپ توانست این شالوده را بشکند و حزب جمهوریخواه در بین اقلیتهای مختلف غیرسفید پوست پایگاه نوینی برای خود کسب کرد. در سطح ملی، معنای دیگر این انتخابات، مخصوصا اگر آن را در کنار انتخابات 2016 بین خانم کلینتون و ترامپ قرار دهیم روشن کرد که جامعه آمریکا، پذیرای یک رئیس جمهور زن نیست. در هر دوره، دمکراتها نهایتا دو زن را نامزد کرد و هر دو به ترامپ باختند. علیرغم شعارهای برخی از اقدامات، به نظر میرسد که در سطوح عالی، هنوز دستیابی به بالاترین درجه قدرت اجرایی، ماهیتی مردانه دارد.
در همین راستا، ایده «مرد قوی» که میتواند نابسامانیها را به سامان آورد، به این معنی است که جامعه آمریکا پرچالش بوده و حاضر است از گذشته و کارنامه فردی چون ترامپ عبور کند و آن سوابق جناحی و خلاف اخلاق را نادیده بگیرد تا به سامان برسد. معنای دیگر و شاید عمیق این انتخابات آن است که سیاست، سرشت و سرنوشت عمومی ندارد و این کنشگری، ارادهگرائی و حرکت در مارپیچ اجتماعی است که میتواند سرگذشتهای تاریک را رنگ دیگری دهد.
فراموش نکنیم که ترامپ قرار بود به زندان برود و زندان رفتن او هم جدی بود. اما او بجای زندان، به کاخ میرود. او اولین نفری نیست که سرگذشت این چنینی دارد. در برزیل هم رئیس جمهور چپگرای آن کشور از زندان به کاخ راه یافت و البته این پدیده نوین و معاصری نیست و در تاریخ بشری، ریشهای بسیار کهن دارد. سیاست عرصهای شگفتانگیز از تغییر سرنوشتهاست.
اما پیامدهای انتخابات آمریکا که بیتردید زلزلهای سیاسی در مقیاس گسترده است فراوان و چندلایه میباشد. در سطح ملی، در ایالات متحده، انتخاب ترامپ مخصوصا با ترکیب جدید کنگره، به تغییرات عمدهای منتهی خواهد شد. تغییرات هم عرصه سیاستگذاریهایی در بر خواهد گرفت و البته هم در عرصه افراد و شخصیتها: سیاستهای مهاجرتی دگرگون و سرسختانه خواهد شد؛ کاهش مالیاتها و افزایش تعرفهها، عدم تعادلهایی را به دنبال خواهد داشت؛ سیاستهای فرهنگی در داخل آمریکا مخصوصا در عرصههای مربوط به خانواده، نژاد و مذهب، بازتعریف میشود.
سؤال اساسی این است که ترامپ از چه افرادی استفاده خواهد کرد و از همه مهمتر آیا وارد انتقامگیری از رقبا خواهد شد؟ اگر جوابها روشن نباشد، این نکته روشن است که سیاست در داخل آمریکا با تنش همراه خواهد بود. نهادهای لیبرال، نخبگان کلاسیک، بوروکراتها و بخش عمدهای از جامعه، با شخصیت، روش، سیاستها و نحوه سخن گفتن ترامپ، مسئله جدی دارند و مقاومت در مقابل او کم نخواهد بود.
در سطح بینالمللی هم علیرغم نظریه پنهان و آشکار جمهوریخواهان که صلح را از طریق قدرت برقرار خواهند کرد، بسیاری از وعدههای اینچنینی جامه عمل نخواهد پوشید و روابط آمریکا با متحدان اروپایی، راحت به نظر نمیرسد هرچند که راستهای افراطی جهان، از برآمدن ترامپ خوشحالاند و انرژی خاصی پیدا کردهاند، اما باید در نظر داشت که سیاستهای راستهای افراطی در گوشه و کنار جهان، تنشآفرین بوده است.
سیاستهای بینالمللی آمریکا مخصوصا در خاورمیانه در دوران ترامپ، به نظر نمیرسد بتواند تنشهای کهن و ریشهدار این منطقه را کاهش دهد، بلکه تنشها در پروندههای کلاسیک و نوین، ظرفیت پرتنشتر شدن را دارند. هرچه هست، برآمدن ترامپ، پدیدهای مهم در مناسبات داخلی و خارجی آمریکاست و افزایش سطح و عمق تنش در عرصههای مختلف کم نیست.