غالباً عادت بر این است که واژهی «اِوولوشن» را به «تکامل» یا «فَرگشت» برمیگردانند. فرگشت به مراتب معادل بهتری است نه به دلیل اصرار بر سَرهنویسی و پاسداشت زبان فارسی، بلکه به این دلیل که برابرواژهی تکامل، دستکم تا آنجا که بر مانۀ (ایدۀ) داروینی تحول و تغییر زیستمندان (موجودات زنده) دلالت داشته باشد، به ویژه مانهای که امروز با یافتههای ژنتیک و پژوهشهای زیستملکولی پروار شدهاست، مطلقاً غلط است.
غالباً عادت بر این است که واژهی «اِوولوشن» را به «تکامل» یا «فَرگشت» برمیگردانند. فرگشت به مراتب معادل بهتری است نه به دلیل اصرار بر سَرهنویسی و پاسداشت زبان فارسی، بلکه به این دلیل که برابرواژهی تکامل، دستکم تا آنجا که بر مانۀ (ایدۀ) داروینی تحول و تغییر زیستمندان (موجودات زنده) دلالت داشته باشد، به ویژه مانهای که امروز با یافتههای ژنتیک و پژوهشهای زیستملکولی پروار شدهاست، مطلقاً غلط است. زاستار (طبیعت) و انتخاب زاستاری(طبیعی) هرگز در جهت کامل کردن یا تکامل یک زیستمند پیش نمیرود. زاستارِ زیستشناختی برخلاف مدلهای الاهیاتی نه غایتی دارد و نه مسیری هوشمند برای تولید یک زیستمندِ برتر و کاملتر. زاستار در تحولی کور تغییر میکند و بنا بر همین تغییرات هم زیستمندانِ سازگار انتخاب میشوند. چه این زیستمندان ویشها (ویروس ها) یا تَرکیزههای (باکتریهای) ساده باشند، چه پستانداران و انسانها. هیچ دلیلی وجود ندارد که کفترچاهیهای امروز را از دایناسورهای پرندهای که منقرض شدهاند، کاملتر بدانیم. و حتا هیچ دلیلی وجود ندارد که انسان هوشمند امروز را صرفاً بنا بر آنکه توان بالاتری در اندیشیدن دارد، از شامپانزهها کاملتر بدانیم. بحث در خصوص کمال و تکامل، صرفاً پُرسمانی(مسئلهای) پیونددار به داوریهای انسانی است و پیوندی به سازوکار زاستار (طبیعت) ندارد. این را به ویژه امروز میتوان دید که یک ویشِ(ویروس) نهچندان متکامل، انسانهای به اصطلاح هوشمند را به لبهی پرتگاه برده است. این ویش الزاماً کاملتر از ویشهای دیگر نیست بلکه فقط دگرسان(متفاوت) است. و انسان هم صرفاً در برابر این دگرسانی(تفاوت) آسیبپذیرتر است. فرگشت، گشتار پیوسته و کوری است که صرفاً و صرفاً بر مبنای دگرسانی و سازگاری کار میکند. شاید میلیونها سال بعد محیط کرهی زمین به شکلی شود که زیستمندانِ هوشمند نتوانند با آن سازگار شوند و به کرهی ویش ها و ترکیزه ها و آغازیانِ سازگار تَرابدیسد (تبدیل شود). و این زمانی است که حتا دیگر زیستمندی نیست تا به گذشتههای دور زاستار (طبیعت) بنگرد، و به جاهطلبیهای گونهی هوموساپینس، این حشرهی پر مدعای کیهان، لبخند بزند.