شاید به جهت واژه پرکاربرد مصلحت یا هزینه زا بودن انتقاد از کشوری که در دوران تحریم بیشترین وابستگی بدان ایجاد شده است مجبور باشیم سکوت کنیم تا از این شرایط سخت بگذریم ولی ادعای انقلابی بودن و استقلالخواهی این افراد و آرمانهایی که در مقابله و مواجهه با دیگر کشورهای غربی تبیین میکنند کجا رفته است. توصیف یک کشور کمونیستی بهعنوان مظهر حقانیت بینالمللی یا قرار دادن آن بهعنوان خط قرمز حکومت، استقلال سیاست خارجی ما را به خطر انداخته موجب وابستگی و سرخوردگی ملی میشود؛ موضوعی که پس از ماجرای انتقادات سخنگوی وزارت بهداشت در خصوص بیاعتبار بودن اطلاعات اعلامی دولت چین در میزان کشتار ویروس کرونا و واکنش تند برخی از افراد از جناح اصولگرایی در جانبداری از دولت چین و خاموش کردن منتقدان داخلی بیشازپیش موردتوجه قرار گرفت.
اولین نکته در این خصوص پایبندی به شعار نه شرقی نه غربی یا الگوی موازنه منفی و استقلال در سیاست خارجی است. متأسفانه در سپهر سیاسی، معنای استقلال تحریف شده است. در دوره کنونی استقلال سیاسی به معنای خودکفایی و ممانعت از واردات کالا از چند کشور خاص یا منزوی شدن و قهر کردن با اقتصاد بینالملل بهعنوان نظام سلطه تفسیر شده است. از منظر علم روابط بینالملل در سیاست خارجی دوست یا دشمن دائمی وجود ندارد و استقلال سیاسی با دوستی و دشمنی دائم یا نگاه حق و باطلی به دولتها دچار خدشه میشود. چون آرمانگرایی و عدم بهرهگیری از تکنیکها و تاکتیکها در مواجهه با قدرتهای بینالمللی موجب منفعل بودن و متضرر شدن از خصلت آنارشیک بینالمللی است. پیروی و تبعیت محض از یک کشور خاص، عدم استفاده از ابزارها و ظرفیتهای نقد و تکثرگرایی، حکومت را با تجربههای تلخ بازی بین استعمارگران در دوران قاجار و پهلوی گرفتار میسازد.
نکته دوم توجه به این موضوع که آیا هژمونی یک قدرت در نظام آنارشیک بین الملی اهمیت دارد یا خیر و چنانچه نظام تکقطبی کنونی فروپاشد قدرتهای دیگر همانند اروپا، چین و روسیه یا ایران شایستگی رهبری جهان را دارند؟ تجربه قرن بیستم و کشتار و ویرانی دو جنگ جهانی نشاندهنده این نکته است که قوام یافتن قدرت برتر در محافظت از امنیت بینالمللی ضرورت دارد و عملکرد ایالاتمتحده در شکلگیری سازمان ملل و کمک به کشورهای ویرانشده در جنگ یا ایجاد نهادها و سازمانهای بینالمللی برای تجارت و مبادلات جهانی امری پسندیده است ولی در قرن بیست و یکم سودجویی و منفعتطلبی آمریکا و دیگر قدرتها موجب شده بسیاری از قوانین و توافقات زیستی و جهانوطنی به زیر پا گذاشته شود و ماشین صنعت و سرمایه کشورهای صنعتی، به نابودکننده انسان و طبیعت تبدیل شود. لذا به کسانی که با به هم خوردن نظم کنونی و برآمدن کشور چین بهعنوان رهبری آینده جهان میاندیشند باید یادآور شد که نهتنها مبانی دینی سیاست خارجی جمهوری اسلامی با عملکرد رژیم کمونیستی در کشتار مسلمانان قرابتی ندارد بلکه فرهنگ منفعتطلبی و سودجویی مطلق چین در مبادله با دیگران و نگرش چیز وارگی و بدون معنا در تعامل با دیگران در کنار سبک زندگی چینی و تغذیه از انواع جانوران و حیوانات جایگاه مطلوبی برای حمایت یا تبعیت از الگوی شرقی ارائه نمیدهد. حداقل برای اثبات قابلیت در جهانداری در موضوع اپیدمی جهانی و شیوع ویروس کرونا کشور چین میتوانست عملکرد دقیقتر و شفافی داشته باشد که به نیکی راستی آزمایی شد.
لذا الگوی مناسب بهعنوان رهبری آینده جهان دولتی خواهد بود که در ابتدا ضمن تأمین صلح و امنیت جهانی، زندگی و جان تکتک انسانها از هر نوع و نژاد و مذهبی و حفظ محیط زیست از دغدغههای اصلی آن باشد و در وهله بعد ضمن مهیا ساختن امتیاز برابر برای همه کشورها در بهرهمندی از منافع و فضای بینالمللی، نسبت به تقویت سازمانهای بینالمللی در اداره امور تلاش کند.