یکی از تفکیکهای پایهای و لازم در فلسفه، تفکیک دو مفهوم قدرت و خشونت در ساحت تفکر سیاسی است. قدرت ماهیتی سازنده دارد و وجود آن در دولت (دولت به معنای حکومت و نه صرفاً قوۀ اجرایی کشور) برای تحقق روابط توسعهای؛ روابط دموکراتیک و حقوق شهروندی؛ حقوق اجتماعی و زمینۀ مشارکت مردم ضروری است. در مقابل، خشونت سرشتی ویرانگر و سرکوبگرانه دارد.
به تعبیر هانا آرنت، قدرت (Macht/power) و خشونت (Gewalt/violence) مفاهیم مقابل و ناقض یکدیگرند که وجود یکی به معنای عدم حضور آن دیگری در ساختار دولت است. در جایی که یکی از این دو بهطور مطلق حاکم باشد، آن دیگری حضور ندارد (On Violence, 54).
هانا آرنت معتقد است آنچه به نهادها و قوانین یک کشور قدرت میبخشد، پشتیبانی مردم [سرمایۀ اجتماعی] و به زبان فلسفی، محصول برآیند ارادۀ همگان است. تمام نهادهای سیاسی که تبلور قدرتاند، به محض اینکه پشتیبانی تودههای مردم را از دست بدهند، رو به فروپاشی میگذارند (ibid, 57).
هرگاه حکومتی قدرت خود را از دست میدهد و دستش از اعتماد مردم بهمثابۀ سرمایۀ اجتماعی خالی میشود، به خشونت علیه همان مردم رو میآورد. در این صورت، ممکن است به واسطۀ ابزارهایی که برای اعمال خشونت در اختیار دارد، به پیروزی نیز برسد؛ اما هزینهای که دولت برای آن میپردازد، بسیار گران است؛ چراکه در این حالت، نهتنها مردم تاوان سنگینی میدهند؛ بلکه حاکمان نیز این هزینه را از سرمایۀ معنوی خویش میپردازند (ibid, 55).
به نظر هانا آرنت، اگر چنین روندی در این مرحله به فروپاشی نیانجامد، از حکومت خشونت بهسوی حکومت وحشت و ترور پیش میرود. رفتار ترور پلیسی با صداهای ناهماهنگ با صدای رسمی حکومت سربرمیآورد، رعب و وحشت با سربهنیستکردن عیانی و نهانی زاویهداران فراگیر میشود. این علامت آشکار شروع فروپاشی در آینده است.
در این میان، نقش روشنفکرنماها از دید هانا آرنت پنهان نمانده است. او در این باره میگوید: «شکلگیری حکومتهای خودکامه بدون حضور روشنفکران کوتهبین و حقیر ممکن نیست. اینگونه روشنفکران در عمل، به رژیمی خدمت میکنند که مدعی مبارزه با آن هستند».
*پژوهشگر فلسفه