مرگ دردناک آلکسی ناوالنی، سرشناسترین ناراضی روس در زندانی در قطب شمال، چیزی به دانستههای ما درباره قساوت بیپرده رژیم پوتین نمیافزاید. اما حاوی درسی به مراتب تلختر است؛ درست در زمانی که تصور میشد استبداد کرملین به علت شکست در اوکراین در سرازیری است، در هر دو جبه داخل و خارج در حال نشان دادن ضرب شستهای تازه است.
در داخل بی محابا و بدون هراس از پاسخگویی، رهبر معروف اپوزیسیون را میکشد. در خارج هم با شکست ضد حمله بهار ارتش اوکراین، در حال تثبیت دستاوردهای ارضی دو سال پیش است.
سرکوب در داخل و کشورگشایی در خارج، از دیرباز سنت آشنای نظامهای استبدادی حاکم بر کرملین بوده است.
در این لحـظه تاریخی، مرگ ناوالنی و سقوط قریب الوقوع شهر آودیوکا در شرق اوکراین، یادآور تراژدی سرکوب خونین انقلاب مجارستان در اکتبر 1956 است.
این بار هم به نظر میرسد مانند اکتبر 68 سال قبل، عامل نجات بخش کرملین، یک درگیری غیر مترقبه در خاورمیانه است.
با آغاز جنگ اسرائیل و حماس در اکتبر سال گذشته، جنگ اوکراین به حاشیه رفت و تمایل دولتهای غربی برای تجهیز ارتش اوکراین به سلاحهای تهاجمی دچار یک سیر قهقرایی زودهنگام شد.
هفتاد سال قبل نیز در بحبوحه انقلاب مجارستان، زمانی که مردم بوداپست به امید استقرار رژیمی کمتر سرکوبگر با دست خالی به مصاف ارتش سرخ رفتند، بناگاه با حمل سه جانبه اسرائیل، انگلیس و فرانسه به مصر، موضوع مجارستان به بوته فراموشی سپرده شد!
جمال عبدالناصر رهبر بانفوذ مصر با ملی کردن کانال سوئز به بخشی از غرب اعلان جنگ داد. انگلیس و فرانسه که صاحب امپراتوریهای استعماری بودند و کانال را جزء اموال خود میدانستند و از کمکهای مصر به انقلابیون الجزایر مکدر بودند، با همراهی اسرائیل به مصر هجوم آوردند. آیزنهاور، رئیس جمهوری وقت آمریکا از وقت نشناسی متحدان خود به خشم آمد و با خالی کردن پشت آنان، زمینه را برای پیروزی سیاسی و معنوی ناصر فراهم کرد. اما کار از کار گذشته بود، ارباب کرملین که لندن و پاریس را در صورت عدم عقبنشینی به حمله موشکی تهدید کرده بود، در مقام رهبر جهان سوم در نبرد عادلانهاش علیه استعمار رو به زوال قرار گرفت و سهم بزرگی از کیک پیروزی نبرد سوئز را نصیب خود کرد. پاداش خروشچف از این پیروزی، آزادی عمل در سلاخی انقلاب مجارستان و تسخیر دوباره بوداپست و حبس و اعدام رهبران اصلاح طلب مجار بود.
بعد از هفت دهه به نظر میرسد تاریخ تکرار شده است. جهان در حال مقابله با کشورگشایی روسها در شرق اروپا بود که خاورمیانه مشتعل شد. شاید تنها تفاوت، موضعگیری منفعلانه آمریکا در قبال نسلکشی اسرائیل در غزه است. آمریکای امروز بر خلاف سال 1956 که هنوز به هیات متحد استراتژیک اسرائیل در نیامده بود، با دادن چک سفید امضا به تل آویو، خطایی جبران ناپذیر را دچار شد. چه هم اعتبار اخلاقی ناشی از همدلی با اوکراین را در جویهای خون مردم غزه خرج کرد و هم در شرق اروپا گرفتار تنگنایی استراتژیک شد. پیامدها و الزامات برخاسته از سیاست داخلی در سال انتخابات هم بر پیچیدگی این معادله چند مجهولی افزوده است.
با هر تفسیری، برنده این رخدادها پوتین است و بازنده ملتهایی هستند که در شوق آزادی میسوزند، از فلسطین گرفته تا اوکراین و کردستان در شمال سوریه که اردوغان بسان دوستش پوتین، فرصتی کم نظیر برای سرکوب اراده آنها پیدا کرده است.
مثل همیشه، منافع سیاسی دولتها و رهبران و اولویتهای استراتژیک بر معیارهای اخلاقی برتری دارد و آزادی و برابری از قربانیان اصلی آن هستند.
منبع: دیپلماسی ایرانی