گاهی وقتی صحبت از خلق ایدهها میشود، فکر میکنیم حتماً باید همه شرایط برای رسیدن به آن نقطهعطف ذهنی و جرقه ناگهانی ذهنمان در سطح ایدهآلی مهیا باشد؛ اما خلاقیت، الزاماً در انزوا رخ نمیدهد. بهعبارتی، قرار نیست خلاقیت در شرایط خاصی رخ دهد. مثلاً ممکن است درحالیکه مشغول جمعکردن پول برای پاسکردن یک چک سرنوشتساز و حساس هستید، ایده بکری به ذهنتان برسد که همان میشود نقطه نبوغ شما!
به گزارش روزنامه سایه، بنابراین، فکر نکنید که برای خلاقیت نیازمند ارکان یا زمان و مکان ویژهای هستید. خلاقیت میتواند درهرلحظه و هرجایی شکل بگیرد. مهم نیست مشغول چه نوع فعالیتی هستید، دریچه خلاقیت همیشه باز است و شما میتوانید شانس خود را بیازمایید. برعکسِ آنچه میپندارید؛ ذهن ما برای دادهپردازیهای دشوار، عجیب و متعدد آمادگی لازم را دارد و نباید تسلیم شرایط شد. بسیاری اوقات ایدههای ناب، از دل لحظههای سخت بیرون میآیند؛ بنابراین، قدر همه لحظات را بدانید. اگر فکر میکنید که خلق ایدهها در زندگی روزمره و همراه با گرفتاریهای روتین زندگی و شرایط نامطلوبِ کاری و شخصی، ممکن نیست؛ بهتر است ادامه مطلب را بخوانید تا ببینید که چهرههای مطرح و متفکر جهان هنر در چه وضعیتی نبوغ خود را دنبال کردند و به هدف موردِنظرشان رسیدند.
هنگامی که رابرت فراست اولین شعر خود «پروانه من: یک مرثیه» را در سال 1894 به قیمتِ 15دلار که ارزشی معادل حدوداً 400دلار امروز دارد، فروخت؛ همچنان در کارخانهای واقع در ماساچوست، لامپهای رشتهای را عوض میکرد! او سپس راهی مزرعهای در نیوهمپشایر شد تا ضمن کار بر روی زمین کشاورزی، در ساعات اولیه صبح، به کار نویسندگی خود ادامه دهد.
کرت ونهگات چندان برایِآنکه ادامه یک کار را به پول تبدیل کند، عجله نداشت. او پسازآنکه اولین رمان خود بهنامِ «نوازنده پیانو» را منتشر کرد؛ یک شرکت معاملاتی بهراه انداخت که البته موفقیتی کسب نکرد و شکست خورد اما او سعی کرد بازهم تلاش کند و به خلق ایدههای نوشتاری خود ادامه دهد؛ حالا افراد بسیاری در جهان آثار او همچون «گهواره گربه» را خواندهاند و نبوغش را تحسین کردهاند.
بهنظر شما، یک حق بیمه ناچیز میتواند انگیزهای برای تهییج روح خلاقانه یکنفر باشد؟ خب اینرا نمیشود بهدرستی پاسخ گفت اما برای والاس استیونس که در یک شرکت بیمه فعالیت میکرد و مدام بین اتاقهای این مرکز رفتوآمد داشت؛ فرصتی بود که بتواند به ایدههای بزرگتری فکر کرده و از همان فضا بود که مجموعه اشعارش در سال 1955 را بهچاپ رساند. او حتی آنقدر پیش رفت که جایزه معتبر پولیتزر را نیز بهدست آورد.
گاهی یک مشغله روتین میتواند به یک عشق خلاقانه بدل شود یا موقعیت بروز آنرا شکل دهد. اگر از علاقهمندان آثار ویژه شارلوت برونته همچون «جین ایر» هستید و با جاودی کلمات او احساس خوشایندی پیدا میکنید؛ بهتر است بدانید که مضامین اینکار از دل فعالیتهای روزانه وی برای گذران زندگی تعدادی از خدمتکاران بیرون آمده است. او با شنیدن ماجراهای واقعی خدمهای که گاه برای شستن لباسهایش به خانه او میآمدند؛ ایده قلمیکردنشان به ذهنش رسید و روایتهایی واقعی را به تخیل داستان پیوند زد.
شاعرانههای ویلیام کارلوس ویلیامز درحالی شکل گرفتند که شاید حرفه او جایی برای تفکرات خیالانگیز هم نداشت؛ میپرسید مگر چهکار ویژهای انجام میداد؟ باید بگوییم که او متخصص اطفال بود و ساعتهای طولانی در مطب و مراکز درمانی در نیوجرسی به معاینه کودکان میپرداخت و درحالی به کلمات ساده، جانی پراحساس میبخشید که اطرافش را کودکان بیمار و خانوادههای نگران آنها پرکرده بودند!
چارلز آیوز؛ موزیسین مطرح آمریکایی، هرگز درهیچشرایطی اجازه ندارد که نتهای موسیقی و اصوات دلانگیز حتی برای لحظهای از ذهنش فاصله بگیرند. او پساز فارغالتحصیلی در سال 1898 از دانشگاه معتبر ییل، در یک شرکت بیمه عمر با حقوق هفتهای 15دلار درهفته و بهعنوانِ منشی مشغولبهکار شد. درهمانایام مدام این فکر در سرش میچرخید که چگونه به خلق آثار بزرگ موسیقی بپردازد؟ اتفاقاً بسیاری از پارتیتورهای خود برای کنسرواتوار را در همان دوره نوشت.
بسیای از موزیسینها میگویند که دستهایشان گنجینه بزرگ زندگیشان است و بههرشکلی مراقب سلامت این ابزار مهم کارشان هستند اما فیلیپ گلس در مشاغلی فعالیت میکرد که دستانش را گاه به بدترین و بیحفاظترین حالت بهخدمت میگرفت؛ از شوفری تا حملونقل اثاثیه و لولهکشی. او بارها دستانش را درمعرضِ خطر قرار داد؛ بااینحال، در مصاحبهای عنوان کرد که همیشه بسیار مراقب بود. بههرحال، او نیاز به کسب درآمد داشت و شاید نمیدانستید که تا سن 42سالگی هیچگونه عایدی از راه موسیقی نداشت.
یکیدیگر از افرادیکه مجبور بود دستانش را بین فعالیت هنری و کار روزانه بهاشتراک بگذارد، ریچارد سرا بود که عمده علاقهمندان دنیای هنر او را بهعنوانِ یک مجسمهساز میشناسند اما او مجبور بود که برای گذران زندگی، در یک شرکت باربری، اسباب مختلفی را جابهجا کند. بااینهمه، میگفت که کارش را دوست داشته؛ چون تنها سهروز درهفته وقتش را میگرفت و میتوانست سایر روزهای هفته را به کارهای هنری موردِعلاقهاش بپردازد و فرصت داشت تا به ایدههایش فکر کند.
در خلال سالهایی که مانده بود تا داستین هافمن با نقش نفسگیر خود در فیلم «فارغالتحصیل» چشمها را خیره کند؛ همزمان با نقشهای فرعی و کوچک در نمایشهایی در صحنههای تئاتر نیویورک به کارهای ساده و پستی هم میپرداخت و حتی مدتی هم پیشخدمت بود. مدتی را هم بهعنوانِ تایپیست برای مسئولان نظامی فعالیت کرد و آنقدر توانا بود که بهادعایِ خودش؛ 65کلمه دردقیقه تایپ میکرد! او حتی تنها تایپیست مردی بود که درآنمرکز فعالیت داشت؛ اما اینها مانع بروز خلاقیتش نبودند.
هرکسیکه اولینبار گفته «آشپزی، هنر است!» کاملاً درست گفته؛ اما کیت وایت ثابت کرد که آشپزی فرصت فکرکردن به ایدهها هم هست. او که سردبیر بخش و صفحات آشپزی نشریه سبک زندگی معروفی بهنامِ «کازموپولیتن» بود؛ در اقدامی حیرتآور خواست تا شانس خود را در نگارش بیازماید و قدرت خلاقهاش در نگارش کتابهای انگیزشی و حتی داستانهای تریلر بهحدی بالا بود که آثارش ازسویِ «نیویورک تایمز» بارها در فهرست پرفروشترینها قرار گرفت.
مصطفی رفعت